به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، محمدعلی انصاری، صاحب تفسیر مشکاة، شامگاه گذشته، هفتم آذرماه در جلسه تفسیر موسسه بیان هدایت نور مشهد، با اشاره به آیه ۷ سوره «سجده» عنوان کرد: خداوند هرچه را آفریده نیکو کرده و سپس خلق کرده است، پدیدههای مخلوق خدا یک حسن، زیبایی و جمال دارد و دیگر حسن آن این است که مخلوقات مفید فایده هستند و نقش، خاصیت و تأثیر در آفرینش دارند.
وی افزود: در میان این همه حسن آفرینش، حضرت حق به مورد اعلای حُسن اشاره میکند، انسان مقام احسن خلقت را به خود اختصاص داده و احسنالمخلوقین است. این یعنی حسن فزونتری در آفرینش دارد. خداوند آغاز آفرینش انسان را با ترکیب گل، خاک و آب انجام داد، سپس نسل این انتخاب را از قسمتی معین که بسیار کم و کوچک به شمار میآید، آفرید.
نقطه صفر خلقت از ترکیب آب و خاک
انصاری ادامه داد: در اینجا مشخص میشود که صحبت از انسانی است که مابقی انسانها از خلقت او به وجود آمدند، صحبت از کسی است که نام او نیز برای ما گفته شده، سپس خداوند صحبت از دودمان او به میان میآورد، خلقت انسان یک نقطه صفر آغازین دارد و این مخلوق مستقلاً از گل، آب و خاک آفریده شده است، خداوند پس از کامل کردن پیکر، او را تسویه کرد و به نهایت به توازن رساند، این حالتی است که هم برای آدم و هم برای نسل او بیان میشود.
صاحب تفسیر مشکاة اضافه کرد: خداوند میفرماید: «این مبدا از موادی آفریده شده که هیچ خاصیت و اعتباری ندارد». خداوند متعال پس از تسویه این پیکر از روح خود در او نفخ کرد، پس از شکلگیری جسم انسان لحن کلام الهی تغییر میکند. نفخ تعبیر عجیبی است، دمیدن به نسیم اختصاص دارد و از این تعبیر لطیفتر در خلقت نداریم، روح نیز با ویژگی لطافت و تحرک خود حیات را به معنای واقعی کلمه به انسان میدهد.
وی با تاکید بر نقش روح در آفرینش انسان گفت: مهم این است که خدا میگوید: «از روح خودم در او دمیدم» پس اگر چنین باشد خدا جزئی از خود را به انسان داده و یعنی ذات خدا ترکیب است، اما ما چنین تعبیری برای خدا نداریم و سوال این است که آیا این روح مخلوق است یا خود خالق به شمار میآید؟ پاسخ این است که به همان مقدار که جسم مخلوق خداست، روح هم مخلوق خداست و اینکه خدا میگوید: «از روح خودم در آدم دمیدن به علت بیان شرافت روح است» و به دلیل پیچیدگی ساختاری روح انسان است که خود انسان نیز اطلاعات زیادی از آن ندارد.
شرافت روح اکبر از جسم آدمی است
انصاری با بیان اینکه جسم مانند روح شرافت ندارد، افزود: هنگامی که صحبت از روح میشود، عظمتها و شرافتها برای انسان آغاز میشود، آن چیز اکبر، جان و نفس انسان است و در بیانتهایی و بزرگی وجود انسان همه ماجرا به روح او بازمیگردد، با توجه به این آیات نسل روی زمین که بنیآدم هستند، به خلق پدر مادر واحد بازمیگردد، سوالی که معمولاً در اینجا مطرح میشود این است که آیا خلقت انسان نخست به دیگر موجودات مربوط میشود و تکامل یافته خلقت آنان است؟ صریح آیات قرآن خلقت مستقل انسان را عنوان میکند.
این مفسر قرآن بیان کرد: در خلقت بنیآدم ایجاد زمینه ادراک و رابطه با هستی و هدایت بیان میشود، اولین مرحله شناخت انسان، شناخت حسی است که از پنج طریق و پنج حس تشکیل میشود و در این میان دو حس اصلی بینایی و شنوایی هستند و آیات قرآن نیز روی این دو حس تاکید میکند.
انصاری با بیان مترادفاتی از جمله جان و فواد برای واژه روح اضافه کرد: نام دیگر روح، فؤاد است، اطلاعات پیرامون بشر که توسط گوش و چشم دریافت میشود، یعنی همان دیدنیها و شنیدنیهای انسان به روح و جان تحویل داده میشود و پس از آن که اطلاعات پردازش شد، انسان از آن نتیجه میگیرد، لذا قرآن پس از شنیدن و دیدن ، واژه فواد را عنوان میکند چرا که عامل پختگی اطلاعات است.
توقف بسیاری از انسانها در خلقت جسمانی
وی گفت: در پایان به جمله تکاندهنده بیان میشود، خداوند سرمایهگذاری زیادی برای انسان کرده، تکتک انسانها را در روح و جسم تسویه کرده و آفریده است، اما با این حال بسیار اندک هستند کسانی که شکر میکنند، بسیاری از افراد در همان سطح اولیه جسمانی میمانند و به تکامل در سطح دوم نمیرسند، انسان در نیازهای مادی با حیوانات مشترک است، اما نیازهای دیگری هم دارد که انسان ماندن او وابسته به این نیازهاست.
صاحب تفسیر مشکاة عنوان کرد: اگر نیازهای روحانی مانند علمخواهی، کمالجویی، زیباطلبی و خداجویی به وجود ما بیایند، جنس ما را عوض میکنند، اما اگر در سطح اول متوقف شویم و تنها به دنبال خوردن و کسب دنیا باشیم، یک حیات حیوانی خواهیم داشت، اما گاهی با وسعت روح زندگی می کنیم و این فواد است که ما را میپزد و قلب است که ما را زیر و رو میکند و همه اینها ویژگی روح است.
انصاری با بیان اینکه آنچه اصالت دارد، روح انسان است، گفت: جسم انسان در خاک تجزیه میشود و وقتی خداوند صحبت از حشر آدم میکند، منظورش همین جسم است، اما روح قابل تقسیم و تجزیه نیست و انسان برای همیشه همین روح را دارد و این روح میتواند لامکان باشد، حال اگر از انسان پرسیده شود چقدر خود را میشناسی چه پاسخ خواهد داد؟
انتهای پیام