اینکه بخواهی با یک دریافتکننده عضو وارد گفتوگو شوی و درخصوص احساس وی بپرسی، شاید کار سادهای باشد، زیرا به هر حال از یک رنج و بیماری رهایی یافته و به زندگی بازگشته است، اما برای اینکه با مادر یک اهداکننده درباره این تصمیم بزرگ و لحظه و احساسات مربوط به آن جویا شوی کمی دشوار است. کسی که فرزندش را با سختی به سنی رسانده و این عزیز بر اثر یک سانحه دچار مرگ مغزی میشود.
مادر ایمان لعل اول، یک اهداکننده عضو میگوید: من سه فرزند پسر دارم که نذر امام زمان(عج) کردم، روزی که این اتفاق برای ایمان افتاد، به هر حال مادر حس و حالی دارد که بسیار تحمل آن سخت است، اما با پیشنهاد پزشکان برای اهدای عضو به همراه همسر و عروسم تصمیم گرفتیم با اهدای اعضای بدن ایمان به چند نفر که از بیماری رنج میبرند، جانی دوباره ببخشیم.
وی ادامه میدهد: ایمان 25 سال داشت و تازه ازدواج کرده بود، آن روزی که من تصمیم گرفتم، این اقدام را انجام دهم برای آرامش دلم به حرم امام رضا(ع) رفتم و وقت بازگشت حس سبکی سراسر وجودم را فرا گرفت که حسی بسیار زیبا بود.
این مادر بیان میکند: فقدان فرزندم بسیار سخت است، اما از اینکه میبینم چندین نفر به زندگی بازگشتند، حس میکنم فرزندم زنده است، به هر حال فرزند من امانتی بود که خدا به من سپرد و بعد از 25 سال از من تحویل گرفت و چه زیباتر از اینکه با جان بخشی به افراد نیازمند عضو، ثوابی برای فرزندم ذخیره کنم.
وی ابراز میکند: پنج ماه است که از این تصمیم من میگذرد. اگر این اتفاق برای دو فرزند دیگرم هم بیفتد، باز هم تصمیمم همین است. هر چند سختی از دست دادن فرزند بسیار زیاد است، اما توصیه من به همه خانوادههایی که این اتفاق برایشان میافتد و عزیزی را از دست میدهند این است که میتوانند اعضای بدن عزیز از دست رفتهشان، افراد دیگری را نجات دهد. این تصمیم را بگیرند و اعضای آن عزیز را اهدا کنند.
در ادامه ریحانه نوری، همسر ایمان لعل اول اظهار میکند: روزی که خبر تصادف ایمان را دادند، حال هیچ کداممان خوب نبود. اول در بیمارستان طالقانی بستری بود و قلب ایمان را احیا کردند، پس از 32 یا 33 ساعت از بیمارستان طالقانی به بیمارستان منتصریه انتقال داده شد.
وی بیان میکند: در بیمارستان منتصریه پس از اینکه آزمایشات مختلف انجام شد، پزشکان مرگ مغزی ایمان را تائید کردند و به ما پیشنهاد شد که اعضای بدن ایمان اهدا شود. علیرغم تصوری که داشتم، مادر ایمان با اینکه برایش بسیار دردناک بود از این پیشنهاد استقبال کرد و از آنجا که ضربان قلب ایمان ضعیف بود، اهدای قلبش میسر نبود و تنها کلیهها، کبد، قرنیه و بخشی از پوست همسرم اهدا شد.
نوری میگوید: از پزشکان تقاضا کردیم خانواده دریافتکنندگان را با ما آشنا کنند و در حال حاضر با خانواده دختر 17 ساله که کبد ایمان را دریافت کرده در ارتباط هستیم و از اینکه میبینیم این دختر نوجوان با کبد ایمان که ممکن بود با تصمیم اشتباه ما زیرخاک برود به زندگی بازگشته، بسیار احساس خوبی داریم.
زهرا جوکار فرزند ماه پری قدوسی از دریافتکنندگان در ادامه میگوید: مادرم 60 سال دارد و مدتها بود که از بیماری کبد رنج میبرد و چندین سال دارو مصرف میکرد، تا اینکه پس از انجام آزمایشات و طی مراحلی شهریور ماه 1401 در لیست انتظار برای پیوند عضو قرار گرفت.
وی اظهار میکند: به ما گفته بودند 6 ماه باید در نوبت باشیم، اما یک ماه بعد پس از طی یک دوران پر از استرس و اینکه مادرم از پیوند ناامید شده بود با ما تماس گرفتند این در حالی بود که مادر من 10درصد در اولویت پیوند بود و در مهر ماه عمل پیوند انجام شد.
جوکار ادامه میدهد: پیوند کبد از یک جوان 27 ساله که بر اثر تصادف به مرگ مغزی دچار شده بود، صورت گرفت که البته اطلاعات بیشتری از آن مرحوم و خانواده وی نداریم، اما مادرم هر ماه به نیت متوفی مبلغی را به فقرا کمک میکند. خوشبختانه مراحل عمل با موفقیت پایان یافت، در حال حاضر هفت ماه از پیوند عضو مادرم میگذرد و حال عمومی ایشان خوب است، اما در بیماران پیوندی به دلیل شرایط حساس جسمی باید تا آخر عمر به مصرف دارو ادامه دهند.
جوکار بیان میکند: داروهای بیماران پیوندی بدون بیمه هزینه بالایی به خانواده بیمار تحمیل میکند، برای نمونه هر یک ورق دارو بدون بیمه 600 هزار تومان است و اینکه چند ورق دارو برای بیمار نوشته شود بستگی به تشخیص پزشک دارد، اما تقریباً بدون بیمه در ماه حدود 6 میلیون هزینه داروهاست که البته برای افراد تحت پوشش مبلغ زیادی نیست.
وی میگوید: من در شرایط دریافت عضو بودم، اما تاحدودی درک میکنم که شرایط برای خانواده اهداکننده بسیار حساس است، چرا که آنها عزیزی را از دست داده و باید تصمیم بزرگی بگیرند که آیا اعضای حیاتبخش عزیز خود را به خاک بسپارند یا به فرد دیگری جان دوباره ببخشند.
جوکار میافزاید: من و خانواده به جز مادرم که بیمار هستند، کارت اهدای عضو داریم و عقیده من و خانوادهام این است که اعضای بیمار مرگ مغزی که میتواند به چندین نفر جانبخشی کند و خانواده آنان را شاد کند، چرا باید به زیر خاک برود؟ چرا به جای بخشش زندگی بخشش به خاک را انتخاب کنیم؟
وی بیان میکند: من در این چنین موقعیت نبودم اما بهعنوان فردی که مادرم به زندگی بازگشت، اینکه بخواهی به فردی زندگی دوباره ببخشی بسیار لذتبخش است.
پریناز 5 ساله وقتی میبیند مادربزرگش در بین روایت تصمیم اهدای عضو آتنا دخترش بغض میکند، با ما به زبان کودکانه میگوید: از اینکه مادرم نیست، ناراحت هستم اما همیشه مادر بزرگم میگوید جایگاه مادرت بهشت است، به ما گفته اعضای بدن مادرت را به کسانی که نیازمند بودند، اهدا کردیم و آنگاه مادر بزرگ در حالیکه گونههایش خیس شده به آرامی میگوید بگو پریناز جان، اعضای اهدایی مادرم مبارک افرادی باشد که آن را دریافت کردند.
انتهای پیام