انسانشناسی اخلاق از عناوین ابداعی و تازه تأسیس و یکی از موضوعات میانرشتهای است که به تبیین رابطه میان انسانشناسی و اخلاق میپردازد و از اینرو، هر روز توجه پژوهشگران بیشتری را به خود جلب میکند، اما در آثار گذشتگان نیز تبیین رابطه انسانشناسی و اخلاق مورد اهتمام بوده و در این آثار، اخلاق بر پایه مبانی انسانشناختی تبیین شده است.
انسان از همان ابتدای پیدایش خود در کره خاکی، به شناخت هستی، توجه داشته است. در این میان، تجربه نشان میدهد که غامضترین سؤال برای انسان، خود او بوده است که زمانی پای به عرصه هستی میگذارد، مدت زمانی از کودکی تا پیری زیسته و سرانجام به وجه غریبی از این گردونه خارج میشود، از اینرو، همواره با خود نجوا داشته است که از کجا آمدهام و آمدنم بهر چه بود.
این سؤالات ضمن اینکه از مهمترین پرسشها در زمینه
انسانشناسی است، زمینهساز پرسش دیگری است که در حوزه اخلاق مطرح است و آن اینکه انسان برای رسیدن به سعادت، چه کارهایی را باید انجام دهد و چه کارهایی را باید ترک کند.
شیخ مفید در نوشتههایش براساس مشی کلامی خود، به مبانی انسانشناختی متنوعی اشاره کرده است.
دو ساحتی بودن انسان
با توجه به دیدگاه متکلمان اسلامی و شیخ مفید، انسان صرفاً جسم و ماده نیست، بلکه دارای ساحت مهمتر دیگری به نام روح است، بنابراین با توجه به این دیدگاه، ارزشهای اخلاقی در ارزشهای ظاهری آدمی خلاصه نمیشود و پرورش اخلاقی استان، صرفاً به معنای تنظیم رفتار ظاهری او نخواهد بود، بلکه در تنظیم نظام جامع و سعادتبخش اخلاقی که ضامن رشد و تعالی انسان در ابعاد فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی باشد، توجه به بعد اصیل انسان یعنی روح و ویژگیهای منبعث آن، ضرورت قطعی دارد.
نفی جبر و اثبات نظریه امر بینالامرین
یکی دیگر از مسائل بنیادین انسانشناختی که با افعال اخلاقی انسان رابطه دارد، مسئله جبر و تفویض است. بدون شک شناسایی فاعل حقیقی افعال به خصوص گناهان و شروراتی که از او صادر میشود، از اساسیترین و مشکلترین مباحث علم کلام است و بر این اساس، افعال اخلاقی انسان و انتساب آنها به انسان یا خدا میتواند خاستگاه بحث جبر و اختیار باشد.
از دیدگاه شیخ مفید، معنای جبر، اضطرار به سوی فعل به وسیله قهر است و حقیقت آن ایجاد فعل در خلق است، بدون این که قدرتی برای دفع آن داشته باشد و یا بتواند مانع وجود آن فعل شوند و نیز تعویض به این معنا است که هرگونه مانع در انجام افعال از مردم برداشته شود، به طوریکه مردم هر عملی خواستند به راحتی انجام دهند. بر این اساس وی مانند سایر متکلمان شیعی، انسان را حقیقتاً فاعل افعال خویش میداند، اگرچه با توجه به فراهم شدن قدرت و دیگر امکانات انجام فعل از سوی خداوند، نمیتوان نقش مؤثر خداوند در افعال بندگان را نادیده گرفت و در نتیجه از دیدگاه وی نظریه جبر محض صحیح است و نه نظریه تفویض و اختیار محض، بلکه نظریه صحیح در این زمینه، همان نظریه بنالامرین است که اهل بیت(ع) مطرح کردهاند.
اختیارگرایی
این نظریه بیان میکند که انسان تنها زمانی به عنوان یک فاعل مختار خواهد بود که با انتخاب در رفتارهای خود اعم از صواب و خطا مواجه باشد. اختیارگرایان، نقش علیت عام در رفتارهای اخلاقی را انکار میکنند و بر این اساس، رفتار انسان را غیرقابل پیشبینی میدانند، بنابراین نظریه اختیارگرایی با نظریه صحیح و معتدل «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» در تقابل است و طبعاً شیخ مفید، آن را نیز نمیپذیرد.
نتیجهگیری
شیخ مفید یکی از متکلمان برجسته اسلامی است که در آثار خود به تبیین مبانی انسانشناختی و رابطه آن با اخلاق پرداخته است. اهم دیدگاههای وی در این خصوص عبارتند از: شیخ مفید به دوساحتی بودن انسان و برخورداریاش از روح و جسم معتقد است، از اینرو از دیدگاه وی، ارزشگذاری اخلاقی رفتارهای انسان بر پایه افعال ظاهری او نیست. شیخ مفید انسان را نه ازلی میداند و نه ابدی، بلکه آن را حادث و فانی میداند و بر این اساس، وی نه تنها حادث بودن انسان به معنای مصطلح در برابر ازلی بودن او را نفی میکند، بلکه حادث بودن نفس قبل از جسم را هم قبول ندارد، همچنین از دیگاه وی، نفس انسان به مثل جسم او فانی است، البته منظور از فنای نفس از دیگاه او ممکن است اشعار به فنای حیات نفس باشد، نه فنای ذات نفس که از دیدگاه فلاسفه غیرممکن است.
شیخ مفید از آن جهت ازلی و ابدی بودن نفس را نمیپذیرد که مستلزم تناسخ باطل است و نفی تناسخ، تأثیر اخلاقی بسزایی در افعال اخلاقی انسان از نگاه غایت شناختی دارد، زیرا اعتقاد به تناسخ، انگیزه کافی و قوی برای اخلاقی بودن در همه ابعاد انسانی را ایجاد نمیکند.
منبع:
ensani.ir
انتهای پیام