کد خبر: 4226932
تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱۴۰۳ - ۰۰:۳۱
محمود مهدوی دامغانی:

سیدالشهدا(ع) برگزیده‌ای در عالم زر و روز آخرت برای شهادت است

یک قرآن‌پژوه با بیان اینکه سیدالشهدا(ع) برگزیده‌ای در عالم زر و روز آخرت برای شهادت است، گفت: گروهی که پنداشته‌اند قیام سیدالشهدا(ع) برای تشکیل حکومتی به هر نام که فکر می‌کنند بوده است، بسیار غافل‌اند.

محمود مهدوی دامغانی، پژوهشگر و مترجم قرآن کریممحمود مهدوی‌دامغانی‌ قرآن‌پژوه و مترجم قرآن کریم، در گفت‌وگو با ایکنا از خراسان رضوی، به مناسبت فرارسیدن دهم ماه محرم و سالروز شهادت حضرت سیدالشهدء(ع)، ضمن عرض تسلیت ایام تاسوعا و عاشورای حسینی اظهار کرد: به‌راستی گزینش ابیاتی از تصویر بسیار بزرگ عاشورا در ادب فارسی که از سده سوم تا روزگار ما همچنان ادامه دارد و این خون به ناحق ریخته اقیانوسی از عواطف را به جوش آورده، دشوار است. اما ابیات معروفی که در عکسی که از سر مبارک سیدالشهدا(ع) که در موزه وجود دارد، حاوی این ابیات فارسی است: «ای اشک ماتمت به رخ ملت، آبرو! وی از طفیل خون تو اسلام، سرخ‏رو!»

وی ادامه داد: گروهی که پنداشته‌اند قیام سیدالشهدا(ع) برای تشکیل حکومتی به هر نام که فکر می‌کنند بوده است، بسیار غافل‌اند. هر واقعه‌ جانسوز بزرگی همواره مورد سوءاستفاده بداندیشان قرار گرفته است. شاید به اصطلاح معروف «گرچه کفن مقدست آبی نداشت» اما به ضرب‌المثل معروف که «هنوز آب کفنت خشک نشده بود» دوستداران از مصیبت او سوءاستفاده کردند.

این قرآن‌پژوه افزود: جناب مجلسی در بهار نوشته‌ است که من در راستای مختار متوقف‌ام، هرگز از او تمجید نمی‌کنم اما از او چیزی هم نمی‌گویم. سیدالشهدا(ع) برگزیده‌ای در عالم زر و روز آخرت برای شهادت است. هرگاه که بنده توفیق تشرف به کربلا داشته‌ام، عرض کرده‌ام که «السلام علی من شرفه‌الله بشهادته قبل ولادته؛ سلام بر بزرگی که خداوند او را پیش از تولدش به شهادت سرافراز فرموده است.»

مهدوی دامغانی گفت: عجیب است که در آثار اهل سنت مسئله اخبار پیامبر(ص) و خبر دادن حضرت علی(ع) در راستای شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) مطرح است. محمد بن‌ سعدبن‌ منیع‌ در کتاب طبقات کبیر در بدترین اوضاع خفقان‌آور حکومت بنی‌عباس تألیف شده است. 

وی بیان کرد: از ساحت قدس نبوی به روایت بانوی بزرگوار ام‌سلمه که اگر فداکاری ام‌سلمه نسبت به تشیع نمی‌بود، شاید بسیاری از عنایات حضرت پیامبر(ص) نسبت تشیع با دسیسه امویان و عباسیان به فراموشی سپرده می‌شد. نیز از قولی بانویی که به‌ شدت در میان اهل سنت، مورد احترام است. روایاتی از محمد بن سعد بن منیع بیان شده است که پیامبر(ص) چند بار در حالی که نوه گرامی خود را در بغل داشته می‌گریست و به جناب ام‌سلمه و عایشه می‌فرمود: «این پسرم به وسیله تبهکاران امتم در سرزمینی سخت و سوزان به شهادت خواهد رسید.»

این قرآن‌پژوه ادامه داد: کتاب وقعه صفین از نصر بن مزاحم که مرگ او در سال ۲۱۲ هجری‌ قمری، همان هنگامی که بازیگران دوره بنی‌عباس به‌ویژه پس از غلبه ظاهری مأمون به برادرش امین، مردم را سرگرم داستان اندوه‌بار محنت می‌کردند، تألیف شده است. زمان بازگشت حضرت علی(ع) از صفین، هنگامی‌ که در منطقه‌ کربلا رسید، در آنجا درنگ فرمود و نشست، مشتی از خاک را برگرفت و بویید و آنگاه با اندوه گفت: «آری این نقطه، نقطه‌ای است که خیمه را برافروخته می‌کنند.» سپس از جای برخواست، چندگام پیمود و فرمود «اینجا آوردگاه آنان است.» باز چند قدمی پیمود و فرمود: «اینجا خوابگاه ابدی آنان است به محض دفن شدن با اولیای خدا و فرشتگان آسمانی محشور می‌شوند و مورد عنایت خدا قرار می‌گیرند.»

