در خانوادههای مدرن، نقش پدر بهطور چشمگیری تغییر کرده است. بهجای ایفای نقش فرماندهی و اقتدار یکجانبه، پدران امروز بیشتر به عنوان رهبران و مشاوران عمل میکنند. این تغییر در ساختار قدرت در خانوادهها، باعث شده است تا پدران بهجای دستور دادن، به گفتوگو با فرزندان پرداخته و با ارائه مشاوره و انگیزه، در فرآیند تربیت و رشد فرزندان نقش مؤثرتری ایفا کنند. این تحولات نه تنها به تقویت روابط والدین و فرزندان کمک کرده، بلکه فضایی دموکراتیک و مشارکتی در خانوادهها ایجاد کرده است.
درخصوص تغییرات بنیادین در ساختار خانواده در ایران، با احمدرضا اصغرپور ماسوله، عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانیم:
خانواده، به عنوان یکی از نهادهای کلیدی در جامعه، وظایفی همچون تولید و پرورش نسل آینده را بر عهده دارد. بخش مهمی از بقای جامعه، خانواده تلقی میشود. از آن طرف اقتصاد ضروری است و انسانها را زنده نگه میدارد. بنابراین، اقتصاد جزئی از نهاد خانواده مطرح نمیشود، اما کمککننده است. همچنین، در فرآیند جامعهپذیری دین به نسل بعدی منتقل میشود و با نهاد خانواده بده بستان دارد.
خانواده ایرانی در حال گذار از ساختار سنتی به مدلهای مدرن است. این تحول، از ساختار گسترده (پدر، مادر، فرزند، خویشان نزدیک) به هستهای (پدر، مادر، فرزند) و سپس به مدلهای نوین، با تغییرات بنیادینی در جایگاه و نقش اعضای خانواده همراه بوده است.
در جامعه سنتی عنصر کلیدی در تربیت و سازماندهی همچون پیروی وجود دارد. پیروی به معنای این است که انسانها با استفاده از تکرار و پذیرش سنتها، نظم را ایجاد میکنند. اکنون در سنتها همچون نوروز و محرم انتظار میرود که هرساله همان رویه سال گذشته برگزار شود. بنابراین، در سنت مجاز به نوآوری وجود ندارد، بدین سبب که نوآوری، سنت را از بین خواهد برد. عنصر کلیدی در سنت تکرار و پیروی لحاظ میشود و سازماندهی اجتماعی جامعه سنتی بر مبنی پذیرفتن و انجام دادن است.
در خانوادههای مدرن، تشخص و سلیقه فردی اعضای خانواده اهمیت بیشتری پیدا کرده است. این تغییر در ساختار قدرت و جایگاه اعضای خانواده منجر به دستیابی فرزندان به استقلال بیشتر و نقشآفرینی زنان در عرصههای مختلف شده است. در جامعه سنتی کودک به عنوان انسان نابالغ محسوب میشد، اما اکنون کودکان تشخص خود را دارند و از وسیلههای ویژه خود برخوردار هستند. همچنین، در جامعه سنتی مردان میانسال معیار و سالمندان مشروع محسوب میشوند، اما کودکان و زنان نیز جایگاهی ندارند و باید کنترل شوند.
این تغییرات، با چالشهایی نیز همراه است. بسیاری از خانوادهها در تلاش هستند تا بین ارزشهای سنتی و نیازهای مدرن تعادل برقرار کنند. از جمله چالشهای پیشروی خانوادهها، نیاز به قانع کردن یکدیگر و ایجاد هماهنگی در میان اعضای خانواده با تشخصهای متفاوت است. این تحولات در ساختار خانواده، به طور کلی، به سمت دموکراسی و انسانگرایی در روابط بین اعضای خانواده گرایش دارد.
در جوامع سنتی، پادشاه به عنوان نماد قدرت، ثروت و احترام مطلق شناخته میشد و مردم ملزم به اطاعت از او بودند، اما در جوامع مدرن، رئیسجمهور یا هر مقام مشابه دیگر نماد قدرت مطلقه نیست و انتظار میرود که این مقامات، برای مشروعیتبخشی به اقدامات خود، مردم را قانع کنند.
تحول، از اقتدار سنتی به اقتدار دموکراتیک تبدیل شده است. در نظام دموکراتیک، رئیسجمهور یا هر مقام مشابه، دیگر تنها کسی نیست که حرف میزند. مردم انتظار دارند که در تصمیمگیریها مشارکت داشته باشند و حرف آنها شنیده شود. هماهنگی در سازمان دموکراتیک براساس قاعده و قانون است و عموم جامعه تن به خواسته یک شخص نخواهند داد، بلکه تنها به قانون تن خواهند داد.
