پیدایی سؤال مخاطبان «کتاب» مهمترین کار نویسنده است + فیلم
کد خبر: 4181644
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار : ۲۸ آبان ۱۴۰۲ - ۰۸:۴۶
رضا امیرخانی در گفت‌وگو با ایکنا:

پیدایی سؤال مخاطبان «کتاب» مهمترین کار نویسنده است + فیلم

رضا امیرخانی، نویسنده معتقد است؛ پیدا کردن سؤال نسل‌هایی که مخاطب واقعی کتاب هستند و مهمتر از آن رفتن سراغ پاسخ برای آن سؤال‌ها مهمترین کاری است که نویسنده‌ها باید انجام دهند.

رضا امیرخانیحساب مهربانی‌اش مهر، آبان و آذر نمی‌شناسد؛ مهرش مدام است به همه فصول. مهر را طی کرده، به ماه پس از او رسیده و در انتهای کوچه آبان با مهربانی همچنان ناظر عابران خیابانی با نام بلند «زندگی» است. نیاز روز، ماه، فصل نیست که خود نیازیست بی‌پایان برای همه عمر، نیاز به آگاهی و دانایی، نیاز به سیر و سفر در تاریخ‌ها و فرهنگ‌ها بی طی زمان، راهش به همه راه‌ها باز است و بیهوده نیست که نام «یار مهربان» را برازنده‌اش دانسته‌اند.

هفته کتاب و کتاب‌خوانی را فرصت مبارکی برای گفت‌وگو با اهل آن دانستیم. با ده‌ها پرسش از جنس چرا، چگونه و ... که باید با اهلش به طرح گذاشت. رضا امیرخانی، برای اهل کتاب و مطالعه نامی آشناست. نویسنده پنجاه ساله‌ای که حالا از نوشتن اولین اثرش ۲۸ سال می‌گذرد. خالق آثار خواندنی ارمیا، من او، داستان سیستان (ده روز با ره‌بر)، نفحات نفت، ره‌ش و ... این روز‌ها در حال نگارش چهاردهمین اثر داستانی خویش است. امیرخانی که نسل جوان ایرانی در آثار او تجربه خوانش داستان‌هایی توام از عشق، امید، صراحت، نقد و... را چشیده‌اند در این گفت‌وگو از ضرورت نوشتن برای نسل امروز و پاسخ به مسائل آنان گفت. او همچنین با امید به آینده داستان‌نویسی در ایران نکاتی را در خصوص الگوسازی ملی برای جوانان ایرانی برایمان بازگو کرد.

بخش نخست گفت‌وگو با رضا امیرخانی را با هم می‌خوانیم و می‌بینیم:

ایکنا _ برای آغاز سخن به عنوان یکی از نویسندگان ایرانی که آثارش مورد اقبال مخاطب واقع شده است، بفرمایید نویسنده کیست؟

واقعیت این است که در مورد شغل نویسندگی یک نکته‌ای وجود دارد؛ ما همیشه «نویسنده» نیستیم، ما فقط وقتی مشغول نوشتن هستیم «نویسنده»ایم، وقتی مشغول نوشتن نیستیم، دست بالا کسی هستیم که صاحب چند کتابی در گذشته است. اگر مشغول نوشتن نباشم در حقیقت این صاحب کتاب بودن هم چیزی به من اضافه نمی‌کند فقط در لحظاتی که مشغول نوشتن هستم «نویسنده»‌ام. امروز از خوش حادثه مشغول نوشتن هستم، ولی سال‌هایی که در آن سال‌ها به دلیل نازایی ذهنی یا به دلایل دیگری نتوانستم بنویسم آن سال‌ها، هیچ ارتباطی با نویسندگی در خودم حس نمی‌کردم و احساس می‌کردم مثل یک شغل سابق باید به آن نگاه کنم اما وقتی که مشغول نوشتن هستم، نویسندگی را دوست دارم و کارم نوشتن کتاب است.

