شیعیان حیات مکتب تشیع را مرهون تلاشهای امام صادق(ع) هستند. آگاهی از معارف دینی و علوم بشری در راستای هدایت تشریعی، احیاء تفکر اسلامی و فرهنگ غنی اسلامی به منظور اداره امور مسلمین در ابعاد فردی و اجتماعی، لازمه امامت است. سایر امامان به اندازه امام صادق(ع) فرصت و موقعیت مناسب پیدا نکردند تا فرهنگ و تمدن ناب اسلام را تبیین کنند. خبرنگار ایکنای قم به مناسبت ولادت این امام همام، با حجتالاسلام والمسلمین محسن الویری، مدیر گروه تاریخ دانشگاه باقرالعلوم(ع) استاد حوزه و دانشگاه به گفتوگو نشست که متن آن از نظر میگذرد:
ایکنا - به عنوان اولین سؤال تفاوت سیره نبوی و سیره امام صادق(ع) را بفرمایید.
سیره هر یک از ائمه بازتولید شده سیره نبوی در دورههای زمانی متفاوت است. پیامبر(ص) به مثابه یک الگو توانستند منش و روش و سیرهای را ارائه و تجربهای را به بشریت عرضه کنند که هر یک از ائمه متناسب با شرایط و اقتضائات، همان سیره نبوی را بازتولید کردند. بنابراین تفاوتی در اصول و مبانی سیره اهل بیت(ع) با پیامبر(ص) وجود ندارد و سیره هر یک از امامان(ع) همان سیره نبوی است با این تفاوت که در شرایطی ویژه و متفاوت عرضه شده است. به عنوان مثال پیامبر در عهد مکی مشغول دعوت بودند و در عهد مدنی به عرصه جامعهسازی وارد شدند و کاملا روشن است که این شرایط برای همه ائمه فراهم نبود که بتوانند حکومت تشکیل دهند ولی کوشش برای تشکیل یک جامعه مطلوب دینی را همه امامان(ع) داشتند.
در همین زمینه به این نکته نیز اشاره کنم که عصر امام صادق(ع) را نباید مستقل از دوره تاریخی قبل و بعد از خودش در نظر گرفت. دوره ایشان بخشی از یک کلیت است که نقش امام را باید در آن کلیت دید و اگر بخواهیم مستقیم و مستقلا به بررسی سیره ایشان بپردازیم، نمیتوان به درک روشن درست و قابل اعتماد از سیره حضرت دست یابیم. در پرتو این نگاه کلی و بیرونی است که تحلیل از زندگی امام صادق(ع) دقیقتر خواهد بود. این فضای کلی که زندگی امام صادق(ع) بخشی از آن را تشکیل میدهد، بازه زمانی عصر حضور است.
اگر تاریخ شیعیان را از منظر سیاسی، فرهنگی و تمدنی مورد بررسی قرار دهیم، حیات شیعیان در عصر حضور معصومان(ع) یک دوره متمایز و برجسته است. برخلاف دیگر اساتید و همکاران بنده که عصر حضور معصوم را تا سال 260 قمری در نظر می گیرند و از 260 تا 329 را عصر غیبت صغری مینامند، برداشت بنده این است که تمام این دوره عصر حضور است نه غیبت با این تفاوت که از ابتدا تا سال 260 ق. عصر حضور مستقیم معصوم (ع) و از 260 تا سال 329 عصر حضور غیر مستقیم است نه عصر غیبت.
دوباره تأکید میکنم که نقش امام صادق(ع) به جای اینکه مستقل دیده شود، باید در این بازه زمانی و در پیوند با نقش دیگر ائمه و به عنوان قطعهای در یک مجموعه جامع دیده شود. عصر حضور ائمه نیز خود قابل تقسیم به مراحل فرعی است و هر یک از این مراحل فرعی با مرحله دیگر متفاوت است. بنا بر این اگر بخواهیم جمعبندی خود را درخصوص بازه زمانی زیست امام صادق(ع) و سیره ایشان بیان کنیم، عرض میکنم که زندگی و سیره امام، بخشی از یک بازه زمانی 318 ساله (از زمان رحلت پیامبر در سال 11 ق. تا آغاز غیبت کبری در سال 329 ق.) است و باید در پیوند با این بازه زمانی و با در نظر گرفتن ملاحظات برآمده از آن فهم و تفسیر و تحلیل شود.
