روزگار ما عصر پردازشهای سریع، بسیاریِ داده، فراوانی تحلیل و در عین حال گاهی خالی از معناست، دنیایی که در آن بعضاً عقل، نه برای تعمق که برای دویدن به کار میآید و عقل در خدمت مصلحتسنجیهای مقطعی قرار میگیرد و از جایگاه نقاد و راهنما به کارگزار منافع فروکاسته میشود. بارها فکر کردهایم که چه شد امام حسین(ع) برخاستند؟ چه دیدند که دیگر نشستن را روا ندانستند و با آن همه تجربه و حکمت، چرا کاری کردند که فرجامش شهادت باشد؟ در حالیکه ظاهراً نشانهها و نظر برخی عقلا تسلیم، جنگ یا گریز را تجویز میکردند. آیا واقعه عاشورا آنطور که در برخی محافل و مجالس مذهبی مطرح میشود، برخاسته از شور و احساس بود یا عقلانیتی از این فرآیند پشتیبانی میکرد؟ در چنین شرایطی، بازخوانی عقلانیت نهضت عاشورا بیش از هر زمان دیگر ضروری به نظر میرسد. در همین خصوص، هدا مصطفائی، پژوهشگر، یادداشتی در اختیار ایکنای خراسان رضوی قرار داده است که در ادامه میخوانیم؛
آنچه از منابع ما برمیآید، عاشورا را نمیتوان صرفاً روایتی عاطفی یا حماسی دانست و به اشک یا مظلومیت فردی یا خانوادگی فروکاست، بلکه به نظر اقدامات و حرکت امام حسین(ع) و این واقعه، بهمثابه احیای نقطهای محوری بود، یعنی تکوین «عقلانیت دینی»، عقلانیتی که گویی طی سالها بسیار نحیف شده بود. از منظر تحلیل تاریخی، عاشورا صحنهای است که در آن عقل دینی به محک گذاشته میشود و این رویداد، عقل را از سطح ابزار محاسبهگر و مصلحتاندیش به سطح عقل هادی و نقاد ارتقا میدهد، همان عقلی که امام حسین(ع) در خطبهها و نامههایشان به آن استناد میکنند، عقلی که میفهمد، تمییز میدهد و مسئولانه کنش میکند.
در خوانش من از عاشورا، آنچه بیش از هر چیز چشمگیر است، عقلانیتی است که با عاطفه در ستیز نیست، بلکه آن را در آغوش میکشد، عقلانیتی که نه بیتفاوت و سرد، بلکه هدایتگر، مسئول، پیشبینی کننده و صبور است. در نگاه برخی اندیشمندان معاصر ـ از جمله در آثار مهدی شجاعی ـ تصویری از امام حسین(ع) ارائه میشود که قیامش نه از سر هیجان، نه به دلیل جوّ عاطفی اطرافیان و نه بهدلیل واکنش لحظهای به شرایط کوفه، بلکه از روی یک فهم تاریخیِ ژرف و توحیدی شکل گرفته است.
این نگاه برای من بسیار الهامبخش است، چراکه ما معمولاً عقلانیت را از احساس جدا میدانیم و گاه آن را در تقابل با عشق، وفاداری یا ایثار مینشانیم، اما در کربلا، عقل با دل در یک مسیرند. عقلِ امام، فرمان به صبر میدهد، اما صبری که سکون نیست، صبری که ریشه در یقین دارد. عقلِ امام، امکان مصالحه با باطل را کنار میگذارد، اما نه از سر تعصب، بلکه به دلیل فهم روشن از پیامدهای تساهل در برابر تحریف دین.
شاید راز ماندگاری عاشورا نیز همین باشد: اینکه در آن، عقل و عشق در اوج خلوص با هم پیوند خوردهاند و این عقلانیت است که عاشورا را تا امروز زنده نگاه داشته، نه صرفاً اشک یا شعار و این عقلانیت حسینی است که امروز ما را به مسئولیت، تشخیص درست و عمل بههنگام فرامیخواند.
برای عقل تعاریفی بیان شده از جمله تمایز و تشخیص و در مقابلش جهل به معنای نداشتن قدرت تشخیص. یا از منظر آیتالله جوادی آملی عقل به معنای منع و شامل دو قسمت نظری و عملی است. آموختن دانش، عقل نظری را کامل می کند، اما عقل عملی با تمرین مکرر عمل صالح حاصل می شود. در قرآن کریم آمده است: ««وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ، از آنچه به آن علم نداری، پیروی مکن». امام صادق(ع) در تبیین عقل میفرمایند: «ما عبد الرحمن واکتسب به الجنان: عقل آن است که خدای رحمان با آن عبادت و بهشت جاویدان با آن کسب میشود.» همچنین امام حسین(ع) میفرمایند: «عقل کامل نمیشود مگر در پرتو پیروی از حق».
بر همین مبنا، وقتی ما به پیروی از مکتب اهلبیت علیهمالسلام دعوت میشویم، در واقع به مکتبی دعوت شدهایم که امتداد آموزههای قرآنی است و با عقل و بینش ژرف درهمتنیده است و اگر عقل در جای خودش قرار نگیرد، حتی بندگی خداوند معنا پیدا نمیکند.
