کد خبر: 4275167
تاریخ انتشار : ۱۸ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۱
نگاهی به زندگی‌نامه شهدا/ ۲۵

فرازهایی از زندگینامه سردار شهید «سیدهاشم آراسته»

سردار شهید «سیدهاشم آراسته» در عملیات‌های چزابه، فتح‌المبین، بیت‌‍‌المقدس، والفجر مقدماتی، والفجر یک، میمک و کربلای ۲ شرکت داشت. وی سوم مهر ۱۳۶۵، با سمت فرمانده واحد تخریب در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید و مزار این شهید بزرگوار در بهشت رضا زادگاهش واقع است.  

سید هاشم آراستهبه گزارش ایکنا به نقل از روابط‌ عمومی اداره‌‌کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان‌‌رضوی، سیدهاشم آراسته، هفتم بهمن‌ماه سال 1341، در مشهد به دنیا آمد، پدرش سید عباس لبنیات‌فروش بود و مادرش زیور نام داشت. وی تا سوم راهنمایی در مدرسه ابوریحان درس خواند. در تمام راهپیمایی‌های قبل از انقلاب که علیه حکومت انجام می‌شد، فعالانه شرکت می‌کرد و در تظاهرات یکشنبه خونین و حمله‌ای که به بیمارستان امام‌رضا(ع) شد نیز حضور داشت. 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با تشکیل بسیج به فرمان حضرت امام خمینی(ره)، جزو اولین نیروهایی بود که به عضویت این نهاد در آمد. جنگ تحمیلی که شروع شد هجده سال داشت و برای دفاع از دین و سرزمین‌اش به فرمان امام خمینی(ره) لبیک گفت و برای اولین بار در تاریخ دهم دی ماه 1359 از طریق بسیج به ایلام و سپس سرپل ذهاب اعزام شد.

وی در ابتدا به‌عنوان یک بسیجی به جبهه رفت و بعد از مدتی با سمت پاسدار رسمی در جبهه مشغول به خدمت شد، در عملیات‌های چزابه، فتح‌المبین، بیت‌‍المقدس، والفجر مقدماتی، والفجر یک، میمک و کربلای2 شرکت داشت. وقتی از مسئولیتش در جبهه سؤال می‌شد، می‌گفت: من یک رزمنده هستم.

این شهید بزرگوار سوم مهر 1365، با سمت فرمانده واحد تخریب در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید و مزار او در بهشت رضا زادگاهش واقع است.

به نقل از سید عباس آراسته(پدر شهید)

از اینکه خداوند فرزندی به ما عطا کرده، خوشحال بودیم، اسم او را به علت اصل و نسب ما به قبیله بنی‌هاشم، هاشم گذاشتیم، وی از همان ابتدا با گفتار و رفتار دینی بزرگ شد و از همان کودکی نیز نماز می‌خواند. اذان گفتن را یاد گرفته بود و علاقه زیادی به گفتن اذان داشت، اگر به مهمانی می‌رفتیم، او با ما نمی‌آمد، چون می‌خواست موقع نماز برروی پشت بام اذان بگوید، نماز جماعت او هیچ‌گاه ترک نمی‌شد.

یکشنبه خونین، به نقل از غلامرضا قاسم پور(دوست شهید)

در تمام راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد، در تظاهرات یکشنبه خونین و حمله به بیمارستان امام رضا(ع)، حضور داشت، از مدرسه که تعطیل می‌شدم همراه با سید هاشم بچه‌ها را به راهپیمایی می‌بردیم و شعار می‌دادیم. وی به ما می‌گفت: به تظاهرات بروید و من هم به اتفاق خانواده به تظاهرات می‌رفتم و بعد از برگشت اتفاق‌های آن روز را برای هم تعریف می‌کردیم، در تظاهراتی گاز اشک‌آور زده بودند که چشم‌های سیدهاشم قرمز شده بود.

بسیار نترس بود، روزی در تظاهرات سید هاشم و سید جواد را دیدم، نزدیک آن‌ها رفتم که به محض دیدن من جا خوردند و عکس و اعلامیه‌های امام را که هاشم در زیر لباسش پنهان کرده بود، برروی زمین ریخت. دستپاچه شدیم و سریع آن‌ها را جمع کردیم. چون آن‌ها از من کوچکتر بودند و فکر می‌کردند من آن‌ها را دعوا می‌کنم. در گشت‌های شبانه شرکت می‌کردیم، عکس‌های امام را از منزل علما تهیه می‌کردیم و شب‌ها به دیوارها و ستون‌ها می‌چسباندیم.

به نقل از بی‌بی صدیقه آراسته(خواهر شهید)

هاشم کلاس سوم ابتدایی بود که به اصفهان نزد خواهرم رفت، در آن زمان به دلیل فضای استبدادی که قبل از انقلاب بر جامعه حاکم بود، در ماه محرم مراسم سینه‌زنی و نوحهخ‌وانی برگزار نمی‌شد. 

تا اینکه ایشان تصمیم گرفتند با بچه‌های هم سن و سال خودشان هیئتی را تشکیل دهند و مراسم تاسوعا و عاشورا را برگزار کنند، در ابتدا کسی با او همراه نشد، اما در روزهای بعد توانست بچه‌های زیادی را جذب هیئت کند و حتی بزرگ‌ترها نیز در این مراسم شرکت می‌کردند.

انتهای پیام
captcha