به‌زیستن؛ حقی که باید به کودکان بازگردانیم + فیلم
کد خبر: 4174499
تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۶
محمود تلخابی در گفت‌وگو با ایکنا تبیین کرد

به‌زیستن؛ حقی که باید به کودکان بازگردانیم + فیلم

عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان ورود بزرگسالان به دنیای کودکان را بسیار ناشیانه و پر از آسیب می‌داند و معتقد است: این حق طبیعی کودکان است که کودکی کنند و بتوانند جهان را تجربه و لمس کرده و بدون واسطه با جهان مواجه شوند. والدین باید کودکان را برای زیستن در این جهان و لذت بردن از زندگی آماده کرده و حق کودکی را به کودکان خود بازگردانند.      

محمود تلخابیهفته ملی کودک با هدف معطوف کردن توجه جامعه به حقوق کودکان، تقویت هماهنگی و هم‌سویی بین سازمان‌های مؤثر و بخش‌های فعال در حوزه کودکان و ایجاد فضایی شورانگیز و به یادماندنی با مشارکت کودکان در مدارس ابتدایی و مراکز پیش دبستانی برگزار شد.

در این هفته اقداماتی از سوی دولت، سازمان‌ها و نهادهای مرتبط انجام شد تا مسائل مربوط به کودکان مورد توجه قرار گیرد. برنامه‌هایی نظیر نشست‌ها، کنفرانس‌ها، نمایشگاه‌ها و فعالیت‌های آموزشی برگزار می‌شود تا آگاهی‌افزایی درباره حقوق کودکان به وجود آید و توجه بیشتری به مسائل آنان معطوف و راهکارهایی برای حفاظت از حقوق آنان ارائه شود.

اما اولین حق کودک بر والدین تربیت شایسته است که اگر به درستی محقق شود مسیر برای رشد و اعتلای او هموار می‌شود. در رابطه ایکنا با موضوع چگونگی تربیت شایسته کودکان و تأثیرات خانواده و محیط تحصیل در این زمینه به گفت‌و‌گو با محمود تلخابی، عضو هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان دارای مدرک دکتری فلسفه تعلیم و تربیت و پسادکتری علوم شناختی، پرداخته است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید و می‌بینید.

ایکنا ـ تربیت نسل شایسته چگونه صورت می‌گیرد و درصد تأثیرگذاری مدرسه در این امر چه میزان است؟ 

مسئله تربیت یکی از دغدغه‌های جدی جامعه‌ای است که به فرهنگ، تمدن، اخلاق و ارزش‌های انسانی پایبند بوده و قصد دارد تا این دستاورد تمدنی را به فرزندان خود منتقل کند تا جامعه زیست خوب و بهزیستی را تجربه کند. زمانی که از تربیت فرزندان صحبت می‌شود، دو نکته به ذهن می‌رسد. نکته اول این است که والدین و خانواده نقطه آغاز تربیت فرزندان هستند. یعنی تغییرات، تحولات و چیزی که به نام خوب بودن از آن صحبت می‌کنیم ابتدا باید در خود بزرگسالان، مربیان و والدین رخ دهد و این نقطه‌ای است که آثار و پیامدهای آن در دنیای پیرامون ما نمود پیدا کرده و فرزندان در یک فضای تربیتی زیست و رشد می‌کنند.

لذا با توجه به این مقدمه می‌توان نوعی امر ضمنی را در تربیت جست‌و‌جو کرد و تربیت را نه به معنای اقدام صریح مستقیم درباره تغییری که در فرزندان ایجاد می‌شود، بلکه امکانی است که در ما اتفاق می‌افتد و پیامد نوع بودن ما مسیر رشد فرزندان را پیش می‌برد. این مسئله نکته بنیادینی است که هر فردی که تصمیم می‌گیرد تا صاحب فرزند شود، باید این پرسش را از خود داشته باشد که برای تربیت یا پذیرش مسئولیت پدری یا مادری در چه نقطه‌ای از رشد و بهزیستی قرار دارند که می‌توانند چنین نقشی را به درستی انجام دهند.

نکته دوم مسئله برون‌سپاری است. اینکه والدین صاحب فرزند شده اما مسیر تربیتی فرزندان را به مؤسسات مختلف واگذار می‌کنند. بسیاری از والدین به دنبال این هستند که کجا هنر، اخلاق، مهارت‌های اجتماعی، مهارت‌های اقتصادی، علم و ... را به فرزندان می‌آموزد و فکر می‌کنند که کار تربیت، برون‌سپاری است و ‌می‌توان مؤسساتی پیدا کرد که کار تربیت را انجام دهند. از نگاه تربیت اصیل اثرگذارترین بخش تربیت در درون خانواده رخ می‌دهد و ماندگارترین بخش آثار تربیتی را نیز باید در درون خانواده جست‌وجو کرد.   

