
خانواده، نخستین نهاد اجتماعی و یکی از حساسترین و زیربناییترین ساختهای فرهنگساز در هر جامعهای است. از اینرو، نوع بازنمایی خانواده در رسانهها، بهویژه سینما و تلویزیون، نه تنها انعکاسدهنده واقعیتهای اجتماعی است، بلکه به شکلی فعال، در شکلدهی به ادراکات عمومی، نگرش نسل جوان و حتی سیاستگذاریهای فرهنگی تأثیر میگذارد. در ایران امروز، که تحولات پرشتاب اجتماعی و فرهنگی در سطوح مختلف، خانواده را تحت تأثیر قرار داده است، بیش از هر زمان، نقش رسانهها – بهویژه سینما و
نمایش خانگی– در بازنمایی واقعیتهای خانوادگی، الهامبخشی و ارائه روایتهای سازنده، پررنگ و تعیینکننده است. در این خصوص،
هدا مصطفائی، دانشپژوه دکتری مطالعات زنان و خانواده و عضو خانه اندیشه و گفتوگوی خانواده یادداشتی در اختیار ایکنای خراسانرضوی قرار داده است که در ادامه میخوانیم:
متأسفانه آنچه در سالهای اخیر در
تولیدات سینمایی و سریالها شاهد آن هستیم، گویای نوعی گرایش فزاینده به نمایش روایتهای افراطی، اغراقشده و نادر از روابط خانوادگی است؛ آن هم در حالی که جای روایتهای امیدآفرین، واقعگرایانه و الهامبخش بهشدت خالی است، تا جایی که گاهی انتخاب یک اثر قابل تماشای ایرانی درباره خانواده، به کار سختی تبدیل میشود.
سینما، فقط بازتابدهنده جامعه نیست
در اغلب فیلمها و سریالهایی که در سالهای اخیر تولید شده است، ساختار خانواده اغلب در حال فروپاشی یا درگیر آسیبهای حاد یا سوء رفتار است: خیانت، طلاق، خشونت خانگی، بیاعتمادی، قطع رابطه والد - فرزندی و... که چنین آثاری نهتنها به تصویر عینی از واقعیت جامعه نمیپردازند، بلکه با برجستهسازی موقعیتهای خاص، بحرانی و حتی بیمارگونه، تصویری تیره و غیرقابل اتکا از نهاد خانواده ارائه میکنند. نکته نگرانکننده آن است که این تصویرسازی نه به قصد آگاهیبخشی و هشدار متوازن، بلکه گاه به شکلی دراماتیزه و سرگرمکننده انجام میشود. در نتیجه، آسیبهای خانوادگی از یک مسئله واقعی و نیازمند درمان، به سوژهای برای مصرف سریع و سرگرمیسازی تبدیل میشود، مسئلهای که نهتنها تأثیر فرهنگی ماندگاری دارد، بلکه بهتدریج نگاه مخاطب به نهاد خانواده را با تردید، ترس یا بیاعتمادی همراه میکند.
سینما، فقط بازتابدهنده جامعه نیست، بلکه شکلدهنده و جهتدهنده ذهن جمعی نیز است. وقتی یک نوجوان یا جوان ایرانی بهصورت مکرر در مواجهه با فیلمها، خانواده را کانون رنج، خیانت، سرکوب یا دروغ میبیند، طبیعی است که نسبت به تشکیل خانواده دچار تردید، هراس یا بیانگیزگی شود. کاهش سرمایه نمادین خانواده در ذهن مخاطب، پیامد مستقیم چنین روایتپردازیهایی است.
از سوی دیگر، چنین آثاری ممکن است باور عمومی را نسبت به شیوع و شدت آسیبهای خانوادگی بیش از واقعیت موجود شکل دهند. در حالی که آمارهای دقیقتر و مطالعات میدانی نشان میدهد بخش عمدهای از خانوادههای ایرانی، با همه چالشهایشان، همچنان پایدار، همدل و اخلاقمحورند. نگاه اغراقشده به خانواده، نهتنها بیانصافی نسبت به واقعیتهای اجتماعی است، بلکه به افزایش بیاعتمادی عمومی، نارضایتی فرهنگی و تضعیف انسجام اجتماعی نیز دامن میزند.
مهمترین وظیفه رسانه در حوزه خانواده، نه سرپوش گذاشتن بر مشکلات است و نه تزریق امید واهی، بلکه مسئولیت اصلی، بازنمایی متوازن واقعیت همراه با ظرفیتهای اصلاح، ترمیم و رشد است. مخاطب باید بتواند در فیلم، خانوادهای را ببیند که اگرچه گرفتار چالش است، اما ظرفیت گفتوگو، آشتی، یادگیری و بازسازی دارد. شخصیتهایی که نه صرفاً قربانی یا بزهکار، بلکه انسانهایی باورپذیر با امکان رشد و دگرگونی هستند.
امروز جای فیلمهایی که الهامبخش ترمیم، تابآوری، اخلاق، ارتباط مؤثر و عشق پایدار در خانواده باشند، خالی است. داستانهایی که نه با نادیدهگرفتن واقعیت، بلکه با توجه به عناصر انگیزشی، قوتهای فرهنگی و قابلیتهای بومی، خانواده را بهمثابه «امکانی برای رشد مشترک» نمایش دهند.
جای خالی نگاه تخصصی در روایتپردازی
یکی از مشکلات جدی در فیلمنامههای خانوادگی، غیبت نگاه میانرشتهای است. ساختن یک داستان خانوادگی فقط با تجربه شخصی یا جذابیت دراماتیک ممکن نیست. روایت خانواده نیازمند پیوند با مطالعات دقیق روانشناسی، جامعهشناسی، دینپژوهی، مطالعات زنان و خانواده و حتی سیاستگذاری اجتماعی است و در غیر این صورت، نتیجه آن خواهد شد که امروز میبینیم، فیلمهایی که شاید از نظر تکنیک قابل دفاع باشند، اما از نظر محتوای فرهنگی، تهی یا تخریبگرند.
در این مسیر، میتوان از گروههای مشاورهای تخصصی در حوزه خانواده بهره برد، ترکیبی از پژوهشگران، روانشناسان، مددکاران و صاحبنظران فرهنگی که میتوانند هم به فیلمنامهنویسان مشاوره دهند و هم کیفیت و دقت بازنمایی را ارتقا دهند.
از بحراننمایی تا روایتهای امید
جامعه ما امروز درگیر مسائلی واقعی در حوزه خانواده است، از فشارهای اقتصادی تا تغییر سبک زندگی، از رشد فردگرایی تا تعارض بیننسلی، اما پاسخ فرهنگی به بحرانها نباید خود مولد بحرانهای تازه باشد و آنچه امروز در بسیاری از آثار نمایشی شاهدیم، نه فقط بازتاب بحران، بلکه بازتولید و تثبیت نگاه بحرانی است.
خانواده نیاز به حمایت فرهنگی دارد، نه فقط با تبلیغ مستقیم، بلکه با داستانهایی که الهامبخش، متوازن و امیدآفرین باشند. داستانهایی که بتوانند عشق را واقعی، اختلاف را حلشدنی و خانواده را کماکان کانون رشد و آرامش نشان دهند. در غیر این صورت، سینما در مسیری خواهد رفت که ناخواسته، اعتماد عمومی به خانواده را فرسایش دهد و این بزرگترین خسارت فرهنگی یک ملت خواهد بود.
انتهای پیام