به گزارش ایکنا؛ ضرورت نگریستن و اندیشه در مفاهیم شکلدهنده مضامین هنری در شاخهها و گونههای مختلف هنر، مکاتب و نحلههای آن از مهمترین روندهایی است که میتواند علاوه بر بازتاب نقاط قوت و تلاش برای تقویت آن؛ تصویری آیینهگون از آسیبها و نقاط ضعف آن نحله فکری در ساحت هنر برای جامعه هنرمندان از یکسو و ازسوی دیگر برای عموم مردم به عنوان مخاطبان اصلی آثار هنری تصویر کند.
برهمین اساس است که روند آسیبشناسی هنر انقلاب در شاخههای مختلف یکی از اصلیترین و ضروریترین روندهایی است که میتواند به استحکام این گونه هنری در بیان و بازتاب بنیادین بنیانهای هنر انقلاب از یکسو و ازسوی دیگر همسو شدن جریان این هنر با زبان نسلهای مختلف دستی گرم و یاریرسان داشته باشد.
به بهانه قرار گرفتن در «هفته هنر انقلاب» در قالب همنشینی با دو هنرمند بهنام و منتقد هنری سرشناس کشورمان؛ سیر فراز و فرود و تاریخ تحول و تطور هنر نقاشی انقلاب را با علی پتگر، نقاش پیشکسوت؛ منتقد نامآشنای هنری و مدرس نقاشی و دکتر مرتضی گودرزیدیباج، نقاش؛ پژوهشگر؛ منتقد هنری و رئیس مرکز مطالعات هنر معاصر به بحث گذاشتهایم که بخش دوم این میزگرد تعاملی به میزبانی ایکنا در ادامه از خاطرتان میگذرد.
پیشینه عمیق و درازنای تاریخ فرهنگ و تمدن ایران، آنچنان که در سیر هزارهها تمام جهان را فتح کرده و تحت تاثیر خود قرار داده به وضوح نشان میدهد و اثبات میکند که جهانیشدن و جریانسازی بینالمللی هنر انقلاب بیتردید نه تنها امری دور از ذهن نیست که کاملا امری شدنی، اجرایی و عملیاتی است اما تحقق آن چگونه است؟
تحقق این مهم در سایه برنامهریزی، همت و خواست متعالی میان مدیران و دستاندرکاران از یکسو و همافزایی هرچه بیشتر هنرمندان متعهد با سیاستهای کلان و برنامهریزیهایی است که بازه زمانی کوتاهمدت را هدف قرار نمیدهند. برنامههای بلندمدتی که هدف آنها تحقق هنر آرمانی متعهد انقلابی و اسلامی با داشتهها و کهن الگوهای ایرانی است.
تحقق همه این موارد در کنار یکدیگر در ساحت یک مطالبه ملی میتواند ما را به جریانسازی در حوزه هنر انقلاب در تمامی شاخهها ازجمله هنر تجسمی و نقاشی، جهانی کردن مفهوم هنر انقلابی، ایرانی، اسلامی و پذیرش آن از سوی تمامی مخاطبان جهان رهنمون سازد.
هنرمندان ما در گامهای نخست خود در مواجهه با انقلاب برای خلق آثارشان تلاش کردند براساس آنچه که در آثار انقلابی متاثر از غرب و شرق، به خصوص آثاری که از انقلاب روسیه، مکزیک و کوبا به دست آنها میرسید فعالیت ابتداییشان را تثبیت کنند. این درست تکرار همان رفتاری بود که ما در سنتهای بسیار کهن خود در دوره ساسانی، در دوره هخامنشی، قبل و بعد از آن داشتیم و از آن بهره میبردیم.
آنچه که از آثار مختلف، از مظاهر مختلف تمدنی وارد ایران میشد، هنرمندان ایرانی آنها را بومیسازی کرده و تبدیل به آثار هنر ایرانی با معیارهای ایرانی میساختند. پس با قطعیت میتوان گفت که این شیوه فینفسه مسئلهای بد، ضعف یا آسیب به شمار نمیرود.