لذا پذیرفتن اینکه فردی نقش والدین را می‌پذیرد، این پرسش را در ذهن او مطرح می‌کند که مسئولیت‌های تربیتی پدر یا مادر چیست و آن‌ها باید چه کاری برای تربیت فرزندان انجام دهند. امروزه مسئله تربیت با آنچه در تربیت رسمی رخ می‌دهد و ما دوره دانش‌آموزی را از پنج یا شش سالگی آغاز می‌کنیم، تفاوت دارد؛‌ چراکه دروان مدرسه، نقطه آغاز تربیت رسمی است؛ در حالی که بسیاری از مسائلی که فرزندان آن را در فضای تربیتی تجربه می‌کنند، متعلق به دوران پیش از حضور در مدرسه بوده و فضایی است که در آن تعاملات اولیه بین اعضای خانواده به ویژه پدر و مادر اتفاق می‌افتد.

پذیرفتن این نقش که والدین به عنوان پدر و مادر قرار است چه مسئولیتی را بپذیرند، موضوع بسیار مهمی است. یکی از بزرگترین امکانات بزرگسالان برای لذت بردن از زندگی، فرزنددار شدن است. افرادی که به این دنیا پای می‌گذارند، هر دوره از زندگی خود را یک بار زیست می‌کنند یعنی یک بار کودکی، نوجوانی، جوانی، بزرگسالی و پیری می‌کنند. زمانی که فردی این شانس را پیدا می‌کند که صاحب فرزندی می‌شود، می‌تواند این دوره‌ها را دو بار زیست کند و این بزرگترین شانس زندگی انسان‌هاست. اگر فردی کودکی دارد که با او می‌تواند یک بار دیگر کودکی کند، مسئولیت تربیتی خود را در این دوره و در بازی‌ها، تعاملات، تجربه‌های مشترک، لذت بردن از لحظه لحظه زندگی و ... اعمال می‌کند.

روزی که فرزندان بزرگتر می‌شوند، اگر والدین مخزن تجربه‌های احساسی و عاطفی مثبت از تعاملات خود با فرزندان باشند، مسئولیت تربیتی خود را به خوبی انجام داده‌اند که لحظه لحظه مرور آن می‌تواند احساس خوب و خوشایند و مثبت را برای فرزندان به جهت بودن با والدین به ارمغان آورد. 

ایکنا ـ‌ انسجام‌بخشی بین شناخت و هیجان در تربیت فرزندان چگونه صورت می‌گیرد؟

این مسئله دارای دو بعد فلسفی و علمی است. این سؤال مطرح می‌شود که چرا هیجانات مهم هستند و چرا زمانی که از آن غفلت می‌کنیم، کار تربیت به درستی انجام نمی‌شود؟ ما اگر مجموعه شایستگی‌های کودک انسانی را موقتاً به دو گروه شناختی و هیجانی تقسیم کنیم، تمامی مسائلی که با واژه بلد بودن و دانستن مطرح می‌شود، مربوط به ویژگی‌های شناختی است یعنی حافظه، توجه، توانایی حل مسئله، تفکر و ... همگی مربوط به ویژگی‌های شناختی است و بعدی از کودکان مربوط به توانایی‌های شناختی آن‌هاست.

برای بسیاری از افراد این مسائل مهم هستند. برای مثال زمانی که کودکان زبان باز می‌کنند، والدین بسیار خوشحال هستند و زمانی که اولین جمله را بیان می‌کند، بیشتر خوشحال می‌شوند. تمامی این توانایی‌ها قابلیت‌هایی هستند که از آن‌ها با عنوان قابلیت‌های شناختی یاد می‌شود. 

اما سیستم هیجانی که ظاهراً خیلی از آن سخن گفته نشده و برنامه‌ای راجع به آن نداریم، سیستمی است که خیلی آن را نشناخته و به رسمیت نیز نمی‌شناسیم. در انسجام شناخت و هیجان از این صحبت می‌شود که موفقیت سیستم شناختی به کاری که سیستم هیجانی انجام می‌دهد، وابسته است و اساسا وقتی سیستم هیجانی مختل شده و به خوبی کار نمی‌کند، سیستم شناختی از کار خواهد افتاد. برای مثال فرزندی که نمی‌تواند ریاضی حل کند، در بسیاری از مواقع این ناتوانی به دلیل عملکر شناختی مغز نیست بلکه مربوط به سیستم هیجانی است که پشتیبانی کافی انجام نداده است و این مسئله نشان از اهمیت فراوان هیجانات دارد. هیجانات به شکل درهم تنیده‌ای سیستم شناختی را پشتیبانی می‌کند. 