ایکنا _ در جهان حکومت تکنولوژی‌ها بر همه ابعاد زندگی انسان، نیاز انسان امروز به انس با کتاب را چگونه تعریف می‌کنید؟ 

به عنوان کسی که چند کتاب نوشته است، قالب بهتری از کتاب برای انتقال «پیام»‌ نمی‌شناسم، به نظرم ماندگاری خود کلمه یعنی وقتی که کلام «مکتوب» می‌شود متفاوت است، وقتی می‌خواهم یک مطلبی بنویسم حتماً به آن بیشتر فکر می‌کنم، حتما حین نوشتن چندین بار جلو و عقب می‌روم، دوباره آن را نگاه می‌کنم و آن را به بهترین شکل ارائه می‌دهم، چرا که می‌دانم نوشتن کار را به سوی ماندگاری می‌برد، اما حرف زدن کار را تبدیل می‌کند به کاری که دست بالا یک بار شنیده و سپس کنار گذاشته می‌شود. از این منظر به نظر من کتاب جایگاه ویژه‌ای دارد؛ ما نویسندگان شاید به اندازه کسانی که در سنگ نوشته‌ها حرف‌هایشان را حک می‌کردند برای نوشتن زحمت نمی‌کشیم و حتما اگر قرار بود حک کنیم بیشتر فکر می‌کردیم که گذر زمان تغییرش ندهد ولی به هر صورت همین مقداری که برای نوشتن زحمت می‌کشیم به گمان من کمک می‌کند که کتاب همچنان یک جایگاهی متفاوت با سایر رسانه‌ها داشته باشد.

تصور من این است انتقال اطلاعات نه الزاماً انتقال حس یا انتقال چیزهای دیگر؛ از راه کتاب بیشترین سود را برای مخاطب دارد، یعنی همچنان کتاب از این منظر خودش را از دسترس تهاجم فناوری روز دور نگاه می‌دارد، مغز ما تا روزی که به آن فلش وصل نکرده‌اند، همچنان از راه‌های متداولی به آن اطلاعات وارد می‌شود؛ از طریق بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی. حجم اطلاعاتی که وارد ذهنمان می‌کنیم بیشتر از طریق مطالعه روی می‌دهد. بنابراین به نظر می‌آید موضوع خواندن موضوعی نیست که در تهاجم فناوری‌های روز قرار بگیرد. به این معنا کتاب هم معنای خودش را دارد؛ امروز روش‌های دیگری از مطالعه کتاب مانند کتاب الکترونیک هم داریم اما اینگونه نیست که تصویر جای خواندن را بگیرد، شنیدن جای خواندن را بگیرد؛ هیچ کدام از اینها سرعت انتقال اطلاعاتش به گمان من به اندازه مطالعه نیست.

ایکنا _ به نظر شما امروز وضعیت کتاب و کتاب‌خوانی در ایران چگونه است؟

به عنوان یک نویسنده اول باید قسمت‌های خوب آن را بگویم، با همه بدی‌هایی که راجع به صنعت نشر در ایران، شنیده و می‌گوییم یک نکته بسیار مهم را راجع به صنعت نشر باید گفت آن هم اینکه صنعت نشر اتفاقاً در میان صنایع فرهنگی ما جزء مردمی‌ترین صنایع است، قطعاً جزء بزرگ‌ترین صنایع فرهنگی ما نیست مثل همه جای دنیا که صنعت نشر آن هیچ وقت جزء بزرگترین صنایع فرهنگی آن نیست، در آن نسبت اتفاقاً وضع ما به نسبت جهانی هم خوب نیست ولی در ایران ما می‌توانیم مقایسه کنیم مثلاً تعداد کتابفروشی‌ها به لحاظ مالکیت با تعداد سالن‌های سینما و پخش فیلم به لحاظ مالکیت، تا چند سال پیش بیش از 90 درصد سالن‌های پخش فیلم و سینماهای ما در اختیار دولت بود، امروز با حضور بخش خصوصی خصوصاً با اهتمامی که شهرداری‌ها در ایجاد مکان‌های فرهنگی در اماکن تجاری داشته‌اند، قسمتی از این درصد تغییر می‌کند و عدد می‌رسد به چیزی حدود 75 تا 80 درصد، یعنی 75 تا 80 درصد سینماها و سالن‌های نمایش فیلم ما دست دولت است. این رقم در کتابفروشی‌ها کاملا برعکس است، یعنی بیش از 80 درصد کتابفروشی‌ها دست مردم است و به این معنا دست سیاست از قسمت نهایی (مصرف کننده نهایی) کوتاه است، عملاً کتاب وقتی که از میز ممیزی وزارت ارشاد درآمد، وارد زندگی مردم می‌شود؛ به دیگر سخن کتاب‌هایی که وارد جریان پخش کتاب در ایران می‌شود بعد از میز ممیزی بلافاصله به دست مردم می‌رسد و این موضوع خیلی مهم است. از این منظر صنعت نشر می‌تواند مردمی‌ترین صنعت فرهنگی ایران باشد.