در هنر انقلاب ما نیز این اتفاق افتاد. من در کتاب «تبارشناسی هنر انقلاب» نیز به آن اشاره کردهام که هنر انقلابیمان چگونه به رفتاری که ما در اعصار و قرون گذشته نیز انجام دادهایم بازمیگردد و گره خورده است اما هنرمند امروز انقلاب ممکن است که این مسئله را برنتابد.
میخواهم بگویم واقعیتهای جالبی در هنر انقلاب ما اتفاق افتاده و نکته بسیار مهم آن است اگر ما به هنر اسلامی خود بنازیم و در برابر این دوره تمدنی بزرگ و سترگ همیشه سر تعظیم بر آن فرود بیاوریم، باید این مهم را همواره مد نظر داشته باشیم که هنر اسلامی ما زمانی هنر انقلابی و اجتماعی شد که به خیابان آمد و با مردم به شکل تنگاتنگ ارتباط برقرار کرد. گذراندن این تجربه سر به مردمی شدن هنر انقلاب به عنوان بزرگترین تجربه و افتخار آن بدل شده که ما کمتر میتوانیم حتی در دیگر مؤلفههای هنری و انقلابی در دیگر نقاط جهان شاهد آن باشیم.
در حوزه فرهنگ و هنر آن هم با نام ایران با پیشینهای بسیار سترگ، عظیم، چندهزارسالهای مواجه هستیم و در حوزه هنر انقلاب با هنرمندان مختلف و متعددی که تمام تلاش خود را به کار بستهاند تا طی بازه زمانی بیش از چهار دهه آنچه که احساس میکردند در تعالی بخشی به مفهوم «هنر انقلاب» و «هنر متعهد» بیشترین سهم تأثیر را داشته به عینیت برسانند و به مخاطبان معرفی کنند. پس از زاویه دید خود به این پرسش پاسخ میدهم.
هنرمند انقلابی از زاویه دید من باید دارای چند خصوصیت به شکل برجسته باشد. نکاتی که بتوان هم تجلی بروز و ظهور آنها را در شخصیت خود هنرمند و هم در آثارش به شکل مشترک و توأمان رصد کنیم. نخستین مؤلفه «جهانبینی» است. هنرمند باید در هر حوزهای از جمله حوزه خطیر هنر انقلاب جهانبینی خود یا به عبارت بهتر «بینش» خود را مشخص کنند. دوم؛ «محتوای کار» آنها است و اینکه میخواهند چه محتوایی مورد پردازش و ارائه به مخاطب خود مد نظر قرار دهند.
این دست از انتظارات و خصوصیات را بر این اساس عنوان میکنم که هنر ایران، هنری متعالی است چرا که این سابقه و درازنای فرهنگ و تمدن ایرانی باعث شده تا امروز در مواجهه با هنر سرزمینمان آن را هنری متعالی در مفهوم ملی و بینالمللی بدانیم. ممکن است میان هنرمندان معاصر کشورمان افرادی باشند که بگویند تمایل ما آن است که در خلق آثار خود به سمت هنر «کوبیسم» حرکت کنیم. من با این رویکرد و نگرش مشکلی ندارم. صحبت من با هنرمندانی است که در حوزه هنر انقلاب، مفاهیم متعالی و آرمانی آن مشغول فعالیت هستند. ما درباره آثاری صحبت میکنیم که بناست تا به واسطه آنها معرفت و هویت انقلاب را رصد، منتشر و صادر کنیم و دو مؤلفه مهم «معرفت» و «هویت» ایرانی، انقلابی و اسلامی را از آن آثار دریافت کنیم. مانند «قله دماوند» که برای ایرانزمین به عنوان بخشی از هویت آن شناخته میشود.
