تربیت، یکی از بنیادیترین ابعاد زندگی انسان است که نقش تعیینکنندهای در شکلگیری شخصیت، رفتار و نگرش فرد دارد. در میان مکاتب تربیتی، تربیت اسلامی جایگاهی ویژه دارد؛ چراکه بر مبنای جهانبینی توحیدی، کرامت انسانی و هدفمندی خلقت بنا شده است. تربیت اسلامی با تکیه بر تعالیم قرآن کریم، سیره پیامبر اکرم(ص) و آموزههای اهل بیت(ع)، در پی رشد همهجانبه انسان در ابعاد عقلانی، اخلاقی، عبادی و اجتماعی است. این نوع تربیت، نه تنها به اصلاح رفتار فردی میپردازد، بلکه در جهت ساخت جامعهای سالم، متعالی و خدا محور گام برمیدارد.
در همین خصوص خبرنگار ایکنای خراسانرضوی با مهدی وحیدی، طلبه درس خارج حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه تهران، گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانیم:
در ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که هدف و رسالت اسلام نسبت به انسان و ماهیت انسانی چیست. اسلام در وهله نخست، برنامهای برای پاسخگویی به بسیاری از نیازها و سؤالات بنیادین انسان دارد. اگر این مسئله را از منظر تربیت بررسی کنیم، یعنی ناظر به ابعاد شخصیتی و هویتی انسان، میتوان گفت این پاسخگویی در مقام ایجاد هویت و شخصیت قرار میگیرد. چنانچه این هویتسازی ناظر به ابعاد اخلاقی و معنوی باشد، دو ساحت از وجود انسان را دربر میگیرد؛ نخست اینکه آیا اساساً نیازهای اخلاقی و معنوی در درون انسان وجود دارد. اگر انسان را موجودی فراتر از سطح مادی در نظر بگیریم، این نیازها در نهاد او قرار دارند.
اگر منظور از پاسخگویی اسلام، پاسخ به نیازهای معنوی انسان باشد، یعنی اسلام در قالب ایجاد هویتی فرعی، رشد، کمال و سعادت متعالی او را فراتر از ساحت مادی سامان میدهد. در اینجا، تربیت اسلامی بهمعنای ایجاد هویتی اخلاقی است و اخلاق نیز به چهار بخش اصلی تقسیم میشود؛ رابطه انسان با خودش، رابطه انسان با خدا، رابطه انسان با دیگران و رابطه انسان با طبیعت.
بنابراین، تربیت اسلامی در نسبت با اخلاق، نوعی تنظیمگری در روابط انسانی بهشمار میآید. یکی از ابعاد این روابط، رابطه انسان با خودش، خدا و همنوعان اوست. تربیت اسلامی در بعد اخلاقی یعنی شکلدادن به یک هویت و شخصیت اجتماعی که براساس آن، فرد میتواند رابطهای سالم و مؤثر با خانواده، دوستان، همسایگان و سایر اطرافیان برقرار کند.
در مورد روشهای تربیت اسلامی در مدارس و خانوادهها، نکتهای وجود دارد؛ وقتی از تربیت صحبت میکنیم، نمیتوان یک الگوی ثابت و یکسان برای همه ارائه کرد. این الگو باید با توجه به استعدادها، سلیقهها و شرایط زمانی و مکانی هر فرد طراحی شود. در مدارس، یک مسئله مهم این است که از میان پنج نهاد اصلی جامعه، یعنی نهادهای حقوق، سیاست، اقتصاد، خانواده و آموزش و پرورش، بسیاری از علما معتقدند که مهمترین نهاد، آموزش و پرورش است، نه خانواده. چراکه اگر قرار باشد معیارهای صحیح حتی برای خانواده تعریف شود، باید پیشتر در نهاد آموزش شکل گرفته باشد. همینطور اگر بخواهیم سیاست یا حقوق سالمی در کشور اجرا شود، باید ابتدا آموزش صحیح شکل بگیرد.
تربیت اسلامی در مدارس بهمعنای طراحی یک نظام آموزش و پرورش بر پایه آموزههای اسلامی و مبانی معرفتشناختی و هستیشناختی انسان است. این نظام باید در چند ساحت عمل کند؛ استعدادیابی، پرورش استعداد، تربیت معلمان، بازطراحی ساختارهای آموزشی و منابع درسی. این اجزا کنار هم یک اسلوب نهادمند تربیتی را شکل میدهند.
در خانواده، شرایط متفاوت است. یکی از اشتباهات رایج در میان خانوادههای متدین این است که دینداری را صرفاً به فقه محدود میکنند، در حالی که بنیاد نقشآفرینی اسلامی، اخلاق است نه فقه. فقه نظامی از بایدها و نبایدهاست، اما این باید و نبایدها براساس نقشهایی تنظیم میشود که در اخلاق معنا مییابند.