ایکنا - امام صادق(ع) در زیست اجتماعی شیعیان چه تاثیری داشتند؟ آیا امام صادق الگوی تمدنی ارائه دادند؟
شاید بیراه نباشد که عصر حضور معصومان را از منظر زیست اجتماعی شیعیان، عصر هویتیابی شیعیان بنامیم، چرا که شیعیان در این دوره هویت پیدا کردند. توجه داشته باشید که کلمه تشیع را به کار نبردم چرا که تشیع به منزله یک آیین جامع، همزاد اسلام است و تفاوتی بین تشیع و اسلام ناب نیست؛ ولی شیعیان به مثابه کنشگران بیرونی و پیروان بیرونی اندیشه تشیع در عصر حضور هویت یافتند و به یک گروه اجتماعی متمایز در اندیشه و رفتار سیاسی، اجتماعی، باورهای دینی و مناسک دینی تبدیل شدند و از دیگر مسلمانان تمایز اجتماعی پیدا کردند.
وقتی که به میراث به یادگار ماندگار از امام صادق(ع) مینگریم، میبینیم که امام صادق(ع) در مقایسه با دیگر ائمه بیشترین سهم را در تبیین هویت شیعی داشتند و توانستند متناسب با شرایط و محدودیتهایی که با آن روبرو بودند، الگوی همهجانبه نظری و عملی درباره آموزههای دینی بر اساس خوانش اهل بیت(ع) عرضه کنند؛ امام صادق(ع) در جنبه نظری به همه پرسشهای بنیادی بشر درباره عالم هستی درباره خداوند، جایگاه انسان در عالم هستی، خلقت طبیعت، معاد و سایر مباحث بنیادین اندیشهای به روشنی پاسخ گفتند و همزمان به این پرسش که یک فرد باورمند به تشیع باید چگونه زندگی کند نیز پاسخ دادند.
ابعاد مختلف رفتار انسان از جنبه فردی اجتماعی، خانوادگی، ساختار حکومتی، زیست اجتماعی، نحوه تعاملات درون شیعی و نحوه تعامل شیعیان با دیگر مذاهب و مانند آن را در مجموعه روایات امام صادق(ع) و گزارشهای متعدد از سیره ایشان پیدا میکنیم و این الگوی جامع را به این گستردگی در مواریث به یادگار مانده از دیگر ائمه(ع) نمیبینیم چرا که شرایط اجتماعی مناسبی برای دیگر ائمه(ع) فراهم نیامد و پرسشهای مطرح در زمان امام صادق(ع) هم در دورههای پیش از ایشان مطرح نبود. بنابراین الگوی قابل برداشت از سخنان امام صادق(ع) برای مباحث نظری، عملی، اندیشه و رفتارها در مقایسه با دیگر اهل بیت(ع)، الگوی جامع و بینظیری است.
امام صادق(ع) در کنار این الگوی نظری و عملی که در ساحت فکر و اندیشه بود، تجربه تحقق یافتهای نیز داشتند. گاهی یک اندیشمند در گوشهای مینشیند و یک الگوی نظری و عینی و نظام اندیشهای مطرح میکند اما توفیق اجرا پیدا نمیکند اما گاهی یک اندیشمند میتواند به این نوع اندیشهها، تحقق بیرونی دهد و وقتی نظام اندیشهای و رفتاری مکتوب به یک تجربه عینی تحقق یافته تبدیل شود، در واقع الگوی تمدنی شکل گرفته است چرا که این الگو هم به لحاظ نظری غنی است، هم در عالم فکر و اندیشه، یک نظام اجتماعی را پیشنهاد میکند و در عمل نیز این اندیشه را پیاده میکند.
اگر بخواهم یک تجربه بشری غیر دینی را مثال بزنم میتوان به «مارکس» اشاره کرد. او تحلیلی درباره نظام هستی ارائه کرد و بر پایه این تحلیل و جایگاه انسان در آن، یک الگو برای جامعه مطلوب عرضه کرد و پیروان مارکس هم توانستند این فکر را در جامعه بیرون عرضه کنند.
امام صادق(ع) متناسب با شرایط خودشان، یک نظام فکری در ساحت مباحث بنیادین اندیشهای ارائه کردند و یک نظام اجرایی و زیست اجتماعی کامل را در ساحت فکر پیشنهاد کردند و متناسب با توان خویش و شرایط این را در عالم بیرون هم محقق کردند، یک جامعه شیعی از شیعیانی تشکیل دادند که به لحاظ فکری سلیم بودند و درک درست از سیره اهل بیت(ع) داشتند و در عمل نیز عملکرد مطلوبی از خودشان ارائه دادند.
