گوشهای مینشینم و زائران و مجاورانی را که با کلی امید به این حریم امن آمدهاند را تماشا میکنم، بعضیها آنقدر دلشان گرفته است که چیزی برای گفتن ندارند و تنها به گنبد طلای آقا خیره ماندند برخیها همانطور که به پنجره فولاد نگاه میکنند، اشکشان جاری میشود و سکوت میکنند و عدهای هم با دلی شکسته با تمام وجود گریه میکنند و شفای مریضشان را از امام مهربانی میخواهند.
از سراسر کشور، دنیا و از همه اقوام و حتی سایر مذاهب به حریم رضوی آمدهاند، آمدند تا عرض ارادتی به آقایشان داشته باشند. عدهای هم در حال ثبت لحظههای دلدادگی خود با امامشان هستند. برخی هم گوشی تلفن همراه خود را به سمت پنجره فولاد گرفتهاند تا دوستان، آشنایان و... که نتوانستهاند در این شب در کنار امام رضا(ع) باشند، از زیارت راه دور بهرهمند شوند.
چقدر تعداد مادران و پدرانی که آمدهاند و از آقایشان عاقبتبخیری و خوشبختی جوانانشان را میخواستند زیاد است. دعا میکردند تا جوانشان به راه راست هدایت شوند، رفع معضل بیکاری هم جزو یکی از دعاهای اصلی همه مادران و پدران است.
پس از این که بیشتر در فضای معنوی حرم قرار میگیرم، خانوادهای 6 نفرهای را در کنار خود میبینم که هر کدامشان در حال و هوای خود در حال مناجات با خدا و امامشان هستند و برای مصاحبه، پای صحبتهای آنها مینشینم.
تنها دو روز هم مشهد ماندن برایمان کافیست
جلو میروم و از آنها میخواهم که اگر ممکن است چند لحظهای وقتشان را برای انجام مصاحبه بگیرم، آنها هم این اجازه را به من میدهند. کنارشان مینشینم و با پدر خانواده که خود را صحبایی معرفی میکند و میگوید که کارمند بانک هستم، صحبت میکنم.
وی در گفتوگو با ایکنا از خراسان رضوی، میگوید: ما از شیراز آمدهایم و این سفر دوم ما به مشهد است. خدا را شکر که این توفیق نصیب ما شد تا بتوانیم در این شب عزیز به همراه خانوادهام در کنار امام مهربانیها باشیم و عرض اراداتی به ایشان داشته باشیم.
صحبایی عنوان میکند: با وجود اینکه بیشتر از دو روز نمیتوانیم در این شهر بمانیم، اما همین که توانستیم پس از چند سال از سفر قبلیمان در این شب بزرگ در این شهر باشیم و میلاد آقا را تبریک بگوییم، برایمان کافی است.
وی بیان میکند: چند سال گذشته که برای اولین بار آمدیم، حسی داشیم که هیچوقت نمیتوانم آن حس را به زبان بیاورم و یا فراموش کنم. یادم است که تا چند ماه وقتی از مشهد رفتیم، به لطف امام رضا(ع) همگی پر انرژی بودیم و حس خوبی داشتیم و سعی میکردیم که این حس خوب را نیز به اطرافیانمان منتقل کنیم.
این زائر اهل شیراز خاطرنشان میکند: یادم است هنگامیکه برای اولین بار از نزدیک گنبد طلا را دیدم هیچ چیزی نتوانستم به زبان بیاورم و فقط عظمت این بارگاه ملکوتی را نگاه کردم و اشک ریختم و ظهور آقا امام زمان(عج) را از ایشان خواستم.
صحبایی اظهار میکند: برای ملت و کشورم آرزوی سلامتی و سربلندی دارم و امیدوارم آن دسته از افرادی که تاکنون نتواستهاند به هر دلیلی در این شب به این شهر سفر کنند، آرزو دارم که امام رضا(ع) همه آنها را بطلبد و روزی برسد که آنها هم بتوانند به پابوس آقا بیایند.
صحبتهایش آنچنان دلگرم و صمیمی است که گویی مرا سالهاست میشناسند. ارتباط خوبی با خانواده صحبایی برقرار میکنم. آنقدر از حس خوبی که داشتند صحبت میکند که دیگر سوالی برای پرسیدن باقی نمیگذارد.
آرزوی بودن روبهروی پنجره فولاد
همانطور که در صحن قدم میزنم پسر جوانی را میبینم که روبهروی پنجره فولاد به دیواری تکیه داده است و زیارتنامه میخواند، جلو میروم و از او درخواست مصاحبه میکنم و او هم میپذیرد. خودش را ثانی معرفی میکند و میگوید که دانشجو است و از تهران به مشهد آمده است.
وی میگوید: من امسال برای اولین بار است که به مشهد میآیم و تنها آمدهام. وقتی تصمیم گرفتم تا در این شب عزیز مشهد باشم، نمیدانستم چه کنم، فقط منتظر بودم که به مشهد برسم. در طی مسیر با خود دعاهایی را آماده کردم تا هنگامیکه گنبد طلا را میبینم از امام رضا(ع) بخواهم.
