بدون شک، سیره نبوی نقشهای برای زیستن بامعناست. درواقع، زندگی پیامبر اسلام(ص) را نمیتوان صرفاً مجموعهای از وقایع تاریخی دانست. آنچه در سیره او برجسته است، پیوندی عمیق میان اخلاق، عقلانیت و واقعگرایی است. او نهفقط پیامآور وحی، بلکه معمار یک تمدن انسانی بود که بر پایه کرامت، گفتوگو و عدالت بنا شد. پیامبر در خلوت خود اهل تأمل و عبادت بود، اما در جامعه حضوری فعال داشت. او نه زاهدی منزوی بود و نه سیاستمداری سرد؛ بلکه انسانی بود که میان آسمان و زمین پلی ساخت.
او اخلاق را نه در خطابههای بلند، بلکه در رفتار روزمره معنا میکرد؛ وقتی زنی بیادبانه با او سخن گفت، با آرامش پاسخ داد؛ وقتی کودکی دستش را گرفت، تا پایان مسیر همراهش شد؛ وقتی دشمنانش شکست خوردند، بهجای انتقام، آغوش آشتی گشود.
در مدینه، پیامبر(ص) جامعهای متکثر را مدیریت کرد؛ با یهودیان، مسیحیان و مشرکان پیمان بست، حقوق آنان را محترم شمرد و قانون را بالاتر از تعصب قرارداد. از این رو، جامعهسازی او بر پایه تفاهم بود. بدیهی است که سیره نبوی فقط برای مسلمانان نیست؛ هر انسانی میتواند از آن بهره ببرد. در جهانی که خشونت، تبعیض و بیعدالتی رو به فزونی است، بازخوانی سیره پیامبر(ص) در واقع بازگشت به ریشههای انسانمداری است.
در آستانه میلاد حضرت ختمیمرتبت، خبرنگار ایکنای خراسانرضوی گفتوگویی با حجتالاسلام سیدرضا عمادی، پژوهشگر دینی داشته است تا با نگاهی تازه و تحلیلی، نهفقط بهعنوان تاریخ، بلکه بهعنوان الگویی زنده برای انسان امروز، درباره سیره نبوی به بحث بنشینی، که در ادامه میخوانیم؛
اگرچه اسلام مجموعهای از آوردهها برای شبهجزیره بود؛ از پیوند قبایل تا ایجاد فرهنگ شهرنشینی، در حقیقت تبدیل یثرب به مدینه النبی و ورود به صحنه اجتماع با انباشتی از آموزشهای اخلاقی و معنوی. اما به عقیده من، آن چیزی که تحت عنوان نوآوری اجتماعی و فرهنگی میتوان گفت، یکساننگری به تمام انسانها بود؛ بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد، موقعیت اجتماعی و اعتبارات دنیایی مثل ثروت و شهرت. امروزه رد پای این نگاه را در جوامع موفق میبینیم.
این رویه بهاندازهای در نگاه پیامبر اسلام(ص) مهم بود که گاه تمام توان و حیثیت حقیقی و حقوقی خود را در راه دفاع از حق مظلوم میگذاشت. در روایتی از امام حسین(ع) در کتاب سنن النبی مرحوم علامه طباطبایی آمده است که حضرت میفرماید: پیامبر(ص) همیشه لبخند بر چهره داشت، اما اگر حق مظلومی پایمال میشد، «لم یقم لغضبه حتی ینتصر له»، یعنی خشم او فرو نمینشست تا وقتیکه حق آن مظلوم را پس بگیرد.
بهعنوان نمونه، در تاریخ آمده است که اگر تبعهای از کشورهای قدرتمند در کشوری دیگر کشته میشد، دولت آن کشور قدرتمند بهشدت پیگیر موضوع میشد و کشور مقابل را تحت فشار قرار میداد؛ چهبسا کار به جنگ، تحریم یا دریافت غنائم سنگین میانجامید. این یکی از اصول روابط در جهان امروز است.
در داستان جنگ موته در سال ۸ هجری، پیامبر(ص) حارث بن عمیر را با نامهای برای دعوت به اسلام روانه دربار فرمانروای شامات کرد. سرحبیل، فرماندار مناطق مرزی، از ورود سفیر پیامبر آگاه شد و او را در دهکده موته کشت. پیامبر نامهای برای حارث ابن ابی شمیر (حاکم شامات) فرستاد تا قاتل را تسلیم کند، ولی او خودداری کرد.