مهدوی دامغانی افزود: مردی از منافقان هنگامی‌ که از سفر صفین برگشتند، به همسر خود گفت: «علی (ع) پیشگویی‌های عجیبی می‌کند» همسر او گفت: «ای مرد به خود آی، علی نیک‌اندیش‌تر، پاک‌نیت‌تر و بزرگ‌تر از این است که سخنی به ناحق بگوید» و آن مرد می‌گوید «بازگشتم و آنجا را نشانه گذاشتم، چوب تنه‌ درختی از آنجا قرار دادم و زمانی که چند روز از عاشورای سال ۶۱ گذشته بود، مراجعه کردم و دیدم همان نقطه، نقطه‌ای است که پیکر حسین‌بن علی (ع) و یارانش آنجا قرار گرفته است.»

وی تصریح کرد: افرادی که فکر می‌کنند عصر حضرت سیدالشهدا(ع) چنین بوده است، دیدگان خود را از این‌گونه روایات مخفی نگه داشته‌اند. درست گفتم قرآن در راستای آنانی که حق تعالی به آنان عناب می‌کند «ذلک فضل‌الله یعطیه من یشاء.» درست گفت عمان سامانی در کتاب «گنجینه اسرار» که بسیار عکس‌العمل عرفانی کربلاست و چنین آغاز می‌شود: «کیست این پنهان مرا در جان و تن، کس زبان من همی گوید سخن، اینکه گوید از دل من راست کیست؟ بشنوید این صاحب آواز کیست» و در آن می‌گوید که «در عالم زر، حضرت حق به بسیاری از برگزیدگان خود، مسئله شهادت در راه خودش را به طریق شهادت حسینی پیشنهاد فرمود، همگان پا پس کشیدند، آنگاه حق تعالی گفت مرد خواهم که این جام را خالی کند، بیاشامد و آمادگی خود را بیان کند. در میان همه آدمیان عالم زر، حسین‌بن علی(ع) سر برآورد و به ساحت قدس الهی اعلام آمادگی کرد» ساقی بده زان باده‌ای کز خویش بی‌خویشم کند، بر حسن روز افزون تو عاشق‌تر از پیشم کند.

این قرآن‌پژوه گفت: یکی از کتاب‌هایی که مقتل سیدالشهدا(ع) را خوب تنظیم کرد، کتابی است که شیخ مفید آن را نوشته است. در این کتاب داستانی را نقل کرده است، ما شیعیان در وادی قدس شیخ مفید، مسائل ویژه‌ خودمان را داریم. بر روی سنگ قبر او دیده‌اند که نوشته شده است: «لا صوت الناعی بفقدک إنه‏ یوم‏ على‏ آل‏ الرسول‏ عظیم»؛ ای مرد، کاش فروغ مرگ، آوای مرگ تو را به گوش ما نمی‌رساند، این خبر برای آل پیامبر خبری غم‌انگیز است.

مهدوی دامغانی اظهار کرد: حضرت سیدالشهدا(ع) آگاه بودند که جناب مسلم چگونه به شهادت رسید. نحوه شهادت مسلم این‌گونه بود که او را از فراز بامی به زمین انداختند، سپس به پای او طناب بستند و در کوچه‌های کوفه تکان تکان بردند. حضرت سیدالشهدا(ع) به فرزندان مسلم گفت: «آنچه را وظیفه خاندان شما بود، پدر بزرگوار شما انجام داد؛ آزادید، بروید» البته که آنان دست‌بردار نبودند. همه فرزندان مسلم با اندوه گفتند «بزرگا تو را رها کنیم که هر چه خواهند بر سر تو بیاورند و ما زنده بمانیم؟» 

وی گفت: بعد از آن خبر کشته شدن عبدالله‌ بن یقطر برادر رضاعی حضرت سیدالشهدا(ع) رسید. عبدالله‌ بن یقطر به چنگ عبیدالله‌ بن زیاد افتاد و به وضع بدی او را از فراز بام به زمین انداختند و سپس سر او را جدا کردند. به محض اینکه این خبر به سیدالشهدا(ع) رسید، با اینکه شاید دقیقاً ثبت نشده ولی جمعیتی که در طول راه به این امید که سیدالشهدا(ع) به حکومت رسیده است و مانند همه گرسنگانی که کسی به دولتمردی شکوفا شود، اطراف حضرت بودند، شاید بیش از هزار تن به محض اطلاع ‌و آگهی حضرت از مرگ یقطر او را رها کردند. حضرت نامه‌ای نوشتند که «همراهان من، شیعیان ما را در کوفه رها کردند، نمایندگان من را کشتند، شما را به خدا می‌سپارم» و بعد از آن افراد چنان پراکنده شدند که فقط ۱۲۵ نفر باقی ماندند.