رضا امیرخانی

در سینما در همه مراحل اعم از تولید، ممیزی و فروش دولت نقش بسیار زیادی دارد، در حوزه کتاب نیز البته در تولید در قسمت‌هایی دولت به صورت طبیعی وارد و کارهایی انجام می‌دهد اما تولید به صورت عمده دست خود مردم است، یعنی نویسنده معمولاً اینطوری نیست که قرارداد بنویسد یا کتاب‌هایی که جریان اصلی بازار نشر را تعیین می‌کنند عمدتاً با قراردادهای دولتی نوشته شوند، از آن سوی قصه بلافاصله بعد از میز ممیزی، کتاب وارد چرخه مردمی خودش می‌شود این به نظر من یک فضل بزرگ برای صنعت نشر است.

صنعت‌های دیگری مثل صنعت نقاشی نیز حراج‌های متفاوت به رشد آن یاری می‌دهد، ولی اعدادی که آنجا جابه‌جا می‌شود باز هم با توجه به اعداد دولتی است که وارد آن می‌شود و همچنین بزرگ بودن اعداد باعث می‌شود که آن صنایع «صنایع مردمی» نباشد؛ در واقع مردم در آن زمینه نقش جدی بازی نمی‌کنند. طبقاتی از مردم و طبقاتی از دولت در این صنایع نقش دارند. از این منظر، صنعت نشر یک صنعت قابل افتخار است و قسمت‌های بزرگی از آن در اختیار دولت نیست. امروز پخش‌ها تقریباً در اختیار دولت نیستند، یعنی توزیع‌کنندگان که مهمترین موتور صنعت نشر هستند به طور عمده مستقل و مردمی اداره می‌شود.

دولت در ایام نمایشگاه کتاب که به هر صورت دست پخش‌ها حذف می‌شود، با هدف رقابت صنفی و با آن شعار قدیمی «از تولید به مصرف» که به نظر من شعار غلطی است، کتاب را مستقیم به دست مخاطب می‌رساند و صنعت پخش و همین‌طور کتابفروش‌ها را به نوعی حذف یا محدود می‌کند. ولی با این اوصاف به گمانم این موضوع هم نمی‌تواند لطمه‌ بزرگی به صنعت نشر ما بزند و باید گفت صنعت نشر ایران «صنعت قابل افتخاری» است.

ایکنا _ در آغاز سخن فرمودید خوشبختانه در حال نوشتن داستان جدیدی هستید، اگر مایل هستید بفرمایید اثر در حال نگارشتان حول چه محوری است؟

در سه سال گذشته نگارش یک رمان را شروع کردم که موضوع آن را دوست داشتم و برای طرح آن سال‌ها کار کرده بودم و فکر می‌کردم موضوع خیلی خوبی است؛ موضوع به دهه‌ 50 برمی‌گشت و در حقیقت شرایطی که در آن ما به سمت انقلاب اسلامی پیش رفتیم، این رمان را شروع کردم و کار را جلو بردم تا آنجا که یک بار فرزندم از من پرسید در حال نوشتن چه داستانی هستم؟ مقداری برای او توضیح دادم که در حال نگارش این کار مهم هستم، پسرم پس از شنیدن موضوع گفت این داستان به ما چه ارتباطی دارد؟ پس از شنیدن این سؤال فکر کردم و دیدم راست می‌گوید، مخاطب واقعی ما این نسل هستند و امکان دارد که به آنها ربطی نداشته باشد و من اگر نتوانم سؤال را درست برای آنها طرح کنم به ما چه بزرگ! به من چه بزرگ! انتهای بسیاری از کتاب‌های بزرگ ما می‌ماند! تصور می‌کنم پیدا کردن سؤال نسل‌هایی که مخاطب واقعی کتاب هستند و مهمتر از آن رفتن سراغ پاسخ برای آن سؤال‌ها مهمترین کاری است که نویسنده‌ها باید انجام دهند.