در این هنگام فرمان جهاد از سوی پیامبر(ص) صادر شد و ۳۰۰۰ مرد جنگی به فرماندهی جعفر بن ابیطالب عازم شامات شدند. این در حالی بود که تعداد سپاهیان روم بین ۲۰ هزار تا ۲۰۰ هزار تن ذکر شده است. با توجه به تعداد زیاد سپاه و سازوبرگ کامل نظامی آنان، پیروزی سپاه اسلام بسیار بعید مینمود. با این حال، نبرد با ۲۰۰۰ کشته و شکستخورده به مدینه بازگشت، اما کمتر مورخ و تحلیلگری آن را شکست میدانند و بیشتر نوعی پیروزی و سلحشوری در تاریخ اسلام شمردهاند.
چراکه پیامبر(ص) با این اقدام نشان داد جان تکتک مسلمانان برای حکومت اسلامی محترم است و هرکس، حتی روم که ابرقدرت آن زمان بود، اگر به جان و عرض مسلمانان تجاوز کند، بدون پاسخ نمیماند. در حالی که در میان مسلمانان، بردههای سیاه یا افراد بیبضاعت بودند، پیامبر هیچ ارزشگذاری براساس اعتبارات دنیایی انجام نمیداد؛ یهود و نصاری نیز در پناه اسلام زندگی میکردند. البته برای عدهای این برخورد به مساوات سنگین میآمد، ولی پیامبر با چینش ساختار صحیح اجتماعی و فرهنگسازی در طول ۲۳ سال، این اصل را در جامعه اثبات کرد.
همان پیام و تفکر از زبان امیرالمؤمنین علی(ع) در مورد ظلم به زنی یهودی و کشیدن خلخال از پایش که در ذمه و پناه اسلام زندگی میکرد، منعکس شده است: «فَلَوْ آن امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِن بَعْدِ هَذا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً»، اگر مسلمانی پس از این واقعه از ناراحتی بمیرد، نزد من ملامت شده نیست؛ بلکه سزاوار است.
یکی از درسهای کلیدی اخلاقی پیامبر(ص) که امروز بهشدت نیازمندیم، گوش شنواست. جامعه و خصوصاً نسل جوان حرفها و سؤالات بسیاری دارند که اگر شنیده نشود، تبعات زیانباری دارد.
رسول خدا(ص) به حرف دیگران گوش میداد، حتی به سخنان کسانی که بیماردل بودند یا از روی غرض حرف میزدند. پیامبر دو گوش شنوا برای آنان داشت تا حدی که آنان به ستوه میآمدند و به طنز میگفتند که او گوش است. قرآن کریم میفرماید: «وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی وَیقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَّکمْ»، از منافقان کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند: او گوش خوبی برای شماست. خداوند دستور میدهد که به آنان بگو اگر گوش هم هست، گوش خوبی است. آنان از روی آزار لقب «گوش» را به پیامبر میدادند تا او را خوشباور، سادهلوح و سطحی قلمداد کنند، ولی پیامبر این شیوه را برای جلوگیری از فتنهانگیزی آنان و دستیابی به سوژههای تبلیغاتی اتخاذ کرد.
شاید سکوتکردن و گوشدادن، بهترین شیوه خنثیکردن توطئهها باشد. گوشدادن و کمسخن گفتن از خصلتهای شاخص پیامبر(ص) بود، تا جایی که امام حسین(ع) میفرماید: «طویل السکت»، یعنی سکوتهای طولانی داشت و حتی سخنانی را که میدانست، چنان گوش میداد که انگار نمیداند؛ طوری رفتار میکرد که دیگران جرئت نکنند حرف کسی را در حضورش قطع کنند. پیادهکردن این خصلت کلیدی نیازمند آرامش، تحمل آرا و نظرات مختلف، حتی مخالفت، و بالا بردن آستانه صبر است. اینگونه رفتار میتواند تأثیر واقعی در بهبود روابط انسانی و کاهش تنش در جامعه داشته باشد.
انتهای پیام