اگر این واقعیت را بپذیریم، باید این سؤال را از خود بپرسیم که ما برای تقویت سیستم هیجانی فرزندان خود چه کرده‌ایم؟ هیجانات مثبت فرزندان چه بوده و عواطف مثبت آن‌ها کجا شکل می‌گیرد؟ فرزندان کجا ذخیره عاطفی کسب می‌کنند تا زمانی که با مشکل مواجه شدند، تحمل کنند و وقتی در تعامل با دیگران دچار تنش شدند، راه حل‌های منطقی داشته باشند؟ باید از خود بپرسیم که فرزندان ما کجا این ذخیره عاطفی را به دست آورده‌اند تا زمانی که با مشکل اقتصادی برخورد کردند، تصمیمات درست اتخاذ کرده و منابع خود را از دست ندهند؟ مطالعات نشان می‌‌دهد که یکی از عوامل بارز بدکارکردی سیستم شناختی، گسستی است که سیستم شناختی از سیستم هیجانی پیدا می‌کند.

زمانی که اوضاع بر وفق مراد فرزندان نشد و به هم ریختند، چگونه خود را تنظیم کرده و دوباره به زندگی بازمی‌گردد؟ اگر فرزندان بتوانند این کار را به خوبی انجام دهند، بدان معناست که سیستم هیجانی فرزندان به خوی کار می‌کند. اگر والدین از این مسئله خوشسحال هستند که فرزندانشان می‌توانند ده‌ها کتاب را خوانده و به زبان‌های مختلف صحبت می‌کند، این سؤال از آن‌ها مطرح می‌شود که زمانی که حوصله فرزندشان سر می‌رود، چه می‌کند؟ آیا می‌تواند خود را از این بی‌حوصلگی بیرون آورد یا خیر؟ این‌ها نشانه‌های تنظیمی است که در سیستم هیجانی وجود دارد. زمانی که محیط تربیتی خود را به‌گونه‌ای هماهنگ کنیم که این دو سیستم در کنار یکدیگر رشد کنند، اثربخشی آن را در کار تعلیم و تربیت مشاهده خواهیم کرد. لذا زمانی که از انسجام شناخت و هیجان صحبت می‌کنیم، ایده اساسی آن این است که ما چگونه تجربه‌های کودکان را به سمت غنی کردن تجارب عاطفی پیش می‌بریم که بتواند از عملکردهای شناختی خود حمایت کند.           

ایکنا ـ همگامی خانواده و مدرسه در مسیر تربیت نسل شایسته چگونه شکل می‌گیرد؟ 

فرزندان زمانی که فضاهای تربیتی نامتجانس را تجربه می‌کنند، اتفاقات ناگواری برای آن‌ها رخ می‌دهد. به طور طبیعی ما تحمل تناقض را نداریم و تناقض‌ها برای ما فرصت‌های آزار دهنده‌ای هستند. ما دوست داریم در  دنیایی زندگی کنیم که پیوستگی و انسجام بین پدیده‌ها مشاهده کنیم. لذا زمانی که برای فرزندان مدرسه انتخاب می‌کنیم، نباید به فضای فیزیکی مدرسه بیش از حد توجه کنیم؛ چراکه مهمتر از آن این است که در آن مدرسه چه اتفاقاتی رخ می‌دهد و چه نوع تعاملاتی برقرار است. نگاه آن مدرسه به کودکی چیست و کودکی را چگونه تلقی می‌کند؟ آیا مدرسه به فرزندان فرصت تجربه کردن می‌دهد؟ آیا حرکت و تعامل در این مدرسه پذیرفته است و یا از دانش‌آموزان خواسته می‌شود که فقط پشت میزها قرار گرفته و گوش دهند و پذیرا باشند؟ 

