کد خبر: 4232324
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۱
نگاهی به ۷۲ شهید کربلا

عابس‌بن ابی شبیب الشاکری کیست

در روز عاشورا ۷۲ تن از همراهان امام حسین(ع) به شهادت رسیدند که برخی از آنها صحابه رسول خدا(ص)، شهیدان بنی‌هاشم و سایر یاران امام حسین(ع) بودند که به ترتیب به معرفی آنها می‌پردازیم. عابس‌بن ابی شبیب الشاکری از شهدای کربلا و به قولی عابس بن ابی شبیب الشاکری همان «عابس بن شبیب» است.

واقعه کربلاعابس‌بن ابی شبیب الشاکری از شهدای کربلا و به قولی عابس بن ابی شبیب الشاکری همان «عابس بن شبیب» است. عابس، از رجال برجسته شیعه مردى دلیر، سخنور، کوشا و تلاشگر و شب زنده‌دار از طایفه بنى شاکر بود.
 
این طایفه از جمله قبایلی بودند که اخلاص و وفاداری‌شان به امام علی(ع) بسیار مشهور است و همین اخلاصشان باعث آن همه رشادت‌ها و فداکاری‌ها در جنگ صفین بود. امیر مؤمنان(ع) در تقدیر و ستایش از بنوشاکر در صفین فرمود: «لو تمت عدتهم الفا لعبدالله حق عبادته؛ اگر عده آنها به هزار می رسید، خداوند به حقیقت عبادت می‌شد.»
 
این طایفه از شیعیان مخلص و فداکار در راه ولایت امیرالمؤمنین بودند و از شجاعان عرب به‌شمار مى آمدند که به آنان «فتیان العرب» مى گفتند. عشق و ولایی که عابس به اهل بیت(ع) و خصوصاً علی‌ابن ابیطالب داشت، وی را بر آن داشت تا ندای امامش را لبیک گفته و در جنگ صفین حضور یابد و نقش بسزایی داشته باشد و هنگامی‌که با دشمن خدا در کربلا به جنگ می‌پردازد، ربیع بن تمیم همدانی به یاد دلاوری‌هایش در جنگ صفین می‌افتد و چنین می‌گوید: وقتی عابس را دیدم که به طرف ما می‌آید، وی را شناختم زیرا قبلاً او را در مغازی و جنگ‌ها و خصوصاً در جنگ صفین دیده بودم و از شجاع‌ترین مردم بود.
 
به نقل شیخ طوسی یکی از یاران امام حسین(ع) که در کربلا همراه آن حضرت به شهادت رسیده و در زیارت ناحیه و رجبیه به او سلام داده شده، عابس بن ابی شبیب بود. دلاوری‌هاى او در کربلا مشهور است، وى همراه هم‌پیمان خود شوذب در حماسه عاشورا به نبرد پرداخت و شهید شد و رشادت‌هاى او چنان بود که سپاه کوفه از نبرد تن به تن با وى ناتوان بودند.
 
پس از شهادت شوذب، عابس بن ابی شبیب نزد امام(ع) شتافته، نخست سلام کرد و سپس عرضه داشت: یا اباعبدالله! هیچ آفریده ای چه نزدیک و چه دور، چه خویش و چه بیگانه در روی زمین در نزد من عزیزتر و محبوبتر از تو نیست و اگر قدرت داشتم این ظلم و ستم و کشتن را از تو دفع کنم... در آن سستی نمی کردم و آن را به پایان می‌رسانیدم، آنگاه آن حضرت را سلام داد و گفت: گواه باش که من بر دین تو و دین پدرت هستم. سپس راهی میدان شد.
 
به دستور عمر سعد، از اطراف او را سنگباران کردند و او هم‌ زره از تن بیرون آورد و کلاهخود از سر برداشت و با تیغ بر دشمن حمله کرد و یک تنه آنقدر جنگید تا در قلب میدان و محاصره دشمن به شهادت رسید، سر او را از پیکرش جدا ساختند، سر مطهرش در دست عده‌اى بود و هر کدام مدعى بودند که من بودم که او را کشتم تا به جایزه‌اى دست یابند و در نهایت عمر آن سر را نزد امام پرتاب کرد.
 
منبع: ensani.ir
انتهای پیام
captcha