بنده ادعا نکردم امام صادق(ع) یک حکومت مطلوب تشکیل دادند، بلکه ایشان متناسب با امکانات اندک خود، یک الگوی زیست اجتماعی شیعی بر پایه تعداد اندک یاران محقق کردند. وقتی که امام به یاران خود توصیه میکنند که به گونهای زندگی کنید به شما بگویند جعفری هستید، این یعنی شیعیان به مثابه یک گروه اجتماعی به درجهای از تمایز رسیدهاند که «مشار بالبنان» هستند و امام مایل هستند که دیگر شیعیان هم به جرگه این جامعه مطلوب بپیوندند.
ایکنا - با توجه به مباحثی که در خصوص هویتیابی شیعیان در عصر امام صادق(ع) بیان کردید، به صورت عینیتر در خصوص عرصههای رفتاری امام نسبت به هویتیابی شیعیان سخن بگویید.
برای پاسخ به این سوال باید ابتدا به نقش امام و عملکرد ایشان در کل گستره امت اسلامی توجه کرد و سپس به مباحث جزئی و خرد پرداخت؛ امام صادق(ع) مانند ائمه پیش و پس از خود نسبت به حرکت تمدنی مسلمانان که از عهد نبوی آغاز شده بود و همچنان توفنده رو به جلو میرفت موضع همراهی همراه با نگاه اصلاحی و انتقادی داشتند.
امام(ع) راه خود و شیعیان را از حرکت کلی جامعه جدا نکردند بلکه به عنوان بخشی از پیکره امت اسلامی باقی ماندند اما این باقی ماندن به معنای هم سویی کامل و همهجانبه نبود. همزمان با این بقا به عنوان بخشی از پیکره امت اسلامی، خطمشی متمایز خود و پیروانشان را دنبال کردند و این اقدام تدبیر پیچیدهای است؛ امروزه برخی به یک جانب سمت و سو پیدا میکنند از جانب دیگر غافل میشوند؛ ما شاهد هستیم که برخی از شیعیان برای همسویی با امت تمایز فکر شیعی و تفکر مشخص شیعی را گویی از از یاد میبرند یا گاهی بالعکس متمایز بودن شیعیان را به گونهای مطرح میکنند که شیعیان را از پیکره امت واحد اسلامی جدا میکنند.
حفظ تعامل با آحاد امت اسلامی و ایفای نقش هدایتگری در مقیاس امت و در عین حال پیش گرفتن خطمشی متمایز ساختن شیعیان با امت اسلامی، محور اصلی و روح حاکم بر فعالیتهای امام صادق(ع) بود. آموزه امامت نقطه کانونی این تمایز است که هویت شیعیان هم به آن پیوند خورده است؛ امام صادق(ع) ابعاد مختلف آموزه امامت را تبیین کردند ولی تدبیر امام صادق(ع) منحصر به تبیین آموزه امامت نبود بلکه در گام بعد به تبیین همه امور دینی از منظر امامت پرداختند.
به بیانی دیگر، امامت یک اصل در کنار دیگر اصول نیست، بلکه امامت یک اصل است که بر درک و فهم ما از توحید و نبوت و معاد اثرگذار است. تعریف توحید و نبوت و معاد هم از منظر امامت و ائمه چه بسا تفاوتهایی با درک دیگر مسلمانان داشته باشد. امام صادق(ع) ضمن تبیین آموزه امامت، تبیین کردند که نظام اندیشهای مبتنی بر امامت چگونه به توحید، معاد، حکومت، ابعاد زیست اجتماعی، علم، هنر و جایگاه کنشهای انسانی در تاریخ و بسیاری عرصههای دیگر مینگرد.
امام صادق(ع) در روایتی فرمودهاند که پیامبر علوم زیادی را در بین مردم پراکندند و آن علوم از پیامبر به یادگار مانده است، ولی اکنون پس از رحلت پیامبر، معیار سنجش آن علوم و گلوگاهها و تکیهگاههای آن در دستان ماست و ابزار پرتو افشانی بر علم بازمانده از پیامبر(ص) نزد ماست. باز هم تأکید میکنم ما باید به عنوان بخشی از پیکره امت اسلامی باقی بمانیم ولی در پرتو آموزه امامت خطمشی امامت و متمایز سازی را دنبال کنیم و همه آموزههای فکری و اعتقادی اسلام از منظر امامت بازخوانی کنیم.
