داشتن یا نداشتن پیش فرض، علائق و انتظارات مفسر، شناخت معناى محورى متن، افق تاریخى زبان قرآن و تأثیر آن در تفسیر، درک زمان ما، حجابهاى فهم قرآن و موانع فهم صحیح از نظر امام خمینی(ره) چیست؟
دو مسئله را از یکدیگر باید جدا کرد؛ یکى گرایش مفسر، یعنى زاویه نگاه به محتوا و نوع معارف استخراجى از متن که مشرب تفسیرى نامیده شود، گرچه ممکن است به آن با تسامح، روش تفسیرى نیز اطلاق شود و دیگر شیوه خاص کاربرد ابزارهاى فهم در عملیات استخراج معارف و تفسیر قرآن است که مىتوان آن را روش نامید، مانند استفاده از صرف و نحو و علوم بلاغى. تفاوت این دو در نوع نگاه به محتوا و آن چیزى است که استخراج مىشود؛ مانند فقه، عرفان، کلام و یا مطالب علمى و فلسفى و تفسیر اجتماعی.
امام(ره) بر این باور است که تاکنون تفسیرى جامع و متناسب با اهداف و برنامههاى قرآن نوشته نشده است و حتى امامان معصوم ما را هم فرصت تفسیر قرآن ندادند: (نشد که آنها تفسیر کنند و آن معارفى که در قرآن هست را آنها بیان کنند) و در ادامه همان سخن ضمن اظهار تأسف حتى کلمه استرجاع را بر زبان جارى مىکند، بنابراین ما باید در این امور متأسف باشیم که از قرآن دستمان کوتاه است و این تفسیرهایى که بر قرآن نوشته شده است از اول تا الان اینها تفسیر نیستند، البته این موارد ترجمههایى از قرآن دارند و الا تفسیر این نیست.
این نظر امام(ره) درباره تفاسیر برخاسته از نظر ایشان درباره تعریف تفسیر است. امام(ره) تعریفى بسیار ساده، اما روشن و کاربردى از تفسیر ارائه مىدهد؛ بهطور کلى معناى تفسیر کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و نظر مهم آن بر بیان منظور صاحب کتاب باشد و مفسرى که در تفسیر خود این سختگیرى را رعایت نکند، کار او در واقع تفسیر نیست، زیرا مفسر وقتى مقصد نزول را به ما فهماند، مفسر است، نه سبب نزول را به آنطور که در تفاسیر وارد است.
این تعریف تفسیر در واقع بهفهم قرآن توجه دارد تا برای نمونه به زیبایىشناسى، تاریخشناسى و شرحاللفظ آن. فهمیدن و کشف منظور صاحب کتاب کارى است که مفسر باید به آن بپردازد. سبب نزول را هم اگر مىگوید، باید در راه فهم مقصود صاحب کتاب از آن استفاده کند و عموم قرآن را در خصوص مورد محدود نسازد.
پرداختن به بحثهاى صرفاً ادبى، بلاغى، تاریخی و… نمىتواند به معناى فهم قرآن یا تفهیم آن باشد، زیرا مقصود صاحب کتاب آن جهات نیست: صاحب این کتاب سکاکى و شیخ نیست که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد، سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد، مسعودى و ابن خلکان نیست، تا در اطراف تاریخ عالم بحث کند. این کتاب چون عصاى موسى و ید بیضاى آن سرور یا دم عیسى که احیاى اموات مىکرده نیست که تنها براى اعجاز و دلالت بر صدق نبى اکرم آمده باشد.
این دیدگاه امام به هرمنوتیک جدید بسیار شبیه است، بهویژه دیدگاه دیلتاى و پیروان او مانند هرش و دیگر کلاسیکهاى نوین هرمنوتیک و این دغدغه خاطر است که امام(ره) را وا مىدارد، بهشدت از روش مفسران قرآن انتقاد کند، اگرچه به خود مفسران براى تلاششان سخت احترام قائل است، زیرا آنچه که در بیشتر تفسیرهاى گذشته وجود دارد، تکیه بر بعدى از ابعاد مربوط به قرآن است، گاه بیشتر درباره قرآن است تا تفسیر قرآن؛ برای نمونه آنجا که هدف مفسر، تنها نشان دادن اعجاز هنرى قرآن و ابعاد زیبایىشناختى آن بوده، اگرچه مفید است و به شناخت ظاهر ادبى قرآن کمک مىکند، اما ربطى به فهماندن و فهمیدن مقصود کتاب پیدا نمىکند.
امام(ره) تلاش فراوانى دارد که معیار تفسیر صحیح و همینطور معیار ارزیابى تفاسیر را بهطور مشخص بیان کند. از نظر ایشان همان چیزى که معیار تفسیر صحیح است، معیار ارزیابى درستى تفاسیر و صحیح بودن جهتگیرى آنها نیز هست. به عقیده ایشان کتاب خدا، کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال است.
شناخت هدف قرآن را نیز نباید فقط با دید بیرونى و نگاه از بیرون فهمید، بلکه باید دید خود این کتاب چه هدفى را به عنوان هدف و برنامه خود معرفى مىکند. ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات عقلى برهانى که خود به ما مقصد را مىفهماند از خود کتاب اخذ کنیم.
با توجه به اینکه قرآن، کتاب هدایت، سلوک و عرفان است (کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانى اخلاقى و مبین جهات عرفانى و اخلاقى و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد) مفسر باید شئون الهیه را به مردم تعلیم کند و مردم باید براى تعلم شئون الهیه به آن رجوع کنند تا استفاده از آن حاصل شود. چه خسارتى بالاتر از اینکه 30-40 سال کتاب الهى را قرائت کنیم و به تفاسیر رجوع کنیم و از مقاصد آن بازمانیم.
اگر در این فضا قرار بگیریم آن وقت مىتوانیم رمز انتقاد امام را بر بیشتر تفاسیر دریابیم و نیز اینکه چه تفسیرى مىتواند واقعاً تفسیر باشد و چه تفسیرى در راستاى صحیح تفسیر قرار نگرفته است. نقد امام بر مفسران و تفاسیر با این دیدگاه است.
برخى از انتقادات امام(ره) بر مفسران و تفاسیر اینگونه است که شاید بتوان انتقادات ایشان را در چند قسمت قرار داد و نوع انتقادى را که بر تفاسیر وارد است به چند گونه تقسیم کرد؛ توجه نکردن به مقصود صاحب کتاب و پرداختن به بحثهاى پیرامونى و جانبى و یا بیرون از مقصد نزول، تفسیر یک بعدى معنوى بدون توجه به دنیا یا بر عکس، تکیه بر یک روش و تکفیر دیگران یا تفسیق آنها، دخالت دادن آراء و عقاید خویش در تفسیر و آغاز پیشفرضهایى از پیش خود، بدون توجه به بیان خود قرآن درباره به دست آوردن پیش فرض درست براى تفسیر و فهم قرآن، جمود بر ظواهر، نداشتن آگاهى و توانایى لازم براى تفسیر، تفسیرهاى انحرافى و التقاطى یا تفسیر مادى قرآن.
همانگونه که مىنگریم، برخى از انتقادها بر گرایشها و برخى از آنها بر روشها یا اهداف و یا بر پیشفرضهاست.
منابع: کتب امام خمینى(ره)، آداب الصلاة و امام خمینى، کشفالأسرار و ensani.ir
انتهای پیام