در قسمت قبلی سخن راجع به افتخارات و اهمیت صنعت نشر توضیح دادم، اگر اجازه بدهید اینجا هم با توجه به اینکه سوژه «گفت‌وگو» هستم، انتقادم را مطرح کنم و بگویم اصلی‌ترین موضوعی که صنعت نشر ما را گرفتار می‌کند که منِ نویسنده هم عضو آن هستم، این است که اگر این صنعت نتواند به نیازهای مردم، به نیازهای مخاطبانش پاسخ دهد عملا" در شرایط ورشکستگی و رکود می‌‌رود، حتما ورشکستگی‌ها، رکودها و گرفتاری‌های اقتصادی روی این صنعت مؤثر است مثل همه صنایع. اما به نظرم می‌آید موضوع مهمتر این است که نویسنده ایرانی آیا به سؤال مردمش پاسخ می‌دهد یا نه؟ یا اصلا پیگیر پیدا کردن سؤالات مردمش هست یا نه؟ من هم یکی از آنها اگر من نتوانم دنبال آن سؤال بروم به طور طبیعی خودم را از بازار کتاب حذف می‌کنم و صنعت نشر را عملاً ضعیف‌تر خواهم کرد، به این معنا من هم دنبال این هستم که به یک سؤالی از نسل جوان امروز پاسخ دهم.

ایکنا _ به نظر شما نویسندگی در ایران در پی پاسخ جدی به پرسش‌های نسل امروز به لحاظ تاریخی و فرهنگی است؟

تصور من این است که در حال یک پوست‌اندازی خیلی بزرگ و مهم هستیم، این پوست‌اندازی فقط در منِ نویسنده در حال شکل‌گیری نیست بلکه در صنف و مهمتر از آن در میان مخاطب نیز در حال وقوع است. موضوعی که همیشه برای من مهم است و به آن فکر می‌کنم «کودتای 28 مرداد 32» است، بعد از آن تاریخ با اینکه ما نویسندگان بزرگی داریم که آن زمان حاضر هستند و دوره خلاقیتشان است، شعرای بزرگی داریم، ولی اثر خوب درنمی‌آید، شاید تا سال 40 تقریباً آثار مکتوب ما در نوعی «انجماد فرهنگی» شکل می‌گیرد، همیشه برای من سؤال است آن دوران که نهادهای امنیتی پر قدرتی هم نداشتیم چه اتفاقی افتاده که سال 32 یک دفعه همه کارها انگار تعطیل شده است! جلال آل احمد آن زمان در اوج شکوفایی سنی است، احمد شاملو باید بهترین شعرهایش را بگوید، ما به جز «زمستان» اخوان ثالث آثار خیلی کمی داریم که راجع به آن دوران گفته شده باشد؛ یعنی در 8 سال هیچ کس در ادبیات ایران این رخداد را بررسی نکرده است؟

این سؤال وجود داشت تا در دوران متأخر (سال 88) را که طی کردیم تصور من این بود که ما به یک انجماد ذهنی رسیده‌ایم؛ واقعیت این است که دولت‌ها و ارشاد از 88 به بعد، بر خلاف تصور ما سختگیری زیادی نداشتند، سختگیری همیشه بوده، ولی این سختگیری نبوده است که باعث انجماد ذهنی شده، گم کردن افق و آرمان‌ها باعث شد که همه دوباره بازاندیشی کنند و این زمان می‌برد، تا شما ایده‌های جدید را بیازمایید.

رضا امیرخانی

تصور من این است که در این سال‌ها حتما نویسندگان قبلی که من نیز جزء آنها هستم و حتما نویسندگان جدیدی که ما امروز آنها را نمی‌شناسیم و حالا در خانه‌هایشان نشسته‌اند و کار می‌کنند، حتماً دنبال افق‌گشایی هستند اگر این افق‌گشایی به درستی انجام شود، می‌تواند راهگشای نسل بعدی برای ساختن ایرانی بهتر باشد، وظیفه ادبیات در این قصه سنگین است، ادبیات جلوتر از سیاست ایستاده است، ادبیات به سیاست و حتی به فلسفه خط می‌دهد، سؤالاتی که در دل ادبیات شکل می‌گیرد و شخصیت‌هایی که ادبیات می‌سازد، می‌توانند آینده یک کشور را به ما نشان بدهد، همانطور که اگر کسی آنا کارنینا را درست بخواند، حتما می‌تواند انقلاب اکتبر را پیش‌بینی کند. یعنی حتماً می‌تواند متوجه شود که چه اتفاقی افتاده است. در این سال‌ها احساس می‌کنم ما در حوزه کتاب خروجی مرتبط با زمان خیلی کم داشته‌ایم، ولی نه بدان معنا که هیچ کس کار نمی‌کند، به نظر من عده‌ای در حال فکر و کار روی این موضوعات هستند و دنبال یک افق جدید می‌گردند و در این افق جدید همه می‌توانیم به دستمایه‌های مشترک برسیم.