از این منظر، عاشورا عرصه محک عقلانیت دینی است، عقلی که فراتر از محاسبه و سود و زیان، بر تمییز، مسئولیتپذیری و کنش آگاهانه تکیه دارد و همین عقل است که امام حسین(ع) را از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا میکشاند، با اینکه پیشنهادات متعددی برای مصالحه، گریز یا خاموشی مطرح شده بود. در مسیر حرکت نیز وقتی در مواجهه با اولین سپاه اموی که اندک بودند، به ایشان پیشنهاد شد که تا قبل از آمدن سپاه بزرگتر آنها را بکشند، امام تأکید میکنند که آغازگر جنگ نیستند، حتی به نظر عدم اقدام مسلم بن عقیل در منزل هانی جهت کشتن ابن زیاد، علاوه بر تعابیر اخلاقی، پیروی از همین منش امام حسین(ع) بوده است که آغازگر جنگ نباشند.
عقل حسینی، عقلی است که به جای انفعال در برابر مناسک تهیشده از معنا، از درون متن دین قیام میکند، آن هم نه به نیابت از یک گروه یا قبیله، بلکه با تصمیم بازگرداندن دین به ریشههای ناب خود.
از ابتدای الزام بیعت با یزید در مدینه و حرکت امام به سوی مکه در عین پیشنهادات افرادی چون محمد بن حنفیه و همچنین در مسیر و تا رسیدن به کربلا و روز واقعه، حاکی از این است که امام در ساحات مختلف نشان میدهند که آغازگر جنگ نیستند، اما بر مخالفت با بدعتها پافشاری دارند و به دلیل فرهنگ یزیدی شکل گرفته در عین پیشنهاد به گفتوگو در مسیر کوفه حتی با یزید از سوی امام، اما مصرانه امتناع از پذیرش بیعت دارند و از پذیرش بدعتها نیز سرباز میزنند.
همچنین بررسی پژوهشها نشان میدهد که امام حسین(ع) از جهات گوناگون اعم از تدابیر، آرایش جنگی، روشها و ... مبتنی بر عقلانیت تصمیم اتخاذ کردند و خود را بیمحابا و احساسی در معرض خطر جانی قرار نمیدهند. امام حسین(ع) در مواجهه با سپاه حر و سپس در مکاتبات و گفتوگوهای پیش از جنگ، بارها فرمود: «بگذارید از این سرزمین بروم، نه قصد جنگ دارم، نه فتنهگری.» ایشان حتی پیشنهاد کردند که اجازه دهند به یکی از سرحدات اسلامی بروند و در آنجا زندگی کنند، البته که قبلاً در پیشنهادات سایرین برای رفتن به سرحدات هم بیان کرده بودند از فرمایشاتشان دست نخواهند کشید. ایشان نه از سر غیور نبودن یا ذلت بلکه به جهت فرصت بیشتر برای بیداری عقل امت تلاش میکردند، چنانچه حتی در روز واقعه و لحظات پایانی هم دست از تبیین برنداشتند. این بیداری و جهاد را در وهله اول با کلام و بیان پی گرفتند و در نهایت با استقامت بر زنده کردن آرمانهای استحاله شده به شهادت انجامید. (اما شمر در مشورت خود به ابن زیاد، با بیان اینکه اگر حسین بن علی تسلیم نشود و برود، قدرتمندتر میشود، ابن زیاد را از پذیرش پیشنهاد امام مبنی بر رفتن به سوی مدینه یا سرحدات و ... منصرف کرد).
قیام عاشورا، نماد «بازسازی عقل امت» است. در برابر امتی که اهل نماز و حج بودند، اما امام را با شمشیر پیامبر به قتل میرساندند، عقلانیت امام پرده از چهره «جهل مقدس» برمیدارد؛ جهل در لباس یقین، تعبد در غیبت تعقل.
در این معنا، عاشورا صرفاً یک حادثه تاریخی نیست، بلکه لحظهای است که عقل و ایمان در بالاترین سطح خود بههم میرسند. عقل حسینی، عقل سکولار یا عقل نفعطلب نیست، بلکه عقلی است که در درون دین، از متن توحید و در نسبت با وحی به کنش میرسد. عقل امام، امتناع از بیعت با طغیانگر را نه از روی تعصب، بلکه از سر بصیرت و درک پیامدهای تاریخی تساهل در برابر تحریف دین اتخاذ میکند.
اگر عاشورا در هر زمان و مکان تکرارشدنی است ـ آنگونه که گفتهاند «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» ـ به این دلیل است که انسان در تمام روزگار نیازمند عقلانیتی است که بتواند در بزنگاههای تشخیص به او راه نشان دهد. عاشورا تجلی عقلانیتی است که در دل بحران، راه را از بیراهه بازمیشناسد.
در ساحت اجتماعی، این عقلانیت باید به حرکت درآید. اگر عقلانیت عاشورایی در جامعه امروز ما به حاشیه رانده شود، آنچه از عاشورا باقی میماند، بدلِ آن خواهد بود: شور بدون شعور، عاطفه بدون جهت، برداشت سلیقهای و بازنماییهای تهی از معنا یا همراه تعصب و به دور از عقلانیت دینی. اما اگر عقل حسینی در فرهنگ عمومی و دینی ما احیا شود، عاشورا نهتنها زنده میماند، بلکه به راهنمایی برای عبور از بحرانهای امروز بدل خواهد شد. حتی آنچه امام حسین(ع) در شب عاشورا با اصحاب خویش در میان میگذارد، دعوت به مرگی رهاییبخش نیست، بلکه فراخوانی به «تشخیص» و «انتخاب» است.
عاشورا را باید بهمثابه لحظهای بنیادین در تکوین عقلانیت دینی دید، عقلانیتی که در دل تاریخ، در متن بحران و در نسبت با حق شکل میگیرد. عقل حسینی، راهی برای رسیدن به خدا از دل شناخت و شناختی برخاسته از ایمان و تجربه مسئولانه زیستن است.
انتهای پیام