به گزارش ایکنا، نشست «دینپروری و پروای اخلاق» شب گذشته 21 فروردینماه با سخنرانی محمدمهدی مجاهدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در کانون توحید و به همت انجمن اندیشه و قلم برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
نسبت میان پروردن دین به توضیحی که عرض خواهم کرد با پروای اخلاق داشتن چیست؟ یعنی اگر ما در پی دینپروری هستیم باید تکلیف خود را با اخلاق روشن کنیم. اخلاق و دین از جهات بسیاری کارویژههای همپوشانی دارند؛ یعنی بسیاری از آنچه از دین انتظار میرود، مکاتب اخلاقی وعده برآوردنش را میدهند. از سوی دیگر برای توجیه دینباوری از استدلالهای اخلاقپایه بهره برده میشود و از جهت سوم در نقد طریقتهای مختلف دیانت با معیارهای اخلاقی داوری میشود.
از جانب دیگر به نظر میرسد گاهی تعارضهایی میان آموزههای اخلاقی و آموزههای دینی پدید میآید که آن وقت معضل بزرگ متدینان و اخلاقمداران این خواهد بود که چطور میان آموزههای دینی و آموزههای اخلاقی که در مقام عمل یا نظر در تعارض افتادند صلح برقرار کنند. وقتی شما دیندار باشید و پروای اخلاق داشته باشید و در مقام کنش، داوری یا تصمیمگیری به آموزههای دینی مراجعه کنید به یک قضاوت یا ارزیابی یا تصمیم خاصی میرسید و از سوی دیگر ممکن است وقتی به آموزههای اخلاق مراجعه میکنید میبینید آن داوری یا تصمیم اخلاقی نیست، این اتفاق ممکن است از هر دو سو بیفتد. این ناسازگاریها مسئله امروز و دیروز نیست و از نخستین رویاروییهای متدینان با واقعیتهای اجتماعی گزارش شده است.
یکی از جنبههای دشوار این بحث ابهامی است که در هر دو سوی نسبتسنجی یعنی دیانت و اخلاق موج میزند. وقتی از دیانت صحبت میکنیم راجع به چه صحبت میکنیم؟ دیانت یعنی چه؟ مقید بودن به اسلام یا مسیحیت یا دیگر ادیان به چه معناست؟ از آن طرف عیار اخلاقی بودن چیست؟ اینها همه جزء صورت مسئله است و پیچیدگی که در تعریف ما از دیانت و اخلاق وجود دارد بخشی از مسئلهای است که باید با آن سروکار داشته باشیم و تکلیفش را روشن کنیم.
آن مقدار که به ادبیات دینی بازمیگردد اشارههای روشنگری برای آغاز این مباحثه وجود دارد که میشود از همانجا بحث را آغاز کرد و دامنه بحث را گسترش دارد. در آیات نخستین دومین سوره قرآن یعنی سوره بقره ملاحظه میکنید که این قرآن هدایت برای متقین شمرده میشود. این پرسش از همان آغاز در ذهن مخاطب برانگیخته میشود که اگر قرآن برای متقین هدایت است معنایش این است قبل از اینکه هدایت قرآن به متقین برسد، آنها پروای اخلاقی داشتند یعنی آنها متقی هستند و چون متقی هستند مشمول هدایت این کتاب هستند. گویی در قرآن به طور ضمنی پذیرفته شده که شما ماقبل دیانت میتوانید بهرهای از اخلاق داشته باشید. نه تنها چنین چیزی ممکن است بلکه دست کم در مورد گونهای خاص از هدایت نقش یک شرط را بازی میکند گویی گونهای خاص از هدایت قرآن فقط شامل حال کسانی است که پیش از اینکه مخاطب قرآن قرار بگیرند تقواپیشه هستند.
علامه طباطبایی تقوا را به دو شاخه تقسیم میکند: تقوای متقدم بر ایمان و تقوای متأخر از ایمان. تقوای متقدم بر ایمان همین اخلاقیات است یعنی همان رفتارهایی که عرف مردم در سراسر جهان در همه دورانها به شکل اجماع همپوشان پذیرفتند که ارزش اخلاقی مثبت دارند مثل صداقت و وفاداری. ظاهرا در این آیه به اخلاق متقدم بر دین اشاره میشود و گفته میشود گونهای از هدایت شامل حال کسانی است که اهل تقوا هستند.
اساسا وقتی پیامبران الهی، دین را به مردم عرضه میکنند کار درست این است که مردم در پیامی که پیامبران برای آنها آوردند درنگ کنند و این درنگ کردن ملاک میخواهد چون بدون ملاک نمیتوان آن را داوری کرد. باید ملاکهایی وجود داشته باشد تا مشخص شود این پیام واقعا سخن خداست و پذیرفتنی است یا نه؟ دو معیار کلان در این زمینه وجود دارد یکی معیار حق و یکی معیار عدل یعنی از طرفی باید مردم ببینند این پیام با حق هماهنگی دارد یا نه. دوم باید ببینند عادلانه هست یا نه؟ در واقع کسانی که مخاطب پیام پیامبران قرار میگیرند بلافاصله به این مسئله فراخوانده میشوند که ببینند این سخن عاقلانه و عادلانه هست یا نه.
اگر این مقدمات را بپذیریم در واقع داریم قبول میکنیم که مقدم بر دین مرحلهای از اخلاق وجود دارد، مقدم بر دین حوزهای از عقل وجود دارد که اتفاقا ما دین را با مراجعه به ملاکهای اخلاق و عقل میپذیریم. دین را میپذیریم چون عاقلانه است، دین را میپذیریم چون عادلانه است نه اینکه عدل را میپذیریم چون دین به ما گفته است. اگر بگویید قبل از اینکه از زبان پیامبر(ص) چیزی بشنویم نمیدانیم خوب و بد چیست و اینها را زمانی میفهمیم که خدا به ما بگوید، معنایش این است که هیچ ملاکی برای رد و قبول دین ندارید و این با چیزی که در پارهای از آیات قرآن متوجه میشویم تناسب ندارد. قرآن وقتی با ما درباره چنین رفتار بیملاکی درباره دین سخن میگوید آن را به مشرکان نسبت میدهد.
وقتی انسان به علت بهرهمندی از تقوای ماقبل دین توسط قرآن هدایت شد، مرحله دوم تقوا در انتظار اوست یعنی آموزههای دین از راه میرسند و در پاکیزه کردن نفس و جان شخص مؤمن دست به کار میشوند و این فرد که تقوای ماقبل دین داشت تقوای مابعد دین هم پیدا میکند. به این ترتیب فرض اولیه ما به دو معنا به کمک میآید یکی به این معنا که برای پذیرش دین و تصمیمگیری درباره حقانیت دین مجبوریم به ملاکهایی مراجعه کنیم که از دین گرفته نمیشود چون اگر از دین گرفته شود مستلزم دور است. معنای دیگر اینکه نفس باید در ترازوی اخلاق عرفی نفس اخلاقی باشد و تقوای ماقبل دین داشته باشد تا از هدایت بهرهمند شود. بر این اساس هم در تراز وجودی و هم در تراز معرفتی برای پذیرش دین ناچارید به حوزه اخلاق ماقبل دین باور داشته باشید والا هم پذیرش دین بیمعیار میشود و هم آمادگی روحی و روانی برای پذیرش دین وجود نخواهد داشت.
انتهای پیام