ایکنا - در خصوص همراهی امام صادق(ع) با پیکره امت و دنبال کردن اندیشه امامت و متمایز بودن تشیع در جامعه سخن گفتید، با این ظرافتی که شما فرمودید چگونه میتوان برای جامعه امروز و تقریب مذاهب از این شیوه امام بهره برد؟
امام صادق(ع) در برحهای میزیستند که مسیر کلی جامعه و دستگاه خلافت را بر نمیتافتند ولی با این وجود، ایشان مدینه را رها نکردند که به یک نقطه دور مثلا یمن بروند و بگویند ما به جامعه کاری نداریم و مسیر خودمان را میرویم و میخواهیم زیست ویژه خود را داشته باشیم؛ بلکه امام در مدینه پایتخت فکری و معنوی جهان اسلام باقی ماندند و با گروههای مختلف مردم و حتی در صورت نیاز، با دستگاه خلافت هم ارتباط داشتند و این به مفهوم تایید دستگاه خلافت نبود چرا که امام صریحا بیان میکردند که خلافت آنها را قبول ندارند.
یاران امام صادق(ع) نیز در مسئولیتهای اجتماعی و مناظرات در مکانهای مختلف حضور داشتند و ابوسلمه خلال نخستین وزیر عباسیان با امام ارتباط گرفت و نمونههای دیگری که میتوان ذکر کرد. همه اینها نشان میدهد که شیعیان آن دوران در واقع یک گروه گسسته از اجتماع نبودند، بلکه در متن جامعه زندگی میکردند اما این به مفهوم تأیید و مشروعیتبخشی به دستگاه خلافت هم نبود. در توصیههای امام صادق(ع) به شیعیان آمده که در نماز جماعت اهل تسنن شرکت کنید، به عیادت بیماران آنان بروید، در تشییع جنازههای آنان شرکت کنید یعنی انسجام اجتماعی را حفظ کنید اما در عین حال به گونهای زندگی کنید که متمایز باشید و انتساب به اهل بیت(ع) داشته باشید.
این خط مشیمتمایز سازی را در همه عرصهها اعم از عرصه کلام، فقه، اخلاق و دیگر موضوعات پراکنده فکری و رفتاری مسلمانان میبینیم ولی هیچ یک از آنها به معنایی جدایی از جامعه نیست؛ به عبارت دیگر ائمه اگر قدرت رفتار سیاسی نداشتند و قدرت تشکیل حکومت نداشتند و شرایط سیاسی و اجتماعی به آنها اجازه تشکیل حکومت نمیداد اما وظیفه راهبری فکری و معنوی جامعه از دوش امام برداشته نمیشد و امام برای اینکه بتواند شأن هدایتگری خود را محقق کنند باید ارتباط خویش را با آحاد مردم حفظ کند.
به نظر بنده در پاسخ به پرسش شما میتوان گفت که روش امام صادق(ع) یک الگوی کامل و زنده و پویا و واضح برای الگوگیری در جهان کنونی است. ما هم امروزه باید ارتباطمان با آحاد امت اسلامی در نهایت فروتنی، همدلی، مهربانی و تواضع باشد؛ صفمان را از صف سایر مسلمانان جدا نکنیم، اما باید با خطمشی متمایزسازی هم بیاندیشیم و از باورهای اصیل خود دست برنداریم.
اگر این مقدمات را بپذیریم رفتارهای خرد و جزئی و سخنان امام هم برای ما معنی تازهای مییابد و امتداد اجتماعی و تمدنی آن را به خوبی فهم میکنیم. مناسب است که به یک مثال در این زمینه اشاره شود. بیش از نیمی از روایات کتاب صفات الشیعه شیخ صدوق از امام صادق(ع) است و این مصداق همان سهم بالای امام صادق(ع) در هویتبخشی به شیعیان است؛ در روایت 34 این کتاب ابوبصیر از امام صادق(ع) میپرسد که ویژگی شیعیان چیست؟ امام صادق(ع) در پاسخ به نکاتی مهم اشاره میکنند، از جمله این که «شِيعَتُنَا مَنْ لَا يَعْدُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ: شیعه ما کسی است که صدای او بر گوشش پیشی نمیگیرد». اگر به همین بند و امتداد تمدنی آن توجه کنیم، میتوانیم بگوییم که شیعیان پیش از اینکه بر طبل تبلیغ بکوبند باید یاد بگیرند بشنوند؛ بیش از آن که بخواهند صحبت کنند باید گوش دهند، حال تصور کنید اگر شیعیان ایران و دیگر نقاط جهان اسلام به این آموزه عمل کنند چه تحولی در زیست اجتماعی آنها پدید میآید؟
و یا در ادامه میفرمایند شیعه کسی است که «وَ لَا يَطْرَحُ كَلَّهُ عَلَى غَيْرِهِ: سختی و بار خود را به دوش دیگران نمیاندازد» و در نگاه تمدنی و جهانی اگر شیعیان اینگونه باشند تحولی بزرگ به سود آنها رقم میخورد؛ به عنوان مثال شیعیان جنوب تا پیش از رفتن امام موسی صدر به آنجا، مردمانی فرودست و محروم بودند، ولی یاد گرفتند که باری بر دوش دیگران نباشند، پس به پا خاستند و شرایط خود را به گونهای تغییر دادند که اکنون به یکی از عوامل مؤثر در معادلات جهانی تبدیل شدهاند. این روایات طولانی است که علاقهمندان میتوانند با تحقیق سایر خصوصیتهای شیعیان را از زبان امام صادق(ع) در کتاب شیخ صدوق ببینند و در باره فهم امروزی و تمدنی آنها بیاندیشند.