ویژگی اقتدار دموکراسی بسیار زمانبر است. در این نظام، گفتوگو و مصالحه، جایگزین فرمانبرداری مطلق میشوند. گاهی اوقات، تمام تلاشها برای قانعکردن مردم، به نتیجه مطلوب نمیانجامد. در واقع این سیستم نیازمند صبر، تحمل و پذیرش اختلاف نظر است. این ویژگیها از مهمترین مشخصههای دموکراسی هستند.
اکنون در سازمانها مدیران نباید رئیس باشند، بلکه باید رهبر باشند. در جوامع سنتی، پدر نقش فرماندهای را داشت که فرزندان باید از او اطاعت میکردند. اما امروزه، نقش پدر به رهبری و مشاوره تغییر یافته است. پدران مدرن، بهجای فرماندهی تلاش میکنند تا با فرزندان خود گفتوگو کنند و به آنها انگیزه، مشاوره و راهنمایی دهند.
این تغییر، ناشی از پیچیدگیهای جامعه مدرن و دسترسی بیشتر فرزندان به اطلاعات و منابع مختلف است. پدران دیگر نمیتوانند با اطمینان کامل، اطلاعات و تجربیات خود را بهعنوان برتر از فرزندان خود تلقی کنند. این تغییر، در عین حال، نیازمند صرف زمان و انرژی بیشتر از سوی والدین برای تعامل و ارتباط با فرزندان است.
در کنار این تغییر، نقش تربیتی والدین نیز پررنگتر شده است. تربیت فرزندان، دیگر به سادگی اطاعت از دستور نیست، بلکه نیازمند درک نیازها و چالشهای فرزندان در دنیای پیچیده امروز است. این امر، نیازمند انعطافپذیری و تعامل دوطرفه بین والدین و فرزندان است.
والدین در تلاش برای تربیت فرزندان خود، گاهی دچار وسواس و افراط در مراقبت میشوند که این خود، میتواند به ضرر رشد و استقلال فرزندان باشد. همچنین، فناوریهای ارتباطی جدید، هم فرصت و هم چالشهایی را برای والدین در تعامل با فرزندان ایجاد کردهاند.
کنترل درونی بسیار پرکاربرد است. کنترل بیرونی به معنای مراقبت محرز است که نتیجه مطلوبی نیز نخواهد داشت. برای اینکه فرزندان در دنیای پیچیده امروز، خودشان تصمیمات صحیح بگیرند، نیازمند کنترل درونی هستند. این کنترل درونی، در فرآیند جامعهپذیری اولیه، در خانواده و مدرسه شکل میگیرد. این فرآیند، به فرزندان میآموزد که خودشان قضاوت کنند و از انجام کارهای نادرست بپرهیزند.
رشد جمعیت در جهان، در طول تاریخ و دهههای اخیر، بهطور قابل توجهی افزایش یافته است. این افزایش، نیاز به کنترل و مدیریت جمعیت را بیشتر میکند. در دنیای مدرن با افزایش امید به زندگی، دیگر نیازی به تعداد زیاد فرزندان برای بقای نسل نیست. در جوامع ماقبل مدرن، با خطرات و مرگ و میر بالا، استراتژی تولید مثل زیاد و مرگ و میر بالا به چشم میخورد. اما در دنیای مدرن، با پیشرفتهای پزشکی و بهداشتی، شاهد گرایش به استراتژی تعداد کمتر و کیفیت بالاتر هستیم. این تغییر، به کاهش تعداد فرزندان و افزایش طول عمر منجر شده است.
در حوزه تربیت و تعاملات اجتماعی، نیز شاهد تحولات قابل توجهی هستیم. هویت، جایگزین پیروی و کنترل از پیش تعیین شده است. در جوامع سنتی، وابستگی و پیروی از اقتدار، بهویژه اقتدار پدران نقش مهمی داشت. اما در دنیای مدرن با تغییرات اقتصادی، اجتماعی و وابستگی به اقتدار سنتی کمرنگتر شده و هویت فردی جایگاه بیشتری یافته است.
