
همه ما قصه حضرت ابوالفضل(ع)، عمر بن سعد، حر بن یزید ریاحی و بقیه را شنیده و به یاد داریم اما هر سال دوباره این قصهها تکرار میشوند، دلیل تکرار آنها چیست؟ آیا ما حجت شرعی بر تکرار به ظاهر مکررات داریم یا خیر؟ آیا تکرار برای خود معنا و مفهومی که در این مطالب و معارف وجود دارد، مخل نیست؟ جواب سؤالات، این آیه قرآن است؛ خداوند میفرماید: «
کُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ.» در این خصوص
حجتالاسلام والمسلمین عبدالحسین ذاکر، پژوهشگر دینی، یادداشتی در اختیار ایکنای خراسانرضوی قرار داده است که در ادامه میخوانیم؛
مشابه داستان
امام حسین(ع) و عزای حضرت(ع)، در قرآن ذکر شده است، قرآن نیز تکرار است و دائم تکرار میشود تا جایی که حتی عدهای آیات قرآن را حفظ میکنند، اما چرا باید این مطالب یادآوری و مرور شوند؟ البته خود قرآن این سؤال را پاسخ میدهد، اما چرا قرآن این موارد را تکرار میکند و آیا این تکرار مخل بر معنا و مفهوم نیست؟ خیر، باید باشد و چرا باید باشد؟ به دلیل آیه 120 سوره هود که خداوند در قرآن میفرماید: «
کُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ»؛ ما
قصههای انبیای گذشته را برای شما تکرار و از بیان جریانات رسل گذشته چهار هدف را دنبال میکنیم که دقیقاً این چهار هدف در جریان حرکت حسینبنعلی(ع) نیز وجود دارد و برگرفته از قرآن است.
وجود مبارک حضرت حق میفرماید: تکرار قصههای انبیای گذشته به دلیل «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ» است، بنابراین اولین دلیل تکرار این است که قلب شما محکم شود و آرامش پیدا کند و این تکرار را آرامش قلب مؤمنان میداند. این قصهها که گاهی برای شما نیز پیش میآید، تنها مختص به شما نیست، در گذشته بوده است و انبیا و مردم گذشته نیز گرفتار شدند و حتی به ابتلائات سختتری گرفتار میشدند. وقتی انسان درمییابد که این اتفاقات در طول تاریخ رخ داده است، قلبش آرامش پیدا میکند و به همین دلیل یکی از تأثیرات تکرار
داستان کربلا و قصههای انبیا این است که قلب انسان آرام و انسان متوجه میشود که این مشکلات فقط مختص به زمان خودش نیستند و گذشتگان نیز با ابتلائات سختی مواجه بودهاند.
هر زمان که داستان کربلا را مرور و قصه انبیا را تکرار میکنیم، اولین تأثیر این تکرار، آرامش قلبی است و خداوند در قرآن میفرماید: «وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ»، یعنی تکرار این داستانها به ما کمک میکند تا حق و باطل را تشخیص دهیم، وقتی نمونههایی از آن را مشاهده کنیم، تشخیص حق و باطل برای ما آسان خواهد شد و به همین دلیل است که هر ساله در مجالس عزای سیدالشهدا(ع) و دیگر انبیا، این داستانها را مرور میکنیم، زیرا این تکرار نه فقط آرامشبخش است، بلکه ما را در تشخیص حق از باطل یاری میکند.
در آیه شریفه «مَن یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَل لَّهُ فُرْقَانًا» نیز آمده است، کسی که تقوای الهی پیشه کند، خدا به او فرقان میدهد. فرقان به چه معنا است؟ فرقان، یعنی قوه تشخیص حق از باطل است. در جایی که یک جریانی برای شما مشوش شده و حق و باطل به قدری بههم نزدیک شدند که نمیتوانید تشخیص دهید کدام طرف حق است و کدام طرف باطل، قرآن میفرماید: اگر تو تقوای الهی داشته باشی، خدا به تو فرقان میدهد. در آن موقعیت سختی که حق و باطل قاطی میشود، تو میتوانی حق را تشخیص دهی.
یکی از بزرگان گفتند که منظور از فرقان، حضرت سیدالشهدا(ع) است؛ یعنی قوه تشخیص حق از باطل امام حسین(ع) است و یکی از تأثیراتی که در این قصه هر سال تکرار میشود، همین است و قرآن میگوید: هدف این است که شما حق و باطل را بتوانید تشخیص دهید، اما چرا؟ چون این یک جریانی نیست که گفته و تمام شده باشد.
امام حسین(ع) اصلاً نفرمود من با یزید بیعت نمیکنم، بلکه تکلیف عالم را تا قیامت مشخص کرد. فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»، یعنی تا قیامت هر کسی مثل من فکر کند، با طرز تفکر یزید کنار نمیآید و این دو نمیتواند با همدیگر جمع شوند. شما اگر قصه کربلا را بشناسید، متوجه خواهید شد که در هر دورهای دقیقاً این اتفاقات در حال تکرار است.