ایکنا _ چگونه میتوان رهرو راستین امام صادق(ع) بود؟
در نگاه تمدنی آموزههای بیان شده از سوی امام صادق(ع)، ظرفیت و کشش ایجاد تغییرات بنیادین در جامعه دارد، همان طور که در پاسخ پرسش قبلی اشاره شد، چگونگی درس گرفتن از سیره امام معلوم است ولی باید به این نکته بسیار مهم توجه داشت که بین شعار دادن پیروی واقعی از امام صادق(ع) و ادعای رهروی در راه ایشان تفاوت بسیار است. بین این که صرفا در عرصه زبان از امام سخن بگوییم و به اجرای مناسک روی بیاوریم و اینکه در واقعیت پیرو باشیم تفاوت جدی وجود دارد.
هشدار تکان دهندهای از سوی خود امام صادق(ع) در این زمینه، وجود دارد که براستی شایسته تأمل است. بر اساس روایت شماره 26 کتاب صفات الشیعه، امام صادق(ع) از مفضل بن قیس میپرسد که تعداد شیعیان ما در کوفه چند تا است؟ مفضل گفت 50 هزار نفر و امام فرمودند: والله دوست داشتم ای کاش در کوفه 25 نفر شیعه داشتیم که حقیقت ولایت و امامت را بدانند و به امام سخن ناروا نبندند و درباره ما به حق سخن بگویند.،«وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنْ يَكُونَ بِالْكُوفَةِ خَمْسَةٌ وَ عِشْرُونَ رَجُلًا يَعْرِفُونَ أَمْرَنَا الَّذِي نَحْنُ عَلَيْهِ وَ لَا يَقُولُونَ عَلَيْنَا إِلَّا بِالْحَقِّ». این یک هشدار تکاندهنده است، امام صادق علیه السلام از پنجاه هزار نفر شیعه به 25 نفر که هم از اهل بیت(ع) شناخت داشته باشند و هم سلایق و علایق خود را به امام نسبت ندهند راضی هستند.
گمان نکنیم که با قال الصادق گفتن و انجام شعائر صادقی، پیرو واقعی و راستین امام صادق(ع) میشویم. بر اساس این روایت، پیروی واقعی تنها شناخت امام نیست بلکه نسبتهای دروغ و نادرست و سست نباید به اهل بیت داد؛ این روایت به ما میآموزد که اهل بیت(ع) را مصادره نکنیم و امام صادق(ع) را متناسب با منافع سیاسی و جناحی و مصلحتهای زود گذر سیاسی مصادر نکنیم.
اهل بیت(ع) را وسیله پیش بردن اهداف سیاسی و ابزار دست خودمان قرار ندهیم، اهل بیت(ع) چشمههای نوری هستند که میتوانند راه درست را از نادرست به ما بنمایانند، مبادا که این چشمه نور را مانند چراغ قوهای که راهی که خودمان میخواهیم روشن کند تقلیل دهیم. باید مدام رفتار و ادعاهای خودمان را بازنگری کنیم تا مبادا با رفتارهایمان و سخنان نسنجیدهمان از دایره «لَا يَقُولُونَ عَلَيْنَا إِلَّا بِالْحَقِّ» بیرون رانده شویم.
گفتوگو: مژگان فرهنگیان
فیلم: حسین شاهبداغی
تدوین: زینب غفوریان
انتهای پیام