اگر دنیای خانواده با دنیای مدرسه به لحاظ مناسبات اجتماعی، فرهنگی یعنی نظام باورها، انتظارات، طرز تلقی‌ها و ذهنیت‌ها به یکدیگر نزدیکتر باشد، قدرت تربیتی افزایش پیدا می‌کند و چنانچه این مسئله رخ ندهد، انتظارات مدرسه از سوی خانواده از بین می‌رود و اقدامات تربیتی خانواده نیز از سوی مدرسه نادیده گرفته می‌شود. لذا این انسجام و هماهنگی بین خانواده و مدرسه بسیار مهم است که رخ دهد. برای اینکه این هماهنگی ایجاد شود، باید دو موضوع مهم رعایت شود. اولین موضوع این است که خانواده باید در انتخاب مدرسه دقت کنند تا معیاری که در جست‌وجوی آن هستند تا فرزندان خود را در آن مدرسه ثبت نام کنند، چه معیاری است؟ همچنین، از سوی مدرسه نیز باید این اتفاق بیفتد که وقتی فرزندان ثبت نام شدند، کار مسئولان مدرسه با والدین تمام نشود. مدرسه باید والدین را در جریان جزئیات تجارب دانش‌آموزان قرار داده و بتواند رویکردهای خود را با والدین به اشتراک بگذارند.

ارتقای دانش تربیتی که لازم است در جریان تربیت رخ دهد، مأموریت مدرسه است. اینجا در واقع میزان گشوده بودن والدین برای یادگیری و آمادگی برای کسب مهارت‌های فرزندپروری جدید بسیار مهم است. توانایی تغییر دادن الگوهایی که از نسل‌های گذشته به ما رسیده و این‌گونه می‌اندیشیم که این‌ها روش‌هایی است که حتماً باید تکرار شود نیز موضوع مهمی است که والدین باید آمادگی لازم را در خود ایجاد کنند که بتوانند با عدم تکرار این روش‌ها پدر خوب یا مادر خوب بودن را تجربه کنند. البته این مسیری است که نیاز به یادگیری دارد و موضوع آمادگی برای یادگیری از جانب بزرگسالان برای تربیت فزندان بسیار مهم است. 

بسیاری از اوقات والدین حاضر هستند انتظارات خود را به مدرسه ارائه دهند و زمانی که مدرسه به این انتظارات عمل نمی‌کند، شاکی هستند که چرا به سخنان ما اهمیت داده نمی‌شود. اما از سوی دیگر ضمن اینکه شنیدن این انتظارات برای مدرسه خوب است اما از طرف دیگر واقعیت این است که والدین باید بدانند که دانش تربیتی خود را از کجا کسب کرده‌اند؟ والدین باید به این موضوع بیندیشند که چقدر اطلاع دارند که چگونه باید با فرزندان خود گفت‌و‌گو کنند؟ اینکه والدین چگونه باید با فرزندان گفت‌و‌گو کنند 24 قاعده دارد. یعنی والدین باید اصول گفت‌و‌گو با کودک را رعایت کنند. مناسباتی که در درون مدرسه و درون خانواده رخ می‌دهد باید به اصول علمی تربیت و اصولی که پایه‌های دقیق و محکم علمی دارد، منطبق شود تا فرزندان احساس کنند که در یک فضای قابل درک رشد می‌کنند و انتظارت از آن‌ها انتظارات متناقض نیست. انتظارات متناقض فرزندان را آزار می‌دهد و چون نمی‌توانند محیط بیرون را تغییر دهند،‌ به درست کردن رفتارهای پوششی می‌پردازند و ممکن است خود را پشت هر چیزی پنهان کنند تا بتوانند انتظارات مخاطبان را پاسخ دهند که ممکن است والدین و یا مربیان و معلمان مدرسه باشند. 

ایکنا ـ اصول گفت‌وگوی صحیح والدین با فرزندان چگونه است؟ 

ما عادت‌هایی را داریم که این عادت‌ها وارد گفت‌و‌گوی ما شده است. برای مثال بسیاری از والدین فکر می‌کنند که اگر فرزندان را تشویق کنند، خوب است. اما سؤال این است که چه زمانی و کجا باید آن‌ها را تشویق کنیم؟ اگر فرزندی نزد پدر رفته و به او گفت که من امروز در مدرسه نمره 20 از یک آزمون گرفتم، چنانچه پدر این‌گونه پاسخ دهد که من انتظاری جز این نداشتم و باید نمره 20 می‌گرفتی، این فرزند این‌گونه حس می‌کند که تلاش او بی‌ارزش بوده و نمره 20 تعلق اوست و می‌تواند بدون تلاش نمره 20 بگیرد؛ ‌در حالی که والدین باید این‌گونه به فرزند خود بگویند که وقتی انسان تلاش می‌کند، نتیجه تلاش خود را می‌بیند و زمانی که تیجه تلاش خود را مشاهده می‌کند، حس بسیار خوبی دارد. این مسئله به فرزندان القا می‌کند که برای به نتیجه رسیدن باید تلاش کنند. 