ایکنا _ شما به عنوان نویسنده نیاز به تغییر افق در نوشتن را احساس می‌کنید؛ به گمان شما این تغییر را نویسندگان جدید رقم می‌زنند؟

بله؛ این احساس نیاز جدی است، من به عنوان یک نویسنده ایرانی به ایران امید دارم و احساس می‌کنم نسل‌های جدید می‌توانند ادبیات داستانی ایران را نجات دهند، به طور طبیعی باید امیدوار باشیم، اینکه این افق‌گشایی در نوشتن از سوی نویسندگان قدیمی‌تر روی دهد یا نویسندگان جدیدتری که ما اصلاً اسم آنها را نشنیده‌ایم، پیشگویی سختی است که کار من نیست.

ایکنا _ رضا امیرخانی، به عنوان یک نویسنده ایرانی که آثار او در سال‌های گذشته خوانده و قضاوت شده است، از اثر نخست تاکنون، با همه سیر و سفرهای مختلفی که در قصه‌های زندگی ایرانی داشته است و به زعم مخاطب تفاوت در نوشتن را از عشق تا امید و... تجربه کرده است، چه نمره‌ای به این سیر خود می‌دهد؟

قطعا" قاضی مناسبی برای داوری آثار خود نیستم. ولی می‌توانم صادقانه بگویم در نوشتن مسیری را طی کرده‌ام که مملو از اشتباهات فراوان بوده است، قسمت خوشایند قصه برای من این بوده که در برخی از این اشتباهات نماندم و تلاش کردم که تغییر کنم، مثلا در اشتباهات سبکی، اشتباهات نوشتاری، اشتباهات حتی ایده و فکر تلاش نکردم که خود را ثابت نگه دارم، یک روزی «ارمیا» را و یک روز دیگر «بیوتن» را نوشتم. این دو کتاب با همدیگر در ذات خود متفاوت هستند، گرچه شخصیت‌ها در آن دو ثابت است، شخصیت واقعاً ثابت است (ارمیا و ارمیای بیوتن) یک شخصیت هستند فقط زمان برای آنها گذشته است؛ به نظرم لذت‌بخش‌ترین بخش نویسندگی‌ام همین تلاش برای تغییر بوده است؛ بخشی که من از آن احساس زندگی می‌کنم. جایی که احساس کردم به عنوان یک انسان معمولی که دریافت‌های ذهنم را می‌نوشتم و این دریافت‌ها در حال تغییر بوده و به آن احترام گذاشته و با آن صادقانه برخورد کرده‌ام، به نظرم مهمترین قسمت زندگی نویسندگی من همین بخش آن است.

ایکنا _کتاب «ره‌ش» شما برنده سی‌وششمین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد، اگر خودتان بخواهید به آثارتان نگاهی دقیق بیندازید این اثر را شایسته تقدیر می‌دانید یا اثر دیگری را؟

نمی‌دانم، جوایز دست ما نیست، جوایز در دست داوران است.

رضا امیرخانی

ایکنا _ در مقام کسی که خالق اثر بوده، از این کتاب احساس رضایت دارید؟

جوایز قاعده‌اش این است که بین کتاب‌هایی که در آن سال منتشر شده‌اند، داوری و جایزه اعلام می‌شود و من داور خوبی برای این کار نیستم. ولی جزء کسانی هستم که همیشه معتقدم جایزه باید داده شود، فارغ از موضوع و قدرت آثار، جایزه وضعیت کشور ما را در آن سال و در آن مسابقه نشان می‌دهد، به نظر می‌آید جوایز را باید از این جنس دید، ضمن اینکه باید بپذیریم که داوری‌ها همیشه سلیقه‌ای هستند و خیلی نمی‌توان نسبت به داوری‌ها نظرات محکمی داد، برای اینکه یک مقداری موضوع را باز کنم، مثالی می‌زنم.