این قرآن‌پژوه ادامه داد: کاروان به راه خود ادامه داد، در مقصد بعد سیدالشهدا(ع) به جوانان گفت که لطف کنید آب فراوان بردارید، پرسیدند چه مقدار؟ حضرت فرمود: بسیار زیاد آب بردارید. اندکی که رفتند، مردی تکبیر گفت. دیگران پرسیدند: «چرا تکبیر می‌گویی؟» عرض کرد: «از دور نخلستانی می‌بینم.» سیدالشهدا(ع) فرمود: «نخلستان نیست، سنان و نیزه‌هایی است که برافراشته شده است» و حر با هزار تن در گرمای نیم‌روز به مقابل حضرت سیدالشهدا(ع) رسید.

دامغانی گفت: حضرت سیدالشهدا(ع) به جوانان گفت: «همه و اسب‌ها را سیراب کنید، فهمیدید چرا گفتم آب زیاد بردارید.» یکی از افراد سپاه حر نقل کرده است «نیمی کمی از سپاهیان عقب بودند، به تاخت آمدند، هنگامی‌ که رسیدم سخت تشنه بودند. پیاده شدند، دریای کرم و اقیانوس عاطفه پیش‌ رویم دیدم. سیدالشهدا(ع) ایستاده بود، به من گفت خیلی تشنه‌ای، پیاده شو. زمانی که می‌خواستم آب بنوشم نمی‌دانستم باید لبه مشک را بشکنم تا آب زیاد به زمین نریزد. حضرت لبه مشک را برای من درست کرد، آب نوشیدم و سیراب شدم.»

وی اظهار کرد: نکته‌ای دیگر از بزرگواری سیدالشهدا(ع)، بعد از اینکه حر از خستگی راه درآمد، وقت اذان ظهر رسید. حضرت با محبت فرمودند به مؤذن که اذان بگو، حر شما با سپاه خودت نماز بخوان، وقت نماز ماست. آزاده‌ای که حق تعالی آزادگی او را تقدیر کرده بود فریاد برآورد، ما آنقدر بی‌ادب نیستیم که بدون پیشوایی تو اقامه نماز کنیم. همگی باهم نماز خواندند، نماز عصر فرارسید، دوباره سیدالشهدا(ع) به حر سخنان را تکرار کرد و حر گفت با هم نماز می‌خوانیم. آنگاه حضرت به حر فرمود که چه در سر داری؟ گفت من آهنگ جنگ و ستیز ندارم. به من گفته‌اند که شما را به کوفه رسانم تا ناپاک‌ترین امرا، عبیدالله‌ بن زیاد برای شما تصمیم‌گیری کنند.

این قرآن‌پژوه بیان کرد: سیدالشهدا(ع) فرمود در این صورت مادر بر عزایت می‌گرید. پنداشته‌ای به این سادگی من سر فرود می‌آورم؛ آنگاه مصباح خدا قصد سفر کرد، اعلام خطر کرد. هنگامی که فرمود مادرت به عزایت بنشیند، آن مردی که در تقدیر الهی و با نیک‌اندیشی خودش، نیک‌بختی و آزادگی برایش رقم خورده بود، عرض کرد که پسر رسول خدا هر کس از مادر من نامی می‌برد در مقابل از مادرش نام می‌بردم، اما در مقابل مادر بزرگوار تو جز مهر خاموشی بر لب چاره‌ای دیگر ندارم.

دامغانی گفت: به این جهت حضرت سیدالشهدا(ع) هنگامی که خود را بر بالین حر رساند، این ابیات را خواند «لنعْمَ الْحُر حر بنی ریاح ...» بزرگا که این حر، که نام فرخنده‌‌ای که مادر بر تو نهاد. 

وی افزود: در این هنگام جناب زهیر بن قین که تا چند روز قبل عثمانی بود، هنگامی که سیدالشهدا(ع) وارد خیمه او شدند به همسرش گفت در راه خدا آزادی، من به مقصد رسیدم و از سیدالشهدا(ع) جدا نخواهم شد. زهیر بن قین پیشنهاد کرد اگر اجازه بفرمایید ما با همین جمعیت جنگ را آغاز کنیم، غلبه بر هزار نفر آسان‌تر است از افرادی که فردا پس فردا در آن جنگ به ما می‌رسند. حضرت گفتند هرگز دوست ندارم آغازگر جنگ باشم، من جنگ را آغاز نمی‌کنم. گویی حافظ سخن از مولا می‌گوید که «قصد دیدار تو دارد جان بر لب آمده، بازگردد یا برآید چیست فرمان شما.»

انتهای پیام
captcha