دلیل سوم به «ساختار» اثر و چهارمین خصوصیت به «کارکرد» اثر بازمیگردد. اگر آثار هنرمندان انقلابی را مورد بررسی قرار دهیم میبینیم که در برخی از آثار یک هنرمند همه این چهار مؤلفه رعایت شده است؛ اما در استمرار فعالیتهای همان هنرمند گاه شاهدیم که در تولید آثار از برخی از آنها غفلت کرده و گویی هنرمند در فضایی دیگر قرار گرفته است. این نوسانها نشانه عدم پختگی هنرمند است.
فرد هنرمندی که سالها کار، ممارست و مطالعه میکند بی آنکه خود بخواهد کارها و آثارش در مرحلهای از پختگی، شباهتهای مختلف و متعددی با همدیگر پیدا میکنند؛ اما زمانی که او هنوز در حال تجربه کردن است، آثار او از نظر سبک، شیوه و اجرا؛ تفاوتهایی با یکدیگر دارند و فاقد انسجام و وحدت هستند.
بنابراین اگر آن خصوصیات چهارگانه را هنرمند رعایت کند و تداوم دهد نشانه پختگی آن هنرمند است. اگر در مسیر اجرا، انجام و بازتاب آنها کمی دچار ضعف شود، این مهم نشاندهنده آن است که آن هنرمند در مسیر پختگی نیازمند ممارست بیشتری است.
به عنوان مثال ما هنرمندی را شاهد هستیم که در حال طی کردن مسیری متعالی است اما در فرازی از طی مسیر خود، معرفت الهی و انسانی را حذف میکند و رنگ دیگری به آن میدهد. اینجا سوال پیش میآید که چرا این اتفاق افتاده است؟ بر همین اساس معتقدم که آن فرد یا آن هنرمند دارای ضعفی است که هنوز به آن پختگی نرسیده و به هنرمندی کامل تبدیل نشده است. پس «جهانبینی، (بینش)»؛ «محتوا»؛ «ساختار» و «کارکرد» چهار ضلعی است که معتقدم به واسطه معرفت، شناخت و استمرار میتواند هنرمند را در هر شاخهای به ویژه هنر انقلاب به پختگی و کمال فردی، روحی، معرفتی و هویتی برساند.
خیلی به این مسئله اعتقاد ندارم که در صف هنرمندانی که با انقلاب همراهی داشتند امروز تعدادی از آنها از این هنر فاصله گرفتند و با آن همراهی ندارند. به جد به این مسئله معتقدم که این باور درونی آنها نیست و برای این مسئله دلایل مختلف و متعددی دارم.
درحقیقت اساس اعتقادم بر این مسئله استوار است که وجه مهم اجتماعی هنر چون به مسئله «تکریم» بازمیگردد؛ باید مؤلفه فاصله گرفتن را با چنین شاخصهای در مواجهه با آن هنرمندان مورد رصد قرار دهیم. یعنی هنرمندی که به واسطه فعالیت هنری خود در جامعه بهاندازه کافی و به کفایت تکریم نمیبیند، ممکن است که رفتار خود را تغییر دهد.
شما فرض کنید یک مداح و نوحهخوان حرفهای در یک جمع کثیری که کنار او در یک مسجد، حسینیه و یا تکیه حضور دارند شروع به مداحی درباره حضرت ابوالفضل عباس(ع) کند اما آن مستمعین هیچ عکسالعملی به او نشان ندهند. او هرچه تلاش کند آنها را با خود همراه کند، عکسالعملشان را به یک غلیان احساسی بدل کند اما توفیقی پیدا نکند؛ ظرف چند دقیقه کار خود را قطع میکند. دقیقاً یکی از وجوهی که در طی مسیر فراز هنر انقلاب به آن آسیب رساند به همین مولفه؛ یعنی «تکریم هنرمندان» باز میگردد. اوایل انقلاب در همان دو، سه سال نخست آن، هیچ نیازی به این حرفها نبود. چراکه جامعه با این مسئله همراه بود، سروصدایی نبود و رسانهها نیز به این وسعت و گسترش نبودند. پس بیدرنگ هنر انقلاب بر اساس زمینه موجود و خلق آثار به شکل بلاواسطه به مخاطب معرفی میشد و مخاطب نیز عکسالعمل خود را بازتاب میداد. این مهم را هنرمند درمییافت. بنابراین به نشاط میرسید، تکریم هم میشد. اما هرچه جلوتر آمدیم، حضور رسانههای متعدد و عرضه نشدن آثار به عاملی برای قدر ندیدن و تکریم نشدن هنرمندان منتج شد.
