خیام، یکی از بزرگترین شاعران، فیلسوفان و دانشمندان ایرانی در قرن پنجم و ششم هجری، چهرهای چندبعدی است که فراتر از صرفاً یک شاعر رباعیسرا شناخته میشود. او نه تنها در ریاضیات و نجوم استاد بود، بلکه دیدگاهی فلسفی و عمیق درباره هستی و زندگی داشت که در رباعیات منسوب به او بازتاب یافته است. برخلاف بسیاری از شاعران کلاسیک که دیدگاهشان بیشتر عرفانی یا قطعی است، خیام با نگاهی شکمحور و تردیدآمیز، پرسشگری را بهعنوان روشی برای مواجهه با جهان برمیگزیند. رباعیات خیام نمادی از یک گفتمان جمعی و تاریخیاند که با مطلقگراییهای سنتی در تضاد است و دعوت به اندیشیدن دوباره و توجه به لحظه اکنون دارد. به همین دلیل، بررسی آثار و اندیشههای خیام نه تنها در عرصه ادبیات، بلکه در حوزه فلسفه و تاریخ تفکر ایران جایگاه ویژهای دارد.
بهمناسبت بزرگداشت خیام، خبرنگار ایکنای خراسانرضوی با سینا جهاندیده، استاد زبان و ادبیات فارسی، گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانیم:
خیام را نباید همچون یک «سوژه فردی» مشابه حافظ یا فردوسی تحلیل کرد. او را نباید فردی منفرد انگاشت که دیدگاهها و آثارش مستقیماً از شخصیت شخصیاش نشئت گرفته باشند؛ بلکه خیام را باید بهعنوان یک «سوژه جمعی» در قالب ساختاری تاریخی و گفتمانی مورد بررسی قرار داد. با در نظر گرفتن این نکته، میتوان نگاهی دقیقتر و جامعتر به هستیشناسی خیام داشت.
عمر خیام، بهعنوان فیلسوف، ریاضیدان و متفکری برجسته، در قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری میزیست، اما تا پایان عمر وی، شعری از او به ثبت نرسیده است. حدود یک قرن پس از وفات وی، رباعیاتی در متون تاریخی پدیدار شد که به او نسبت داده میشد. این انتساب در ابتدا مشکوک بود و میان چند شخصیت تقسیم میشد. با این حال، از قرن هشتم هجری به بعد، آنچه امروز بهعنوان «رباعیات خیام» شناخته میشود، شکل گرفت و در قرن نهم تثبیت شد.
از این روست که میتوان از مفهومی بهنام «گفتمان خیامیت» سخن گفت. گفتمانی که نه متعلق به یک فرد بلکه وابسته به یک زبان و منظومه فکری خاص است. این گفتمان در تضاد با گفتمان مطلقگرای شریعتمدار قرار دارد. جایی که شریعت از یقین و مطلقانگاری سخن میگوید، خیام تردید و پرسشگری را مطرح میسازد. برای نمونه، رباعی معروف:
«گویند که دوزخی بود عاشق و مست
گفتم که مگر کافر و گبر این دو است؟
گر عاشق و مست دوزخی خواهند بود
فردا ببری بهشت چون کف دست»
این رباعی بهروشنی در تقابل با احکام مطلق دینی قرار میگیرد و نشان میدهد که خیام، یا به بیان دقیقتر، گفتمان خیامیت، دارای نگرشی نسبیگرا و شکمحور است. در نتیجه، میتوان گفت خیام شاعر نه فردی برخوردار از شهود عرفانی یا یقین دینی است، بلکه باید او را در چارچوب گفتمانی چندوجهی و معترض مورد تحلیل قرار داد، گفتمانی که حاصل بسترهای فکری و اجتماعی ـ تاریخی خاص خود است.
