«رثای تعزیت آفتاب به شهادت صحنه» عنوان سلسله مطالبی درباره نمایشهای عاشورایی است که بنا داریم در ایام محرم در ایکنا منتشر کنیم.
یکی از عوامل مؤثر در زندگی و سرنوشت انسان و جامعه، دین است و هیچ برههای از تاریخ را نمیتوان یافت که از قدرت دین اثر نپذیرفته باشد. عدم تحقق و امکان استمرار و تداوم حیات مفید بشر بدون توجه به دین، باعث جاودانگی حضور دین در جامعه شده است.
روح کفرستیز و ظلمستیز ادیان الهی که کانون حقیقت آن، در تشیع متجلی است، باعث شد حکومتهای طاغوتی و ستمگر همیشه در فکر انهدام این نیروی رهاییبخش باشند. اوج این تضاد که مظهر کامل تضاد بین «توحید و شرک»، «عدالت و ظلم» و «استکبار و استضعاف» است، در قیام خونین عاشورا متجلی و متبلور است. قدرتی منبعث از دین برای رهایی و سعادت انسانها که شکل تجلی یافته آن را در بزرگترین انقلاب همه تاریخ به نام «عاشورا» پدید میآورد.
شکوه قیام اباعبدالله و پیام عاشوراست که به سوگ و تعزیت آفتابی به درخشش نام امام حسین(ع) نشستن را نه تنها در تاریخ که در فرهنگ و تمدن شیعیان به حیاتی جاودان بدل میکند. حیاتی که آبشخور اصلی آن در معرفت و درک قیام است و استمرار آن در حوزه فرهنگسازی، به بازنشر و انعکاس وجوه منشور مطهر حادثه کربلا و دشت نینوا در کهنترین گونه نمایش آئینی ایرانیان موحد و مسلمان، یعنی تعزیه و نسخ آن متجلی است.
بخش دوم این سلسله مطالب به نمایش «در قاب ماه» به کارگردانی حسین مسافرآستانه تعلق دارد که در تلفیق زبان شاعرانه، خلق درام و تصویرسازی بدیع از روایت محزونش در تسخیر قلب و روح مخاطبان هنگام اجرای عمومی توفیق بالایی داشت.
ردیابی مفهوم ماندگار عاشورا در اقیانوس هنر تئاتر
یکی از اصلیترین دستمایههای مفاهیم، آموزههای دینی و محتوای مذهبی در تولید آثار تئاتری در کشورمان بهرهمندی هنرمندان از ظرفیت والا و اقیانوس بیکران نهفته در مفهوم قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، حماسه کربلا و واقعه عاشورا است.
اگر از هنر تعزیه به عنوان ماندگارترین هنر آیینی ایران و بهرهمند از رفتارهای نمایشی با قدمت بیش از ۳۰۰ ساله آن بگذریم؛ مفهومی به عنوان تئاتر دینی طی تاریخ بیش از ۴۰ ساله بعد از انقلاب؛ بارها برای تولید اثری مورد توجه مخاطبان با بهرهمندی از مفهوم ماندگار عاشورا، دست به آزمون و خطا زده است.
اما فارغ از نگاه کمی؛ شاید به تعداد انگشتان دو دست بیشتر نتوانیم طی این بازه زمانی به آثاری اشاره کنیم که با وجود بهرهمندی از چنین ظرفیت و اقیانوس بیکرانی توانسته باشند نام خود را در خاطره جمعی مخاطبان برای همیشه محفوظ نگه دارند.
بی شک یکی از این آثار، تئاتر «در قاب ماه» به نویسندگی حمیدرضا آذرنگ و کارگردانی حسین مسافرآستانه است. نمایشی که برای نخستین بار قالب اجرای تولید تئاترهای دینی را از صحنههای آشنا اما بسته تماشاخانهها و سالنهای تئاتری بیرون کشید و با بهرمندی از نشانههای تئاتر؛ نمایشی میدانی را در مواجهه مستقیم و بیواسطه با مخاطبان، به آنها عرضه کرد.
«در قاب ماه» برای نخستین بار سال ۱۳۸۶ مصادف با ایام ماه محرم در مکانی که کمتر مخاطبی انتظار اجرای آن را داشت یعنی مجموعه شهید شیرودی و سالن شهید افراسیابی پیشاروی جامعه مخاطبانی قرار گرفت که در کمترین حالت دوهزار و در بیشترین حالت تا ششهزار نفر را در هر اجرا میزبانی می کرد.
ادی دین قلم شاعرانه به قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع)
نباید این مهم را فراموش کرد که «در قاب ماه» اثری تئاتری است و فارغ از الگوها و انگارههای رفتارهای نمایشی مانند تعزیه، محیطی را برای اجرای خود فراهم کرده بود که تا پیش از آن هیچ گروه تئاتری جسارت تجربه آن را به خود نداده بود. یعنی استفاده از یک استادیوم ورزشی برای ارائه اثر تئاتری به مخاطبان.
مهمترین اصل ماندگاری هنر میان مخاطبان، ارتباطگیری، پذیرش مفهوم، موضوع و محتوایی است که آن تئاتر با واسطه هنرمندان به مخاطبانش ارائه میدهد.