در همین حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، یا موزه هنرهای معاصر و مراکز دیگر حداقل پنج تا شش هزار اثر درخشان و ماندگار در حوزه هنر انقلاب وجود دارد که متاسفانه در هیچ جایی عرضه نشدهاند. واکنش جدی هم از سوی هنرمندان و یا عموم مردم نسبت به آنها نداشتیم. وقتی آثار عرضه نمیشوند، مردم نمیبینند و درباره آنها صحبتی نمیشود؛ طبیعی است که هنرمند هم عکسالعمل را نمیبیند، پس احساس میکند تکریم نمیشود تا عاملی برای ادامه دادن راهش باشد.
در نگاهی کلانتر برای تداوم و ادامه یک مکتب هنری نیازمند سازوکارهایی هستیم که هیچ ارتباطی به شروع و تولد آن مکتب هنری ندارد. یعنی سازوکارهایی در آغاز هنر انقلاب وجود داشت که هیچ کارفرمایی وجود نداشت؛ هیچ دست قدرتی در میان نبود؛ حامی خاصی در میان نبود و هنر کاملاً مردمی و خودجوش بود. این گونه هنری آن زمان با همان سازوکارها جواب میداد. اما در ادامه و استمرار آن نیازمند برنامهریزی، پشتیبانی و نگاه لجستیکی در حوزه سیاستهای خرد و کلان برای استمرار هنر هستیم. اینگونه نیست که بتوانیم با همان سازوکار مردمی مکتبی با عظمت و گستره «هنر انقلاب» را که موظف است با جهان مواجهه شود و بازتابدهنده آرمانها و الگوهای انقلابی باشد که بسیاری از جهانیان در همان ابتدای انقلاب با آن زاویه داشتهاند را اینبار با زبان هنرمندانه آنها بازتاب دهد به حال خود رها کنیم و انتظار ادامه حیات و بقای آن در کنار تمامی آن هجمهها را با همان قدرت داشته باشیم.
باید عرض و طول شانههای انقلاب را براساس آنچه که ادعا میشود نشان دهیم. مسلم است که حیات، دوام، بقا، اثرگذاری و جریانسازی این هنر بدون آن سازوکارها، بدون نگاه هماهنگکننده و لجستیکی برای استمرار فعالیت دچار مشکل میشود و آن نگرشهای مردمی و خودجوش دیگر پاسخگوی فضای جهانی نخواهد بود.
به همین سبب است که میگویم اعتقادی ندارم که بریدگی و انفعال میان فعالیت هنرمندان انقلابی بهویژه آن عده معدودی که میگوییم از این مسیر فاصله گرفتهاند وجود دارد. دلخوری و کدورتی ضمنی وجود دارد که اگر مسائل حل شود به قول آن ضربالمثل معروف خودمان «آب رفته به جوی باز خواهد گشت» و هنرمندان ما بهویژه هنرمندان انقلاب همچنان که نشان دادهاند با آرمانها و اهداف انقلابی در آثار و اعتقادشان همراه هستند.
معتقدیم که قاطبه هنرمندان ما بدون آنکه بخواهیم نامی روی آنها بگذاریم نجیبترین افراد جامعه ما و هنرمندان انقلاب مضاعف بر این هستند! بنابراین اعتقاد دارم که آنها همواره دل و جانشان در گروی بنیانهای انقلاب و فرمایش مقام معظم رهبری است و در صورت بر طرف شدن این نگاهها هنر انقلاب ایران و هنرمندان انقلابی و متعهد آن با همین قدرت و عظمت و با قدرت و عظمتی بیشتر مسیر بالندگی هنر انقلاب ایران را ادامه خواهند داد.
بخش دوم و پایانی...
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام