شیخ شهابالدین یحیی سهروردی، فیلسوف و عارف بزرگ قرن ششم هجری قمری، بنیانگذار مکتب فلسفی اشراق در جهان اسلام است. او در سال ۵۴۹ هجری قمری در سهرورد زنجان به دنیا آمد و در جوانی به سیر و سفر پرداخت. سهروردی با تلفیق عقل فلسفی و شهود عرفانی، نظام فکری منسجمی پدید آورد که در آن «نور» بهعنوان اصل بنیادین هستی مطرح میشود. آثار او، بهویژه کتاب حکمةالاشراق، تأثیر عمیقی بر فلسفه اسلامی، بهویژه در میان فلاسفه ایرانی پس از او بر جای گذاشت. وی سرانجام در حدود سال ۵۸۷ هجری در حلب، در دوران سلطنت صلاحالدین ایوبی، به اتهام الحاد به قتل رسید.
بهمناسبت روز بزرگداشت شیخ شهابالدین سهروردی، خبرنگار ایکنای خراسانرضوی، گفتوگویی با عباس جوارشکیان، عضو هیئت علمی و دانشیار فلسفه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه فردوسی انجام داده است که در ادامه میخوانیم؛
ایکنا ـ شیخ شهابالدین سهروردی چه جایگاهی در تاریخ فلسفه اسلامی دارد؟
شیخ شهابالدین سهروردی از چهرههای درخشان
فلسفه اسلامی است که در میان بزرگان این حوزه جایگاهی ممتاز دارد. هرگاه سخن از حکمت اسلامی و بزرگان آن به میان میآید، بیتردید در کنار نامهایی همچون ابنسینا، فارابی و ملاصدرا، از
شیخ اشراق نیز یاد میشود. هرچند بزرگان فلسفه اسلامی بسیارند، اما بهطور کلی میتوان گفت نظامهای فلسفی در جهان اسلام در سه شاخه اصلی حکمت مشاء، حکمت اشراق، و حکمت متعالیه طبقهبندی میشوند.
در این میان، شیخ سهروردی بهعنوان بنیانگذار حکمت اشراق، جایگاهی همسنگ با ابنسینا و فارابی (پایهگذاران فلسفه مشاء) و ملاصدرا (بنیانگذار حکمت متعالیه) دارد. وی دستگاهی فلسفی عرضه کرده است که ویژگیها و ساختاری نو دارد و در سنت فلسفی اسلام تأثیر عمیقی بر جای گذاشته است.
ایکنا ـ آیا میتوان سهروردی را بنیانگذار مکتبی مستقل در فلسفه اسلامی دانست و ویژگیهای این مکتب چیست؟
فلسفه همچون سایر شاخههای معرفت بشری، بهصورت دفعی پدید نیامده است، هیچ نظام فلسفی چه در شرق و چه در غرب به یکباره و به تمامی زاده ذهن یک متفکر نبوده است. فلسفه، دانشی جمعی است و همه فلاسفه در بستر سنتهای پیشینیان رشد کرده و از دانش گذشتگان بهرهمند شدهاند.
شیخ اشراق نیز از این قاعده مستثنی نیست، وی در بستر حکمت مشاء رشد یافت، از حکمت ایران باستان، حکمت خسروانی و معارف عرفانی بهره برد و با اتکای به همه این منابع، طرحی نو درانداخت. وی مدعی است که حکمت اشراق صرفاً حاصل تکرار مفاهیم فلسفی پیشین نیست، بلکه ترکیبی از شهود عرفانی، تأمل فلسفی و حکمت باستانی است.
بنابراین حکمت اشراق را نمیتوان زیرمجموعهای از حکمت مشاء یا حکمت متعالیه دانست، این مکتب ساختار و مبانی ویژه خود را دارد. اگر سخنان سهروردی چیزی جز تکرار دیدگاههای پیشینیان بود، هیچگاه چنین جایگاهی در میان حکمای اسلامی نمییافت. وی بنیانگذار مکتبی است که نگاه خاصی به هستی و شناخت دارد.
ایکنا ـ فلسفه اشراق چه تفاوتهایی با مکاتب پیش و پس از خود دارد؟
براساس آموزههای سهروردی، هستی بر نور بنا شده است. در این فلسفه، نور نه بهعنوان پدیدهای حسی، بلکه بهعنوان حقیقتی هستیشناختی و ماهوی در نظر گرفته میشود، نور، ذاتاً ظاهر است و مظهر دیگر چیزها نیز هست و با تکیه بر این تعریف از نور، سهروردی ساختار هستی را بهصورت سلسله مراتبی از انوار تشریح میکند.
از دیگر تفاوتهای اساسی این نظام با نظامهای پیشین میتوان به جهانشناسی آن اشاره کرد. برخلاف تقسیم سهگانه مشائیان به عالم طبیعت، عالم نفوس و عالم عقول، سهروردی پنج عالم را مطرح میکند: عالم طبیعت، عالم مثال که به دو دسته مثل معلقه و مثل افلاطونی تقسیم میشود، عالم نفوس، عالم عقول و عالم انوار قاهره.
ایکنا ـ فلسفه سهروردی چه پیامی برای انسان معاصر دارد؟
یکی از پیامهای مهم سهروردی برای انسان معاصر این است که شناخت حقیقت تنها از راه تحلیلهای نظری به دست نمیآید، معرفت، امری صرفاً ذهنی و مفهومی نیست، بلکه باید عینی و شهودی باشد. انسان برای درک واقعیت، باید آن را تجربه کند و با آن مواجهه وجودی داشته باشد. سهروردی معتقد است که ادراک حقیقت، از سنخ خود حقیقت است، همانگونه که نمیتوان مفهوم «درد» را بدون تجربه زیسته آن بهدرستی فهمید، سایر مفاهیم بنیادین نیز جز از راه درک حضوری قابل شناخت نیستند، بنابراین، فلسفه سهروردی دعوتی است به شهود و سلوک باطنی، نه صرفاً تأملات ذهنی.
فلسفه تنها یک بازی فکری یا فعالیتی انتزاعی نیست، بلکه بنیان شناخت بشری و اساس تمام علوم است. همانطور که ریاضیات «مادر علوم» خوانده میشود، فلسفه را میتوان «مادر معرفت» دانست، اما این معرفت بدون سلوک درونی حاصل نمیشود. برای آنکه انسان بتواند حقیقت را درک کند، ابتدا باید وجود خود را با آن سنخیت دهد و کسی که درگیر تمایلات نفسانی و فاقد فضایل اخلاقی است، ظرفیت شهود حقیقت را نخواهد داشت.
بنابراین، پیام سهروردی به انسان امروز آن است که نخست باید تحولی در درون خود ایجاد کند و این تحول درونی، زمینهساز درک حقیقت و در گام بعد، زمینهساز تحول در بیرون و جامعه خواهد بود.
انتهای پیام