ثانی ادامه میدهد: اما همین که نگاهم به گنبد طلا افتاد و عظمت حرم را دیدم، دیگر نتوانستم چیزی بگویم و تها نگاه کردم. البته که افرادی که به من التماس دعا گفته بودند را فهرست کرده بودم تا کسی را فراموش نکنم و روبهروی ضریح ایستادم و اسامی تک تک افراد را خواندم و از امام رضا(ع) خواستم تا به آنها کمک کند.
این زائر امام رضا(ع) با بیان اینکه همیشه آرزویم این بود که روزی بشود روبهروی پنجره فولاد بایستم، عنوان میکند: لحظهای که نگاهم به پنجره فولاد که همیشه تعریفش را از رسانهها و یا از اطرافیانم شنیده بودم، دیدم، از امام رضا(ع) درخواست کردم تا به من کمک کند تا بتوانم همان مسیری را که او میخواهد انتخاب کنم و همیشه پدر و مادرم از من راضی باشند.
وی اظهار میکند: اکنون که به این آرزویم رسیدم، خدا را شکر میکنم و از امام رضا(ع) هم ممنونم که مرا در این شب لایق خودشان دانستند و کمک کردند تا در این شب در کنارشان باشم و خوشحالی من به اندازهای است که نمیتوانم آن را به زبان بیاورم.
چه خوب است پای گفتوگوی جوانانی که گاهاً برخی به دلایلی که قانعکننده نیستند، آنها را متهم به بیدینی میکنند، بنشینیم. باید بدانیم همان جوانی هم که شاید به نگاه برخیها بیدین و یا برچسبهای دیگری از این قبیل میخورند، میتوانند به همین راحتی با امام خود صحبت کنند و از ایشان خواستههای بسی کوچک بخواهند.
صحبتهایش هنوز در ذهنم مرور میشود، بهویژه آن قسمت که یکی از آرزوهایش تنها این بوده که بتواند روزی روبهروی پنجره فولاد بایستد و به این آرزویش هم رسیده بود.
در بین صحنها قدم میزنم و به افرادی که از راه دور و نزدیک برای میلاد امامشان به حرم آمدند و دعاهای کوچک و بزرگی داشتند، فکر میکنم. آنها هر یک به امیدی در این شب قدم در این مأمن آرامش گذاشتهاند. همانجا از امام رضا(ع) میخواهم تا هیچکدامشان را ناامید از درگاه خود بازنگرداند و اگر مادری برای جوانش، برای فرزند بیمارش و یا هر گفتاری که دارد، دستانش را رو بهسوی حریمش بالا برده، دست خالی به خانه خود بازنگردد.
هیچوقت برای خودم چیزی نخواستم
حرم به قدری شلوغ است که هنگام نماز جماعت مغرب و عشا باید از چند ساعت پیش از اذان به حرم میرفتم تا بتوانم جایی برای ایستادن در میان صف نماز جماعت پیدا کنم. حالا گوشهای از حرم و جدای از صف نماز میایستم و نمازم را میخوانم. در بین دو نماز دختری را که هم سن خودم است میبینم که سمت چپم نشسته و بدون اینکه اشکی بریزد و یا خواستهاش را از امام رضا(ع) بخواهد، چیزی را زمزمه میکند.
مجاور است، سراغش میروم و میگویم: «مزاحم که نیستم»، با وجود اینکه دلش گرفته است، میگوید: «نه خواهش میکنم». نامش بهار و دانشجو است. میگویم: «بهار امشب از امام رضا(ع) چه میخواهی و آرزویت چیست؟»
وی اظهار میکند: من هر وقت که به حرم میآیم باور کنید چیز زیادی از آقا نمیخواهم. اول دعایم همیشه ظهور امام زمان(عج)، شفای همه بیماران است. هیچوقت تنها برای خودم چیزی نمیخواهم و اگر خواسته باشم آرزوهایی خیلی کوچک بوده است.
این زائر امام رضا(ع) خاطرنشان میکند: امشب آمدم تا به ایشان بگویم آقاجان خوش به حال شما که اینقدر همه مردم شما را دوست دارند و کارهایشان را تا جایی که امکانش باشد رها و تلاش میکنند تا در این شب عزیز در کنار شما سپری کنند. یکی از دعاهایی که من همیشه میکنم این است که پدر و مادرم با یکدیگر خوب باشند، آخر آنها همیشه در خانه با یکدیگر دعوایشان میشود.
وی میگوید: اما هیچوقت شاهد برآورده شدن این آرزویم نبودم و امامرضا(ع) با تمام اینکه همیشه دوستش دارم و کمکهای زیادی به من در زندگی کرده، اما از این بابت ناراحت هستم که چرا دعاهای همه این مردمی که از راههای دور به این شهر میآیند، مستجاب میشود اما دعای من مورد استجابت قرار نمیگیرد.
در مقابل این حرفهایش جوابی ندارم که بدهم و تنها گوش شنوایش میشوم. اما مگر میشود که جوان باشی و چیز زیادی از آقا نخواهی و دعاهایت همگی رنگ فردی نداشته باشند.
نماز بعدی را میخوانم و راهی خانه میشوم. در میانه راه نمیتوانم همه آن افرادی که در حرم بودند را فراموش کنم، آن همه جمعیت، آن همه دلی که شکسته و اشکی از سر تجربه حال خوب و یا دلی شکسته بر روی گونههایشان جاری شده است.
انتهای پیام
گزارش از لیلا نیکذات