بنابراین، وقتی درباره تأثیر تربیت اسلامی در خانواده صحبت میکنیم، باید ابتدا نقشهای خانوادگی و اجتماعی در اسلام را شناسایی کنیم. برای نمونه مادر یا پدر بودن، هویت ذاتی نیست، بلکه نقش اجتماعی است که براساس ساخت خانواده شکل میگیرد. حال پرسش این است که اسلام در برابر این نقشها چه آموزههایی دارد؟ این نقشها همان حلقههای مفهومی هستند که تربیت اسلامی را به ساختار خانواده پیوند میزنند.
در بحث تکنولوژی نیز باید بررسی کرد که آیا فناوری ابزاری بیهویت است یا ذاتمند؟ اگر بپذیریم که هر محصول یا اختراع بشری حاوی نوعی معنا و هویت درونی است، باید تحلیل کنیم که آیا آن هویت با آموزههای اسلام همسویی دارد. اگر دارد، میتوان آن را در خدمت اسلام قرار داد. اما اگر ندارد، نیاز به یک انقلاب معنایی در خود محصولات وجود دارد.
علوم مدرن، بهویژه تکنولوژی و هوش مصنوعی، عموماً به ابعاد غیرمادی انسان توجهی ندارند. حال، آیا تربیتی که بهطور کامل از بعد معنوی انسان غافل است، میتواند اسلامی باشد؟ پاسخ منفی است. بنابراین، هر تکنولوژیای که ناظر به بعد مادی صرف باشد، از دایره تربیت اسلامی خارج خواهد بود. امروزه بسیاری از کاربردهای تکنولوژی صرفاً ابزاری و سطحی است و ارتباطی با آموزههای تربیتی ندارد. در نتیجه، کودکی که در این فضا رشد میکند، بهسختی میتواند به هویت دینی برسد و نیازهای معنویاش را درک کند. برای حل این تناقض، ابتدا باید مسئله را در سطح نظری روشن کرد.
پاسخ در فرهنگ نهفته است. همانگونه که پیامبر اسلام(ص) از دل یک قوم خاص با یک زبان خاص ظهور کرد، فرهنگ، حلقه واسطی است که دین از طریق آن وارد زندگی بشر میشود. اگر آموزههای اسلامی بتوانند خود را با فرهنگ نسلهای مختلف تطبیق دهند، حتی در طول هزار سال نیز این دین باقی خواهد ماند؛ در حالی که بنیادهایش ثابت میمانند، ابزار، وسایل و روشهای ارائهاش متغیر میشوند. اما اگر چنین پیوندی شکل نگیرد، دین نه در حال حاضر و نه در آینده نقشی ایفا نخواهد کرد.
در جامعه امروز ایران، دین بهنوعی از ذخایر پیشینی و سنتی خود، نه از بستر فرهنگ معاصر ارتزاق میکند، اگر این احیای سنتی ادامه یابد، دین زنده خواهد ماند، اما اگر نتواند خود را با تحولات فرهنگی امروز پیوند دهد، نقش خود را از دست میدهد.
در خصوص آموزش مباحث اعتقادی به کودکان، باید دانست که فلسفه تربیت کودک موضوعی تخصصی و بسیار جدی است. امروزه حوزههایی مانند فلسفه برای کودکان یا فلسفه تربیت کودک در حوزه علمیه قم نیز بهطور جدی پیگیری میشود. اما هدف آموزش صرفاً انتقال اندیشه نیست، بلکه شکلدادن به گرایشها و هویت است. هیچ انسانی ذاتاً دارای هویت نیست، بلکه هویت از طریق ارتباطات شکل میگیرد. اگر این ارتباط از طریق آموزههای اسلامی برقرار شود، فرد به هویتی دینی دست مییابد که در بینش و گرایشهای او مؤثر است. بنابراین، تربیت بهویژه در مورد کودک بهمعنای هویتسازی، نه صرفاً آموزش بایدها و نبایدها است.
نکته دیگر آن است که هرچه جوامع گستردهتر و فناوری پیشرفتهتر میشود، خانواده کوچکتر و تأثیر آن بر تربیت کمتر میشود. در این شرایط، برای اینکه دین بتواند نقش مناسبی ایفا کند، باید دایرههای تأثیر اجتماعیاش را گسترش دهد. اگر دین نتواند از مسیر فرهنگ وارد حساسیتهای اجتماعی شود، صرفاً مذهبی بودن پدر و مادر کفایت نمیکند. چراکه فرزند دیگر محصول خانواده نیست، بلکه محصول جامعه است. اگر جامعه مذهبی نباشد، فرزندی که در آن رشد میکند نیز مذهبی نخواهد بود. بنابراین، تربیت نباید فقط در دایره خانواده محدود بماند، بلکه باید به فضای اجتماعی منتقل شود.
انتهای پیام