ایده وحدت حوزه و دانشگاه آرمانی برای اتحاد سیاسی است
کد خبر: 4189494
تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۹
محمدحسن نیلی بیان کرد:

ایده وحدت حوزه و دانشگاه آرمانی برای اتحاد سیاسی است

دبیر شورای بررسی متون علوم انسانی ضمن اشاره به اینکه من قائل به وحدت سیاسی حوزه و دانشگاه هستم نه وحدت ساختاری تصریح کرد: وحدت حوزه و دانشگاه در روزهای پیش از انقلاب نماد امکان اتحاد ملت ایران بود.

به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «بازخوانی ایده وحدت حوزه و دانشگاه» با حضور محمدحسن نیلی؛ دبیر شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی و روزبه زارع؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، عصر امروز 2 دی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد.

در این نشست محمدحسن نیلی سخن گفت که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

بحث من راجع به وحدت ساختاری یا سیاسی حوزه و دانشگاه است. من قائل به اتحاد سیاسی به جای وحدت ساختاری هستم و معتقدم ایده وحدت حوزه و دانشگاه اتحاد سیاسی حوزه و دانشگاه است. البته این اتحاد سیاسی در ابتدا چندان خودآگاهانه نبود و تصور می‌شد به معنای تقریب اجتماعی میان حوزه و دانشگاه است ولی بعدا مشخص شد بیش از یک تقریب اجتماعی است و در واقع یک آرمانی برای اتحاد سیاسی است. لذا من در اول به جنبه تاریخی موضوع توجه می‌کنم، بعد نکات خودم را عرض می‌کنم.

اتحاد حوزه و دانشگاه؛ نماد اتحاد ملت ایران

اگر شما اتفاقات قبل از انقلاب را نگاه کنید یکی از شعارهایی که پیش از انقلاب داده می‌شد این بود «روحانی، دانشجو پیوندتان مبارک» که دقیقا معنایی از وحدت ملت ایران بود. وقتی حوزه و دانشگاه به هم نزدیک می‌شوند و هدف مشترکی را دنبال می‌کنند معنای این بیش از تقریب حوزویان و دانشگاهیان بود بلکه به معنای اتحاد قدیم و جدید، اتحاد دنیا و آخرت و اتحاد ایران جدید و ایران قدیم بود. وقتی حوزه و دانشگاه هر دو یک حرف را می‌زدند نشان می‌داد امکانی برای وحدت ملت ایران وجود دارد و اتحاد حوزه و دانشگاه نماد اتحاد ملت ایران است.

اتحاد سیاسی چیزی است که دیر به دست می‌آید و به راحتی اتفاق نمی‌افتد و نمود آن زمانی است که ملت اراده می‌کند کاری را انجام دهد. این اراده ملی را برخی ملت‌ها هیچ وقت نداشتند و ندارند و اساسا این اتحاد امر بسیار نادری است. بر همین اساس اتحاد حوزه و دانشگاه هم امر نادری بود و این پیام را برای ملت ایران داشت که امکانی برای اتحاد ملی وجود دارد. در آن میان جمهوری اسلامی مسیری بود که هم حوزه به آن رسیده بود هم دانشگاه، هم ماده به آن رسیده بود هم معنا، هم قدیم به آن رسیده بود و هم جدید.

به همین جهت اتحاد حوزه و دانشگاه یا وحدت دانشجو و طلبه اصولا یک معنای سیاسی داشت. اگر این معنای سیاسی اتحاد حوزه و دانشگاه را درک کنیم می‌توانیم در نسبتی با وضعیتی که امروز قرار گرفتیم بپرسیم الآن چطور می‌شود از این امر صحبت کرد؟ اگر بنیان این اتحاد، اتحاد سیاسی است چیزی که باید دنبال شود معنایی از سیاست است که پشت اینها است. اگر معنای آن سیاست را پیدا نکنیم تمام فعالیت‌های بنیادین‌تری که در پی وحدت حوزه و دانشگاه است از معنا تهی می‌شود. وحدت حوزه و دانشگاه اگر از معنای بنیادین سیاسی که پشت آن است و با ایده جمهوری اسلامی نسبت دارد تهی شود همه فعالیت‌هایی که در این زمینه انجام می‌گیرد بی‌اثر خواهد شد.

وحدت حوزه و دانشگاه در زمانی خودش را در قالب ایده علم دینی یا تحول علوم انسانی نشان داد و کسانی که این را دنبال می‌کردند معنای سیاسی از آن مراد می‌کردند. با ضعیف شدن وجه سیاسی آن، معنای وحدت‌آفرین علم و دین از بین رفت و بیشتر یک جهت دنبال‌شده توسط بخشی از محققین شد.