برچسب‌های باهوش زدن به فرزندان برای آن‌ها بسیار آزار دهنده است ولی ما این‌گونه می‌اندیشیم که وقتی این اصطلاح را برای آن‌ها به کار می‌بریم، احساس غرور می‌کنند؛ در حالی که فرزندان مایل هستند والدین چیزی را ببینند که در عملکرد آن‌ها بروز پیدا کرده است. گاهی اوقات ممکن است حتی گفت‌وگوی والدین با فرزندان بدتر از این هم باشد و برای مثال والدین در پاسخ فرزند خود بگویند که تو فرزند من هستی و معلوم است که باید باهوش باشی؟ این حرف بدان معناست که فرزندان هر چه دارند از والدین دارند و از خود هیچ ندارند! این نوع گفت‌وگوها که بسیار متداول است، آثار و پیامدهای تربیتی غلطی برای فرزندان دارد که باید بدان توجه کنیم. 

تمامی انسان‌ها دوست دارند که مورد تأیید دیگران قرار گیرند. تأیید اجتماعی احساس خوبی به انسان می‌دهد اما اگر فرد در یک محیط تربیتی بزرگ شده باشد که موفقیت او رضایت دیگران را به همراه داشته باشد و اصلاً برای دیگران زندگی کرده باشد، به موفقیت نخواهد رسید. فرزندانی که فقط به دنبال رضایت والدین و مربیان باشند، هدف مشخصی ندارند. از سوی پدر و مادر نیز در این زمینه خطاهای زیادی صورت می‌گیرد؛ چراکه هدف فرزندان نباید فقط خوشحال کردن والدین باشد. 

فرزندانی که در طول دوره تربیتی خود دائما به دنبال این بودند که فردی را خوشحال کنند، زمانی که وارد محیط کار می‌شوند نیز به دنبال گرفتن لبخند از مدیران و مسئولان هستند؛ در حالی که احساس رضایت درونی متعلق به شرایطی است که فرد به طور شخصی احساس می‌کند که کار خود را در شایسته‌ترین شکل ممکن به خوبی انجام می‌دهد و این مسئله حس خوبی به فرد می‌دهد که ممکن است دیگران آن را ببینند یا نبینند. زمانی که این عادت‌ها در سیستم‌های بزرگسالان جامعه وجود دارد، نشان دهنده بخشی از سیستم آسیب خورده‌ای‌ است که در فرآیند تربیتی در گذشته وجود داشته است.   

ایکنا ـ سخن پایانی؟

آنچه که به عنوان تربیت فرزندان، مسئولیت بزرگسالان است، درست کردن امکانی برای کودکی کردن کودکان است. بسیاری از اوقات والدین انتظارات بزرگسالی خود را به صورت یک قالب درآورده و دوست دارند تا فرزندان خود را در این قالب بیندازند و زمانی که فرزندان در این قالب نمی‌گنجند، والدین این‌گونه عنوان می‌کنند که به اهداف تربیتی خود دست پیدا نکردیم. کودکی کردن یعنی محروم نکردن کودکان از تجربه بلاواسطه جهانی که در آن زندگی می‌کنند.

ما قرار نیست جهان را به فرزندان معرفی کنیم و چنین مأموریتی در حوزه تربیت آن‌‌ها نداریم. والدین در تربیت باید تسهیل‌‌گری کرده و اجازه دهند تا فرزندان با دنیای پیرامون خود مواجهه داشته و طبیعت را لمس کنند. فرزندان باید جهان اجتماعی را تجربه کنند و کار والدین نیز مراقبت از رشد آن‌هاست. والدین باید در جایی که رشد فرزندان در حال مختل شدن است، دست به کار شوند و این مسئله یکی از مهمترین ملاحظات والدین است. متأسفانه ورود بزرگسالان به دنیای کودکان بسیار ناشیانه و پر از آسیب است. بسیاری از والدین دنیای کودکی را به این دلیل که کودکی خود را فراموش کرده‌اند یا اصلاً کودکی نکرده‌اند، از کودکان می‌گیرند. این حق طبیعی کودکان است که کودکی کنند و بتوانند جهان را تجربه و لمس کرده و کودکانه و بدون واسطه با جهان مواجه شوند. والدین باید کودکان را برای زیستن در این جهان و لذت بردن از زندگی آماده کرده و حق کودکی را به کودکان خود بازگردانند.      

گفت‌وگو از محسن مسجدجامعی   

انتهای پیام
captcha