این تغییرات در نحوه تعاملات بین نسلی، از جمله سر زدن به والدین، نیز تأثیرگذار بوده است. در جوامع سنتی، زندگی مشترک و وابستگی اقتصادی، ارتباط مستمر را تضمین میکرد. اما در دنیای مدرن، با استقلال اقتصادی و جغرافیایی، ارتباطات بین نسلی، به صورت انتخابی و با برنامهریزی بیشتر شکل میگیرد. این تحولات، به معنای کمرنگ شدن احترام و پیروی صرفاً نیست، بلکه به معنای شکلگیری الگوهای ارتباطی جدید و احترام به هویت پدر و مادر است.
بنابراین احترام به والدین در دنیای مدرن، با وجود فاصلههای جغرافیایی و استقلال اقتصادی، واقعیتر شده است. زیرا در این جوامع، دیدارها بیشتر بهصورت انتخابی و با هدف احترام و نه به دلیل انتظارات اقتصادی و موقعیتی انجام میشود.
کشور ما بین جامعه سنتی و مدرن قرار دارد، در جوامع مرفه غربی، دولتها نقش بیشتری در تأمین نیازهای اجتماعی، از جمله مسکن و کمکهای مالی به جوانان، برعهده میگیرند. اما در کشورهایی با اقتصاد ضعیفتر، این مسئولیت همچنان بر عهده خانوادهها است. این تفاوت، به ایجاد شکاف بین نسلی و انتظارات متفاوت از نقش پدر و مادر در خانوادهها منجر میشود.
در این بین باید گفت که نقش اقتصادی پدر در خانواده، افزایش یافته است. همواره نانآور کلیدی مانند گذشته پدران خانواده تلقی میشوند، اما مشارکت زنان در بازار کار و افزایش تحصیلات، به نقش اقتصادی زنان افزوده است. در بسیاری از خانوادهها، فرزندان بزرگسال، بهویژه در شرایط اقتصادی دشوار، به کمک والدین خود میپردازند.
تغییرات سریع اجتماعی، ممکن است برای والدینی که در یک نظام سنتی تربیت شدهاند، احساس ظلم یا تربیت نادرست فرزندان خود را ایجاد کند. این تضاد، منجر به تعارضات بین نسلی در خانوادهها میشود. تصور میکنم این تعارضات مربوط به نسل قبلی میشود و اکنون پدران تعارضات کمتری نسبت به فرزند خود دارند.
یکی از نیازهای اساسی انسانها، ارتباط و ارضای عاطفی است. این نیاز بهویژه در دوران حساس کودکی، مانند سالهای اول زندگی، بسیار حیاتی است. دریافت محبت و مهر بیدریغ در این دوران، برای رشد و سلامت روانی کودک بسیار ضروری است. هر لحظه از این دوران حساس، تأثیر بسزایی در آینده فرد خواهد داشت.
یک منبع عظیم عشق و عاطفه، خانواده است. تضعیف خانوادهها، میتواند منجر به کمبود عاطفه و اختلالات تربیتی در نسل آینده شود. بنابراین، حمایت از خانوادهها و تقویت بنیانهای آن، نقش کلیدی در توسعه پایدار جامعه ایفا میکند. دولتها باید به موضوع توجه ویژه داشته باشند که به دنیا آوردن فرزند در عصر حاضر، یک فداکاری بزرگ است. مادران با پذیرش مسئولیت سنگین تربیت فرزند، یک کار تمام وقت انجام میدهند. حمایت مالی از مادران، به عنوان یک تشویق و قدردانی از این فداکاری، ضروری است.
در حالی که حمایت مالی از مادران ضروری است، اما ترویج فرزندآوری صرفاً با پرداخت پول به افراد، ممکن است مغلطهآمیز باشد. اقشار ضعیفتر ممکن است به دلایل مختلف از جمله کمبود امکانات، از فرزندآوری خودداری کنند. بنابراین، حمایت مالی باید با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی هر فرد و خانواده تنظیم شود.
در کشورهای توسعهیافته مانند ایتالیا، فرانسه و آلمان به والدین برای هر فرزند، کمک مالی ارائه میدهند. این کمکها، با نظارت مددکاران اجتماعی همراه است، تا اطمینان حاصل شود که پول بهطور صحیح و برای نیازهای فرزند صرف میشود. حمایت از خانوادهها و کودکان، با طرحی مانند توزیع رایگان شیرخشک و پوشک بسیار مطلوب خواهد بود. این طرح، علاوه بر آسودگیخاطر والدین، میتواند به کاهش دغدغههای اقتصادی و تسهیل روند مراقبت از کودکان کمک کند.