آنچه من می‌خواهم بر آن تاکید کنم معنای سیاسی وحدت است. این معنای سیاسی از کجا می‌آید و چه نسبتی با نهاد علم دارد؟ آیا علم می‌تواند نسبتی با سیاست داشته باشد؟ به نظر می‌رسد این نسبت به سختی برقرار می‌شود. هر حوزه‌ای در فضای تخصصی خودش به سختی نسبتی با سیاست برقرار می‌کند. این در حالی است که وضع عمومی هر علم می‌تواند نسبتی با سیاست برقرار کند.

مقام معظم رهبری هم بر این باورند که وحدت حوزه و دانشگاه بر ایده دین عین سیاست است استوار است، دینی که عین سیاست نیست و کاری با سیاست ندارد و در فضای تخصصی خودش است نمی‌تواند با سیاست ارتباط برقرار کند. در عین وجه تخصصی باید درکی عمومی از علم وجود داشته باشد و این درک عمومی می‌تواند نسبتی با سیاست برقرار کند. عرض من این است که ما دوباره باید به بازخوانی وضع حوزه و دانشگاه برگردیم، اگر وضع حوزه و دانشگاه به فضای عمومی برگردد فضایی برای پیشبرد امر سیاست وجود خواهد داشت.

تاثیر جهانبینی در شکل‌گیری فرضیات علمی

در ادامه نشست روزبه زارع سخن گفت که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

کاری که در علوم انجام می‌شود؛ منظورم از علوم، مطلق علوم تجربی است، این است که دنبال این هستیم در گام اول پدیده‌هایی را تبیین کنیم و علت شکل‌گیری آنها را مطرح کنیم. ما چه وقت علت یک پدیده را کشف می‌کنیم؟ وقتی که اولا درستی اصل علیت را بپذیریم که خود این اصل یک اصل فلسفی است، ثانیا بپذیریم باید میان علت و معلول یک نسبت و سنخیتی برقرار باشد. با پذیرش این دو، تازه در جست‌وجوی علت برمی‌آییم و یک ایده‌ای داریم که بر اساس آن عواملی را به نحو محتمل در پیدایش آن پدیده به خصوص دخیل می‌دانیم که به آن فرضیه می‌گویند. در اینجا فضای معرفتی پیشینی به کمک ما می‌آید و عواملی را به عنوان عوامل محتمل در نظر می‌گیریم. بعد از آن اصل دیگری اضافه می‌شود و آن اینکه همه جا علل مشابه معلول‌های مشابه دارند و تخلف معلول از علت محال است و بر این اساس یک قانون تجربی را بنیان می‌گذاریم. در واقع آنچه ما را مجاز می‌کند این قانون را به همه زمان‌ها تعمیم بدهیم یک قاعده فلسفی است که ربطی به تجربه ندارد.

عرض کردم در جایی که ما فرضیه‌ای را در مورد عوامل موثر مطرح می‌کنیم فضای جهان‌بینی ما می‌تواند اثر بگذارد که چه عواملی را در پدید آمدن یک رویداد موثر بدانیم. مثلا اینکه به غایت قائل باشیم یا نباشیم تاثیر می‌گذارد چگونه نظریه تجربی خودمان را مطرح کنیم. تا اینجای کار مشترک بین علوم طبیعی و علوم انسانی است.

در علوم انسانی این عواملی که دخیل می‌دانیم به سادگی علوم طبیعی نیست؛ یعنی اگر در فضای روانی فردی یک انسان، نقش عوامل مختلف را در شکل‌گیری یک رفتار خاص بررسی می‌کنیم به راحتی نمی‌توانیم عمل کنیم و نتیجه آن را بسنجیم. این امر در فضای مطالعات اجتماعی دشوارتر می‌شود. به همین علت در علوم انسانی نظریات متنوع در تبیین یک رویداد خیلی بیشتر از علوم طبیعی است چون وضع و رفع عوامل محتمل به سادگی علوم طبیعی نیست.

تا اینجا روشن شد که علوم تجربی نیازمند یکسری قواعد فلسفی هستند تا کار خودشان را انجام دهند و البته این محل اختلاف علوم اسلامی و غیر اسلامی نیست و علوم سکولار هم این پیش‌فرض‌ها را دارند ولی در بخش فرضیات جهان‌بینی‌ها حتما می‌تواند تاثیر داشته باشد. بر این اساس اگر از وحدت حوزه و دانشگاه صحبت می‌کنیم باید علوم در این دو سطح یعنی فرضیات و تجویز فضای ایده آل به آن چیزی نزدیک شوند که مورد نظر جهان‌بینی اسلامی است.

انتهای پیام
captcha