حدود 22 سال است عهد شرعی دارم و داوری کتاب نمی‌کنم و همه این را می‌دانند، دلیلش را در مثالی مطرح می‌کنم. یک سال داور جشنواره‌ای بودم (شبیه کتاب سال). در جریان داوری و به دلیل بی‌نظمی همه جلسات داوران را نمی‌رفتم، روز پایان داوری، کتاب‌ها را آوردیم و بعد دیدم آن کتابی که من فکر می‌کردم قطعا کتاب سال است اصلاً بالا نیامده بود! با سایر داوران صحبت کردم و گفتم شما چطور این کتاب را حذف کردید؟ گفتند ناشر خوب نبود، گفتم به ناشر چه ربطی دارد؟ این کتاب کتاب فوق‌العاده‌ای است و به نظر من بهترین کتاب امسال است و همین نظر و رأی من بر نظر و رأی دیگران اثر گذاشت. آنجا فهمیدم که تقریباً خیلی از داوران محترم اصلاً کتاب را نخوانده بودند، شروع به بحث و گفت‌وگو و دلیل‌آوری کردم و از صفحات درخشان آن کتاب برهان آوردم و در نهایت توانستم در آن جشنواره این کتاب را کتاب سال کنم. (البته قرار شد سه نفر آن کتاب را بخوانند و اگر نکته و مسئله‌ای در آن بود حذف شود) با دلی آرام و ضمیری مطمئن رفتم خانه، این قصه تمام شد و بعد من دچار عذاب وجدان شدم، با خود گفتم در جلسه داوری کتاب شبیه خیلی از جلسات دیگر شما می‌توانید با خوش‌صحبتی و استدلال، نظرات را جابه‌جا کنید. می‌دانم کتاب من نیز در برخی از این جایزه‌ها همین‌گونه جایزه آورده است.

به هر صورت باید این موضوع را بپذیریم که داورها هم تعدادی انسان‌ هستند مثل خود ما سرشار از حب، بغض، البته علم و دانش و توانایی. طبیعتاً نمی‌توانم بگویم که از جایزه‌ای خوشحال یا ناراحت می‌شوم، یعنی موضوع من این نیست ولی به نظرم می‌آید اصل قصه این است که کتاب در میان مخاطب چه فضایی را برای خود ایجاد می‌کند، چقدر می‌‌ماند. برای هر نویسنده‌ای مطمئناً لذت‌‌بخش‌ترین قصه تأثیر واقعی آن بر مخاطب است نه تأثیر آن بر داوران.

ایکنا _ جنگ تحمیلی ایران و عراق و دفاع مقدس ایرانیان سرشار از سوژه‌های انسانی، اخلاقی، ارزشی و فرهنگی است، با توجه به وجود ژانر ادبیات دفاع مقدس یا ادبیات جنگ، وضعیت ایران را در این زمینه چگونه می‌بینید؟

با این ژانر بیگانه نیستم، کتاب اول من به موضوع دفاع مقدس بی‌ربط نیست، شاید موضوع آن ادبیات جنگ باشد، کتاب ارمیا سال 74 منتشر شد، آن زمان به این داستان‌ها «ادبیات جنگ» می‌گفتند بعد آرام آرام «ادبیات دفاع مقدس» نام گرفت و پس از آن به «ادبیات پایداری» شهرت یافت. زمانی که من شروع به نوشتن ارمیا کردم، اصلاً مطلع نبودم که در کشور این ادبیات نوشته می‌شود، تصور من به عنوان یک نوجوانی که جنگ را تا حدودی درک کرده بود و پایان جنگ آن را به وحشت انداخته بود که یک سری قصه حذف و مدفون می‌شوند، وارد این حوزه شدم. آن زمان تصور کردم که دیگر کسی این موضوعات را نمی‌نویسد و بعد متوجه شدم کارهای دیگری در این زمینه نوشته شده است، شاید اگر آن زمان این موضوع را می‌دانستم هیچ وقت وارد نوشتن این سوژه نمی‌شدم و الان یک زندگی دیگری داشتم، اما آن جهل باعث شد که من «ارمیا» را بنویسم.