در دوره خودتان هم این داستانها را دارید و وقتی اینها را بدانید، در موقعیتی که قرار میگیرید و حق و باطل را نمیتوانید تشخیص دهید، میدانید برای شما چه اتفاقی خواهد افتاد. این روزها را به چشم خود خواهید دید. واقعاً خداوند همه چیز را برای بندگانش به این اندازه واضح میکند؛ مثل جریان حر که گفت: «خودم را مخیر میبینم بین بهشت و جهنم» و شما نیز در یک موقعیتی قرار میگیرد که مخیر بین بهشت و جهنم میشوید.
بازخوانی قصه کربلا بهخاطر این است که تو بدانی یک روزی قصه حر سال ۶۱ هجری در تو تجلی پیدا خواهد کرد. اگر این اتفاق افتاد، تو کدام طرف را انتخاب میکنی؟ پس تکرار مخل معنا نیست، اتفاقا، تکرار خیلی خوب است تا شما حق را از باطل تشخیص دهید. همینطور که در قرآن قصهها تکرار میشود؛ قصه حضرت موسی(ع)، قصه حضرت ابراهیم(ع)، برای اینکه بدانی نمرودی، ابراهیمی، موسی و فرعونی بود.
شاید فکر کنید که تمام اینها از بین رفتهاند و مربوط به گذشته هستند و تمام شدند، خیر هدف این است که شما بدانید همیشه فرعونی وجود دارد، موسی، نمرود و ابراهیمی هست، بنابراین، تکرار این قصهها مخل معنا نیست.
نکته بسیار مهم دیگری که قرآن به آن اشاره میکند، «وَمَوْعِظَةٌ» است. تکرار جریانات قبلی برای شما موعظهای است که پیوسته به آن نیاز دارید. این موارد را شما تجربه کردهاید، بسیاری از چیزها را من و شما میدانیم، حتی ممکن است آنها را درس هم داده باشیم، اما وقتی همانها را از کسی دیگر میشنوید، به عنوان موعظه تأثیر متفاوتی بر وجود شما میگذارد.
به همین دلیل، بسیاری از مراجع تقلید، با اینکه سالها در علوم دینی تحصیل کردهاند و احکام الهی را استخراج میکنند، باز هم در مجالس وعظ و خطابه شرکت میکنند، چرا؟ زیرا همگی به موعظه نیاز داریم و نکته عجیب که باید به شما بگویم این است که در حالات رسول الله(ص) آمده است که گاهی جبرئیل به محضر ایشان میآمد و پیامبر(ص) به او میگفت: «جبرئیل، مرا موعظه کن.» که این موضوع نشاندهنده اهمیت موعظه حتی برای بزرگترین پیامبر خداست. همچنین در حالات امیرالمؤمنین علی(ع) آمده است که ایشان گاهی به اصحاب خود میفرمودند: «موعظه کن.» و این نشان میدهد که حتی بزرگترین شخصیتها نیز به موعظه نیاز دارند. قرآن میگوید: دلیل تکرارها، موعظه است، زیرا موعظه قلب را نرم میکند.
بسیاری از افراد زندگیشان بهخاطر همین موعظهها تغییر کرده است، در مجالس امام حسین(ع)، وقتی افراد با این موعظهها مواجه میشوند، شالوده زندگیشان دگرگون میشود. تغییر مسیر زندگی انسانها به واسطه موعظه و نصیحت، موضوعی بسیار مهم است. هیچگاه نباید از موعظه و نصیحت غافل شد. امام جواد(ع) در روایتی میفرمایند: «مؤمن به سه خصلت نیاز دارد.» اولین مطلبی که امام بیان میکنند این است که مؤمن به «واعِظٍ مِن نَفْسِهِ» احتیاج دارد و علاوه بر واعظ بیرونی که او را نصیحت میکند، نیازمند پنددهندهای از درون نیز است. حضرت حق میفرماید: اینکه ما دائماً در حال تکرار هستیم، بهخاطر این است که پند بگیرید و موعظه شوید. عبارت عجیبی در مورد خود این موعظه وجود دارد، وقتی که انسان موعظه میشود، دلش تکان میخورد و موجب میشود مسیر زندگیاش تغییر کند.
ذات مقدس حضرت حق میفرماید: «وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ»، چهارمین هدفی که ما دنبال میکنیم این است که برای شما قصه انبیا و قصه امام حسین(ع) را میگوییم تا یادآوری مؤمنین باشد. در قرآن بسیار میخوانید «و ذکر ابراهیم» تا جریان ابراهیم و حضرت موسی به یادتان بیاید. چرا؟ چون اینها جزو کاملترین مؤمنان بودند، انسانهایی که به مدارج بالای ایمانی رسیدند و قرآن میخواهد اینها را به ما بشناسد.
انتهای پیام