با تغییر ساختار خانوادهها در عصر حاضر، نقش پدر نیز در حال تحول است. در خانوادههای مدرن، قدرت به صورت دموکراتیکتری توزیع شده است و پدران و مادران به صورت مشترک در تصمیمگیریها مشارکت دارند. این تغییر ساختار، نیازمند مسئولیتپذیری و گفتوگو در خانوادهها است.
خانوادهها بهجای شخصمحور بودن، قاعدهمحور شدهاند. این موضوع باعث شده است که دیگر مسئولیت همه چیز بر دوش یک فرد خاصی نیست، بلکه بین افراد خانواده توزیع خواهد شد. هنجارهای اجتماعی و ارزشهای خانواده در حال تغییر هستند. این تغییرات، گاهی نیازمند بازنگری در قوانین و مقررات است. تطبیق قوانین با نیازهای اجتماعی، میتواند به ایجاد توازن و عدالت در خانوادهها کمک کند.
مهارتهای ضروری پدران در خانوادههای مدرن، حوصله و گفتوگو در خانوادههای مدرن، مهارتهای ارتباطی و حوصله و تحمل از اهمیت ویژهای برخوردار است. پدران با تمرکز بر گفتوگو و تحمل نظرات مختلف، میتوانند به ایجاد فضای صلحآمیز و دموکراتیک در خانواده کمک کنند.
نقشهای سنتی مادر که گاهی نقش دوم را به خود اختصاص میدادند، در حال دموکراتیک شدن و تغییر هستند. این تغییرات میتواند شامل تغییر در نقشهای عاطفی و تا حدودی در مسئولیتهای مختلف خانواده باشد. توانایی و حوصله برای گفتوگو و تعامل سازنده، برای رسیدن به نتایج مطلوب در خانوادهها امروزی ضروری است.
برخی تغییرات مفهوم مادری را نیز متحول کرده است. ازدواج مجدد پس از طلاق، خانوادههایی با ترکیبهای مختلف فرزندان از جمله فرزندخواندگی و حضور زنان در بازار کار بهعنوان شاخصههای مهم این تغییرات بهشمار میروند. مادرانی با تحصیلات دانشگاهی و شغلهای متنوع جایگاه متفاوتی در خانوادههای امروز دارند. همچنین فرزندخواندگی به عنوان یک انتخاب روزافزون، نقش مادری را فراتر از پیوندهای بیولوژیکی گسترش میدهد.
تغییرات نظام سرمایهداری بر کیفیت زندگی و ارزشهای انسانی، ولع جمعآوری ثروت، میتواند منجر به کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی و کیفیت زندگی شود و این عامل باعث میشود انسانها فرصت نداشته باشند به انسان بودن خود بپردازند.
عرفای ما نیز به اهمیت استغنا از داشتن و نداشتن، برای رسیدن به انسانیت و تفکر خلاق، اشاره کردهاند. این در حالی است که در جامعه ما توجه بیش از حد به ثروت مادی، میتواند فرصت تفکر و تعمق در مسائل اساسی را از انسان بگیرد. بنابراین، چالشهای ناشی از نظام سرمایهداری و تأثیر آن بر ارزشهای اخلاقی، امروزه به عنوان یک دغدغه جدی در خانوادهها مطرح است. ممنوعیتهای نمادین از بین رفته و اکنون هنر جامعهپذیری و کنترل درونی اهمیت بیشتری پیدا کرده است. برای نمونه کودکان زیر ۱۵ سال بهتر است از شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام استفاده نکنند، زیرا او ابزار دفاعی ندارد و نمیتواند چالشهای این فضا را کنترل کند.
محدودیتها همیشه بد نیستند و میتوانند به عنوان یک استراتژی تربیتی مؤثر باشند. به طور کلی این مسائل، موارد نامطلوبی تلقی نمیشوند، فیلتر کردن برخی کلمات رکیک و سایتهای غیراخلاقی در اینترنت ضروری است. بدین لحاظ که عموم مردم با این محدودیتها موافق هستند. همچنین، دانشگاهها و مکانهای عمومی نمیتوانند بهطور کامل به عنوان محل فحشا شناخته شوند، زیرا در آنها افراد با تحصیلات و فرهنگهای مختلف نیز وجود دارند. بنابراین، شبکههای اجتماعی میتوانند به رشد فرهنگی و دموکراتیکتر شدن اطلاعات و آموزش کمک کنند و به تربیت والدین و باز شدن افکار آنها یاری رسانند. این شبکهها در اشتغال و دیگر زمینههای اجتماعی میتوانند نقش ایفا کنند.
انتهای پیام