کد خبر: 4275902
تاریخ انتشار : ۲۳ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۶
نگاهی به زندگی‌نامه شهدا/ ۲۶

فرازهایی از زندگینامه سردار شهید محمد طاهری

سردار شهید محمد طاهری در عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس، به‌عنوان فرمانده گروهان و در عملیات محرم، رمضان، مسلم بن عقیل و والفجر ۱، ۲، ۳، ۴، ۵  مسئولیت فرماندهی گردان را بر عهده داشت، چندین مرحله نیز مجروح شد تا اینکه سرانجام، در بیست‌ودوم اسفند ۱۳۶۳، طی عملیات بدر به فیض شهادت نایل و پیکر مطهرش در گلزار روستای مهدی‌آباد کاشمر به خاک سپرده شد.  

سردار شهید محمد طاهریبه گزارش ایکنا به نقل از روابط‌ عمومی اداره‌‌کل بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان‌‌رضوی، محمد طاهری، فرزند اکبر یازدهمین روز از خردادماه 1334 در روستای مهدی‌آباد از توابع خلیل‌آباد شهرستان کاشمر دیده به جهان گشود.

دوران تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان شوکتی مهدی‌آباد به پایان رساند و مدرک ششم ابتدایی را گرفت و بعد از آن به مکتب‌خانه سید ابوتراب موسوی رفت و به فراگیری قرآن مجید پرداخت، وی علاقه بسیاری به ادامه تحصیل خصوصاً در حوزه علمیه داشت، اما به دلیل اینکه زادگاهش فاقد مدرسه راهنمایی و پدرش نیز از نظر مالی بسیار ضعیف بود، از تحصیل باز ماند و در کنار پدر به کشاورزی پرداخت.

اخلاص و تدین وی حتی در سنین نوجوانی و جوانی مورد تحسین همگان بود، چنان که در اوج تلاش رژیم طاغوت به منظور دین‌زدایی، زمانی که در سربازی از دادن افطاری به سربازان و ارتشیان خودداری می‌کردند، او بدون سحری روزه می‌گرفت. 

در سال 1355 در سن 21 سالگی با فاطمه شیری ازدواج کرد و سه فرزند از خود به یادگار گذاشت. وی در تشویق مردم روستا به شرکت در تظاهرات ضد رژیم ستم‌شاهی، نقشی بسزا داشت. 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران، به عضویت این نهاد انقلابی در آمد، با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد و در عملیات‌ مختلف شرکت کرد. حاج محمد که در عملیات‌ فتح‌المبین و بیت‌المقدس، به‌عنوان فرمانده گروهان و در عملیات محرم، رمضان، مسلم بن عقیل و والفجر 1،2، 3، 4، 5  مسئولیت فرماندهی گردان را بر عهده داشت، چندین مرحله نیز مجروح شد تا اینکه سرانجام، در بیست و دوم اسفند 1363، طی عملیات بدر در سمت قائم مقام تیپ امام صادق(ع)، به فیض شهادت نایل و پیکر او در گلزار روستای مهدی‌آباد کاشمر به خاک سپرده شد.

عشق به دعا، به نقل از علی‌اکبر طاهری (پدر شهید)

از همان ابتدای کودکی هنگامی‌که شب جمعه می‌شد، کتاب دعا و مفاتیح برمی‌داشت و به مزار روستا می‌رفت، در آنجا دعا می‌خواند، گریه می‌کرد و به مسجد می‌رفت و همیشه چند تن از دوستان و جوانان را با خود همراه می‌کرد.

 به نقل از صدیقه شیرمحمدی( مادر شهید)  

زمانی که خان به روستا آمده بود، پدر شهید و چند تن دیگر از اهالی روستا به نزد خان رفته بودند. خان گفته بود جاوید شاه و آن‌ها تکرار کرده بودند، زمانی که به خانه برگشت، حاج محمد پدرش را خیلی زیر سؤال برد و با ناراحتی گفت: هنوز دست از این کارها برنمی‌دارید؟ پدرش با شنیدن حرف‌های محمد، از کارش پشیمان شد.

به نقل از فاطمه شیری( همسر شهید)

ایشان پسرعمه‌ام بودند و به همین خاطر شناختی نسبت بهشان داشتم. عمه‌ام به اتفاق پدر شهید برای خواستگاری به خانه‌مان آمدند، شخصی مناسب بود و مردم روستا از او به‌عنوان انسانی متعهد و متدین یاد می‌کردند و به همین دلیل ایشان را شخصی مناسب و شایسته برای زندگی یافتم، من 16 سال بیشتر نداشتم که با هم ازدواج کردیم.

انتهای پیام
captcha