«مرگ»، کلیدواژه و محوریترین مفهوم در گفتمان خیامیت محسوب میشود. در گفتمان خیامیت، فراموشی مرگ بهمثابه راهکاری فلسفی مطرح میشود. این فراموشی نه از روی سهلانگاری، بلکه حاصل تأملی ژرف در باب فانیبودن هستی است. خیام تلاش میکند، با اندیشیدن به مرگ، انسان را از توهم جاودانگی برهاند. از این منظر، برخلاف تلقیهای سطحی که خیام را لذتطلب و دنیاگرا میدانند، لذتجویی او برخاسته از درکی عمیق و فلسفی نسبت به مرگ است.
در این گفتمان، مفاهیمی مانند «شراب» نیز فراتر از معنای ظاهریشان قرار میگیرند. شراب نمادی است که زمان را مختل میکند و ذهن را از قید زمان دنیوی میرهاند. همانگونه که هایدگر از «زمانکُشندگی» و «مرگآگاهی» سخن میگوید، خیام نیز از چنین نگاهی برخوردار است. بدینترتیب، گفتمان خیامیت به شدت معطوف به آینده و در نتیجه، معطوف به مرگ است.
همانگونه که پیشتر بیان شد، گفتمان خیامیت بخشی از «ادبیات اعتراض» در فرهنگ ماست. این گفتمان در برابر گفتمان رسمی و شریعتمدار قرار دارد. خیام، جهان را انکار نمیکند، بلکه آن را از منظری سکولار و زمینی مورد ارزیابی قرار میدهد. او بر لحظه اکنون تأکید میورزد و به درک آن دعوت میکند؛ اندیشهای که در تضاد با عرفان قرار دارد. عرفان به نوعی «حالاندیشی معنوی» باور دارد، در حالیکه خیام حالاندیشی را از منظر انسانی و زمینی درک میکند. رباعیاتی چون: «نقد بگیر و دست ز نسیه بدار/آواز دهل شنیدن از دور خوش است»، گویای آن است که خیام بر قطعیت مرگ و ناپایداری زندگی تأکید دارد و همین امر را بهعنوان مبنای دعوت به آگاهی مطرح میکند. به عبارت دیگر، اعتراض خیام متوجه کلیت آفرینش نیست، بلکه متوجه گفتمانهایی است که با قطعیت، به تبیین جهان میپردازند. از نگاه خیام، چون آینده و سرنوشت آدمی نامعلوم است، باید لحظه اکنون را غنیمت شمرد.
برخلاف حافظ، سعدی یا مولانا که میتوان آنها را بهعنوان صداهایی فردی در ادبیات کلاسیک معرفی کرد، صدای خیام صدایی مرکب و چندلایه است؛ صدایی که بازتابدهنده تجربه جمعی ملت ایران در دورهای خاص بهشمار میرود. خیام در واقع دارای شخصیتی مضاعف است؛ از یکسو عمر خیام فیلسوف است و از سوی دیگر خیام شاعر، که این دو از یکدیگر متمایزند. یکی فردی تاریخی است و دیگری، تجسم یک جهان فکری.
در میان شاعران کلاسیک، تنها حافظ توانسته است صدای خیامیت را در گفتمان خویش جذب کند. حافظ، شاعری چندصدایی است و بخشی از این چندصدایی، برگرفته از گفتمان خیامیت است. برای نمونه، رندیِ حافظ که در غزلیاتش حضوری پررنگ دارد، بازتابی از شخصیت خیام در شعر حافظ محسوب میشود. رندِ حافظ، ویژگیهایی چون شریعتستیزی، غنیمتشمری لحظه و ژرفاندیشی غیرظاهری را در خود دارد که همگی از خیام اقتباس شدهاند. در مقابل، مولانا و گفتمان عرفانی او در تضاد با خیام قرار دارد و صدای خیام در آثار او کمتر به گوش میرسد؛ مگر در مواردی که بخواهیم بخشی از تأویلهای صوفیانه از خیام را نیز در نظر بگیریم.
انتهای پیام