این تصور که قصه‌های جنگ روایت نشده است، همیشه به نویسندگان کمک می‌کند قصه‌های جنگ را روایت کنند ولی تصور من این است که باید کمی این موضوع را بازسازی کنیم و دوباره در ذهنمان بسازیم. برای مثال، من متولد سال 1352 هستم و به طور طبیعی تا سال 1342 یک تصویر کلی از جهان قبل از تولدم دارم، به دلیل اینکه کار من نوشتن است و یک مقدار کنجکاوی در موضوعات تاریخی دارم، شاید یک مقدار عقب‌تر هم برگردم اما اگر از من بپرسید دهه 20 چه وضعیتی اجتماعی در کشور داشتیم، آیا آب لوله کشی وجود نداشته یا داشته؟ وضعیت برق چطور بوده؟ خیلی سخت جواب بدهم. یعنی من تا 10 سال قبل‌تر از تولدم نسبت به آن ذهن دارم، وقتی سراغ 20 یا 30 سال قبل از تولدم بروم خیلی قصه متفاوت می‌شود. بخواهیم یا نخواهیم مخاطب کتاب بین 18 تا 28 سال است. شما تصور کنید مخاطب دهه هشتادی امروز، 10 سال قبل از تولدش جنگ تمام شده و 20 سال قبل از تولدش جنگ شروع شده است، اگر یک مقداری جلوتر بیاییم یعنی به دهه 90 برسیم آرام آرام مخاطبان رمان بزرگسال می‌شوند، یعنی کم کم تا چند سال دیگر موضوع جنگ واقعا سپری شده‌ است، این نگاه در حقیقت به یک معنا نگاهی که هژمون اطراف ما باعث می‌شود که به آن نگاه باور داشته باشیم، است.

ما باید بتوانیم برای نسل امروز الگوهای فعلی تعریف کنیم، بازگشت به دفاع مقدس خیلی خوب است مثل بازگشت به ادبیات قدیمی‌تر ما، اینکه چیز بدی نیست، ما اگر امروز راجع به تاریخ مشروطه بنویسیم بد نیست و خیلی خوب و آگاهی‌بخش است اما اینکه فکر کنیم یک موضوع روز است و همه باید از آن اطلاع داشته باشند، تصور می‌کنم که حرف چندان درستی نیست. نسل جدید مخاطبان ادبیات ایرانی می‌توانند با این ادبیات فاصله گرفته باشند اگر چه یک قسمت طلایی، درخشان و بی‌نظیر از تاریخ ماست که من به آن دنیا و به آن قسمت از تاریخ ایران خودم را مدیون می‌دانم و خیلی برای من قسمت مهمی است اما اینگونه نیست که نسل امروز، مثل من به آن نگاه کند، نسل امروز به چیزهای دیگر نیز نگاه می‌کند، فکر می‌کنم به این نکته باید دقت داشته باشیم.

ایکنا _ فرمایش شما کاملاً متین است ولی به نظر می‌رسد ادبیات از باب الگوسازی و معرفی صحیح چهره‌های ملی و قهرمانان دفاع مقدس باید کاری از پیش ببرد.

بله درست است، نسل جدید ما باید الگوهای کشورش در دوران جنگ را بشناسد، این موضوع مهم و درستی است، این الگوها را می‌تواند از زمان انقلاب اسلامی هم پیدا کند، می‌تواند از دوران مشروطیت هم بیابد، می‌تواند از وقایع خرداد 42 هم بشناسد، می‌تواند از صدر اسلام هم پیدا کند و... اینکه همیشه باید دنبال الگوهای انسانی باشیم، مهم است اما یک نکته مهمتر وجود دارد که در دل این پرسش باید بدان توجه کرد و ما به آن اعتنا نمی‌کنیم، اینکه به نظر می‌آید در ساخت الگوهای معاصر دچار مشکل شده‌ایم. تا زمانی که الگوهای معاصر نداشته باشیم، بازگشت به الگوهای قدیمی نمی‌تواند به فرهنگ ما کمک شایانی کند. ما وامدار کسی هستیم، من که اینجا نشسته‌ام وامدار کسی هستم، نام خبرگزاری شما که «قرآنی» است وامدار کسی به نام امام خمینی(ره) است، امام(ره) قطعاً توانست ما را به سمت الگوهای صدر اسلام رهنمون کند و الگوهایی را از آنجا به ما نشان دهد. امام در عین حال توانست آن الگوها را به صورت امروزی بازپروری و به یک معنا بازآفرینی کند.

