سیدجواد مرتضائی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد در گفتوگو با ایکنا از خراسان رضوی اظهار کرد: سیاست با توجه به تعریف مدرن، چندان مصداقی در شعر حافظ ندارد، اما از این زاویه میتوان به شعر او نگاه کرد که حافظ نسبت به مسائل اجتماعی و فرهنگی عصر خود بیتفاوت نبوده است. اصولاً ادبا و شعرای کلاسیک ما خود را وارد مسائل سیاسی نمیکردند و بیشتر به نوعی وابسته به دربار بودند و اغلب از جانب دربار حمایت میشدند.
وی افزود: بر اساس تعریفی که ما امروزه از تفکر سیاسی و نقد سیاست روزگار داریم، نمیتوان با نگاه مدرن و امروزی، حافظ را دارای اندیشه سیاسی دانست. در عصر حافظ چنین نگاهی وجود نداشته است، با این حال، حافظ مانند هر انسان و اندیشمند دیگری منفعل نبوده و در باب مسائل فرهنگی و اجتماعی عصر خود دیدگاه انتقادی داشته است. نقد او نسبت به برخی از پادشاهان زمان خود ـ مانند شاه یحیی ـ بیشتر از منظر بیتوجهی به اهل ادب و فرهنگ است، نه از منظر عدالت یا سیاست.
مرتضائی در ادامه با اشاره به شرایط تاریخی دوران حافظ تصریح کرد: دوران زندگی حافظ، دوران نسبتاً آشفتهای بود. پادشاهانی که در روزگار او حکومت میکردند، شامل شیخ ابواسحاق اینجو و شاهشجاع بودند که ابواسحاق حدود دوازده سال و شاهشجاع حدود بیستوهفت سال بر فارس حکومت کردند.
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد ادامه داد: در دوران این دو پادشاه، وضعیت حافظ نسبتاً مطلوب بود، بهویژه در دوران حکومت ابواسحاق اینجو. حافظ نسبت به شاهشجاع نیز ارادت داشت و حتی غزلی با ردیف «شاه شجاع» سروده که برخی از ابیات آن در ستایش اوست. با این حال، دوران شاهشجاع نوسان داشت و گاهی پادشاه نسبت به شاعر بیتوجه میشد؛ بهویژه در سالهای پایانی عمر خود که تائب شد و از حافظ فاصله گرفت.
وی افزود: پادشاهان دیگر مانند شاه منصور، شاه یحیی، زینالعابدین (پسر شاه شجاع) و تیمور گورکانی که در اواخر عمر حافظ بر فارس مسلط شدند، توجه چندانی به او نداشتند. با این حال، بازتاب برخی از رویدادهای دوران این پادشاهان را میتوان در اشعار حافظ مشاهده کرد، زیرا زمینههای تاریخی زمانهاش در شعر او حضور دارد.
مرتضائی با تأکید به اینکه دوران مطلوب از نظر حافظ، زمانی بود که پادشاه به اهل شعر و ادب توجه داشت، بیان کرد: با وجود این میتوان گفت که شاعر چندان از منظر عدالتگستری به حکومت نمینگریست و این را باید شفاف و بیپرده گفت، نه آنکه عدالت برایش بیاهمیت بوده، بلکه دلخوری او از وضعیت حکمرانی زمان خود بیشتر از این بابت است که پادشاه به شاعر توجهی ندارد، اهل ادب را نمینوازد، به آنها پاداشی نمیدهد و از آنان حمایت نمیکند.
وی با اشاره به جایگاه انتقاد در اشعار حافظ گفت: یکی از گفتمانهای مشهود در غزلهای حافظ، گفتمان نقد و انتقاد است. حافظ چه آشکار و چه پنهان، نسبت به وضعیت موجود منتقد است و گاه نقد خود را بدون پرده و صریح بیان میکند. این نقد فقط متوجه حکومت نیست، بلکه شامل نقد به ریاکاری برخی از صوفیان زمان نیز میشود، ریا و تظاهری که حافظ بهشدت با آن مخالف و منتقدش بود.
مرتضائی افزود: آشکارترین موضعگیریهای حافظ را میتوان در برابر اهل تصوف و ریاکاران دید، او با صراحت میگوید: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی/ تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی و در جایی دیگر میفرماید: صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد/ بنیاد مکر با فلک حقهباز کرد. این نقد صریح و گزنده، نشاندهنده شجاعت فکری حافظ است. تعجببرانگیز است که چگونه در آن فضای بسته، با چنین صراحتی به نقد تصوف و ریاکاری میپردازد.
استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد با اشاره به اینکه بیپردهگویی و بیان حقیقت آشکارا و بدون ترس را باید از حافظ آموخت، تاکید کرد: او شاعری برای تمام فصول و تمامی قرنهاست. نماینده تمامعیار حافظه تاریخی ایرانیان. از بسیاری از مباحث و مواضع او در دیوانش میتوان درس گرفت، از جمله همین صراحت در بیان حقیقت و بیتفاوت نبودن نسبت به مسائل فرهنگی و اجتماعی.
وی گفت: نظام فکری حاکم بر غزلهای حافظ، نظامی چندگفتمانی است. در یک غزل ممکن است دو بیت عرفانی، دو بیت عاشقانه و دو بیت انتقادی باشد. در میان این گفتمانها، گفتمان نقد و انتقاد نسبت به وضعیت موجود ـ بهویژه در حوزه فرهنگی و اجتماعی و کمتر سیاسی ـ میتواند برای جامعه امروز ما آموزنده باشد.