حمیدرضا آذرنگ به عنوان نویسنده نمایشنامه این اثر، قلمی شیوا و شاعرگون در روایت آثار نمایشی دارد. او این بار در روایت یکی از حزنانگیزترین اتفاقات حقیقی تاریخ که خود بزرگترین صحنه تراژدی دینی و مذهبی جهان را رقم زده است با قلم شاعرانهاش رنگی دیگر به بازتاب محتوای قیام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و شهادت او و یاران با وفایش میزند.
«در قاب ماه» آنچنان که گفته شد روایت و داستانی از حماسه عاشورا را در بطن خود دارد و در حاشیه این روایت به عهدشکنی مردمان کوفه، پشت کردن به فرزند علی(ع) و یاران باوفایش می پردازد.
روایت «سکوت» و «هلال» از هویت باختگی مردمان کوفه
اما قصه اصلی «در قاب ماه» حکایت متفاوتی دارد. این اثر تئاتری، قصهای را از زاویه دید چهار شخصیت اصلی به مخاطب ارائه میکند که بستر تاریخی و زمانی آن محرم سال ۶۱ است.
قهرمانی به عنوان «نائله»، تلاش میکند تا برادر کوچکش به نام «سکوت» که ناشنوا و گنگ است را برای معالجه نزد پزشکی در سوریه ببرد.
از سویی دیگر «هلال» جوانی است که تلاش میکند مادر بیمار خود را برای درمان به سوریه ببرد. این چهار نفر در بزنگاهی به نام کوفه به هم برخورد میکنند.
کوفه محلی برای جارچیان عبیدالله ابن زیاد است تا مردم را علیه سپاه حضرت حسین(ع) متحد کنند. در این میان مخاطب با روایت قصه «نائله»، «سکوت»، «هلال» و «ام هلال» به سُست عنصری مردمان کوفه، پشت کردن آنها به امام و فریفته شدن انسانها به وسوسههای نفسانی و مادی سکههای طلای «ابن زیاد»، دفاع از حق و حقانیت را به مشتی طلا میبازند.
در این میان «هلال» با اذن مادر برای همراهی سپاه امام حسین(ع) به همراه «سکوت» راهی کربلا می شود. اما فرجام «هلال» در پایان نمایش سر بریده شده و آویخته به نیزه است که نصیب مادر بیمارش میشود.
اینجا درست بزنگاهی است که قلم شاعرانه آذرنگ مخاطب را به «سکوت» برادر کوچک نائله که در تمام مدت ۷۰ دقیقه نمایش لب نگشوده بود با دیالوگی کوتاه معطوف میکند.
جایی که «سکوت»؛ فریاد بلندی میکشد و با این جمله نمایش به پایان میرسد که «پس از حسین؛ هیچ جای دنیا جای سکوت نیست!»
«در قاب ماه»، روایتِ فریادِ سکوت بر ظلمی است که بر فرزند علی(ع) و نوه رسول مکرم اسلام رفت. که این خود تلخترین، شورانگیزترین و غم انگیزترین حماسه بشریت را پیش چشمان هر مخاطبی ترسیم میکند.
جمع شدن تمامی دانههای تسبیح و گره خوردن آنها چون دانههای زنجیر در متن روایت در قاب ماه و کارگردانی دقیق و بازیگری قدرتمند آن است که باعث شده «در قاب ماه» طی بازه زمانی چهار دهه اخیر تاریخ تئاتر کشورمان با وجود اجرای محدود طی چهار سال از سال ۱۳۸۶ تا سال ۱۳۸۹، دامنه وسیعی از مخاطبان را به خود جذب کند و بتواند یکی از ماندگارترین آثار تئاتری در حوزه تئاترهای دینی با محوریت حماسه حسینی را در خاطره جمعی عموم مردم ایران ثبت و ضبط کند.
انگار دل این سرزمین آتش گرفته
در پایان این نوشتار بخشی از گفتگوی نائله؛ هلال و ام هلال را با قلم حمیدرضا آذرنگ در قالب نمایشنامه «در قاب ماه» با هم مرور می کنیم:
نائله: ای کاش خشک شود تمامی آبهای این دیار، از تشنگی هلاک شوند تمامی مردمانش که حتی کاسهای آب از سر رحم به رهگذری نمیبخشند (به سکوت) برخیز تا برویم طالع رسیده من...
سکوت: حکیم گفت ۱۰۰ سکه برای زبان آوردنت. نفرین به این شهر که یاغیانش همان ۲۰ سکهمان را هم ربودند. نزدیک بود زبان مرا نیز از قفا درآورند. (می خواهد از چاه آب بکشد) وای من... تو نیز شنیدی؟ صدای دوزخ از عمق چاه شنیدم، حرارت آتش بود. انگار دل این سرزمین آتش گرفته. برخیز تا برویم از این نفرینکده...
هلال: نفرین... نفرین بر این شهر که عاطفهاش نیز به درهم و دیناری خریدنی است. شنیدی؟ حتی پناهگاهی را برای لحظهای آرمیدن از ما دریغ کردند...
مادر: آب! تشنه ام هلال... آب...
هلال: مدت زیادی است که مادرم آب نمینوشد. عطش دارد اما آب نمینوشد...
روایت و گزارش از امین خرمی
انتهای پیام