در الگوی صدر اسلام مفهومی به نام «شهادت» وجود داشت، شهادت در طول تاریخ آنقدر گم شده بود که شهدا شهید اول، شهید ثانی و... نامیده می‌شدند. با وجود این همه شهید، باقی شهدا را جرئت نمی‌کردیم به راحتی شهید بگوییم، ولی ایشان آمد و این مفهوم را باب کرد، توانست آن الگوی قبلی را به الگوی روز تبدیل کند. اگر ما نتوانیم الگوهای جنگمان را در جامعه امروزمان در خیابان در سال 1402 پیدایشان کنیم، عملاً بازتعریف آن، کار را جلو نمی‌برد، امروز مهمترین مسئله ما این است که بتوانیم در دل توسعه و پیشرفت کشور خودمان الگوهای جدید را پیدا کنیم، اما اگر نتوانیم این کار را جلو ببریم و مدام بگوییم یک زمانی الگوهای خوبی داشتیم و امروز از وجودشان بی بهره‌ایم، فکر می‌کنم که خیلی دردی را از جامعه دوا نمی‌کنیم و مهمتر از آن، به سؤالات واقعی از نسل جدید جواب نمی‌دهیم.

ایکنا _ امروز وضعیت ما این‌گونه است، یعنی نویسندگان ما به الگوهای معاصر توجه ندارند؟

به نظر من همه ابعاد موضوع پدید آمدن الگوهای معاصر دست نویسنده‌ها نبوده و نیست، اما نویسنده‌ها می‌توانند کمک کنند و به ما بگویند می‌توان الگوهای معاصری را هم پیدا کرد، همه وظیفه، همه این بار روی دوش نویسنده نیست؛ او می‌تواند در این مسیر چراغی بیافروزد.

ایکنا _ برای پرورش ذهن خلاق و سفر به جهان‌های دیگر بدون طی مسافت جغرافیایی و زمان، خواندن چگونه آثاری را توصیه می‌کنید؟

کلاسیک‌ها مثل قهرمانان المپیک هستند، یعنی از مسابقات محلی در زمان خودشان شروع کردند، همه را شکست دادند، پشت همه را به خاک مالیدند و بعد رفتند به مسابقات کشوری، قاره‌ای و در نهایت قهرمان المپیک شدند، قهرمانان المپیک همیشه زنده هستند، هیچ وقت نمی‌توان آنها را از بین برد، ضمن اینکه ادبیات زمان ندارد و یک قهرمان المپیک آن می‌تواند هر سال مدال گیرد.

به نظر من از کلاسیک‌ها نمی‌توان فرار کرد اما کلاسیک‌ها می‌توانند از ما فرار کنند، سن ما که بالا می‌رود و زمان مطالعه ما که کم می‌شود؛ متأسفانه دیگر فرصت خواندن آثار کلاسیک را نداریم، مطمئن باشیم بهترین زمان کتاب خواندن در دوران نوجوانی و جوانی است یعنی بعد از آن مسئولیت اجتماعی هر شخص کمتر به آن زمان می‌دهد تا بتواند کتاب بخواند. همه انسان‌های پر مطالعه معمولاً طلایی‌ترین دوران مطالعه خود را دوران جوانی و نوجوانی می‌دانند. آن زمان است که انسان کیسه کتابخوانی‌اش را پر می‌کند. بنابراین تصور اصلی من این است که از کلاسیک‌ها فاصله گرفته‌ایم و توصیه اصلی من این است که کلاسیک‌ها را در دوران نوجوانی و جوانی بخوانیم برای اینکه بعدا فرصت نمی‌کنیم، حلاوت خواندن آثار کلاسیک در دوران جوانی و نوجوانی خیلی مهم است.

آثاری که کلاسیک می‌شوند به طور طبیعی در رقابت‌های سخت، همه را جا گذاشته‌اند و جلو آمده‌اند. این کلاسیک‌ها که می‌گویم حتما به معنای ادبیات ترجمه‌ای نیست در آثار خودمان هم آثاری که برخی از آنها 20 و 30 سال از نوشتنشان  گذشته و همچنان مردم به خواندن آن مشغول هستند، به نظر می‌رسد جزء آثار کلاسیک دسته‌بندی می‌شوند.

ادامه دارد...

گفت‌وگو از معصومه صبور و محسن مسجدجامعی 

تصویر و تدوین حامد عبدلی 

عکس طاهره بابایی 

انتهای پیام
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۰۸/۲۹ - ۰۸:۱۱
0
0
قدر این افراد رو باید بدونیم کم هستن
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۰۸/۲۹ - ۰۸:۱۴
0
0
استاد از جایزه نگید که این داستان سر دراز دارد
captcha