به گزارش ایکنا؛ نهمین همایش بینالمللی «فلسفه دین معاصر» امروز، 9 خردادماه با سخنرانی جمعی از پژوهشگران و اندیشوران به صورت مجازی برگزار شد. قدرتالله بابایی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه خوارزمی با موضوع «موانع پیش روی فلسفۀ دین در ایران» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
موضوع بحث، موانعی است که میتوانند توسعه فلسفه دین را به لحاظ نظری و عملی دچار مشکلاتی کنند. چالشهایی هستند که فلسفه دین طی این چهار دهه قبل با آنها روبهرو بوده و میشود با یک بازخوانی، راهکارهایی را پیدا کرد. بنابراین مراد از موانع، موانع نظری و عملی است. سنت فلسفی در ایران ریشهدار است و حتی اگر پیش از اسلام نیز مراجعه نکنیم، در همین سنت اسلامی چیزی حدود چهارده قرن فلسفه داریم و فلاسفه بزرگی را به عالم اسلام معرفی کردیم و مکاتب فلسفی بزرگی داشتهایم. ما افتخار داشتن فارابی، ابنسینا، ملاصدرا و ... را داریم که نشان میدهد فلسفه در ایران ریشهدار است. اما این فقط یک طرف قضیه است. طرف مقابل این است که به میزانی که فلسفه در سنت فکری ما ریشه دوانده، همواره با موانعی نیز روبهرو بوده است و این یک واقعیت است که از سوی توده مردم اقبال چندانی نمیشده و دیگر عالمان به ویژه عالمان دین و متکلمین نیز نگاه چندان مثتبی نسبت به فلسفه و تفکر فلسفی نداشتند.
اگر اتفاقاتی که برای فیلسوفی مانند ابنسینا یا سهروردی افتاده را ببینید، مشخص است که فلسفه با چالشها و تهدیدهای مهمی، آنهم از طرف قشر آگاه جامعه روبهرو بوده است. وقتی به دوران معاصر میآییم با یک پدیده جدید روبهرو میشویم که با ورود فلسفههای جدید غربی روبهرو هستیم که اینها رنگ و لعابهای مختلفی دارند. از ویژگیهای بارز این فلسفههای غربی بعضا سکولار بودن یا مادیگرایانه بودن است که به طریقی سنت فلسفی ما را به چالش میطلبد که باید برای آن فکری کرد.
در رأس این فلسفههای جدید که طی یکی دو قرن قبل وارد ایران شده است و به ویژه طی سه چهار دهه گذشته وارد شده، میتوانیم روی فلسفه دین متمرکز شویم. سابقه فلسفه دین در آرای فلاسفه بزرگ غربی مانند هیوم و کانت و ... ریشه دوانده، اما به صورت یک رشته آموزشی مشخص شاید قدمتش آنقدر نباشد و ورودش را به ایران طی چهار دهه اخیر داشتهایم. این شاخه جنبه فلسفی دارد و با دین نیز سر و کار دارد و باید بررسی شود که با چه موانع و مشکلاتی مواجه است.
اولین مانع، بستر نسبتاً الحادی و غربی - مسیحی فلسفه دین است، چیزی که تحت عنوان فلسفه دین در ایران آموزش داده میشود در سنت مسیحی رشد کرده است، آن هم مسیحیت غربی و بعضاً بخش قابل توجهی از نظریه پردازان و فلاسفه فیلسوفان دین، لاادری هم بودند یا الحاد داشتند. این مسئله خود یک تهدید نسبت به سنت اسلامی ما است و واکنش میطلبد؛ چون هم جنبه الحادی دارد و هم چون در غرب مسیحی این نظام فکری تکون یافته، میتواند نسبت به نظام باورهای ما چالش تولید کند و حتی از دید برخی از علما شبههافکن باشد. نقد کتاب مقدس و نقد سنت مسیحی نیز عمدتاً از منظر فلسفی در غرب صورت گرفت که میتواند این پیامد را برای ما نیز داشته باشد.
مانع دوم اینکه فلسفه دین به مفروضات کلامی تقیدی ندارد که بسیار نکته مهمی است. در کلام اعم از مسیحی و اسلامی متکلم یک سری پیشفرضها دارد که به آنها متعهد است؛ مثلاً میخواهیم در سنت دینی از باورهای دینی دفاع کنیم، اما فلسفه دین چنین تعهدی ندارد و عمده کار فلسفه دین تلاش برای واکاوی و به دست آوردن حقیقت دین است و ممکن است این مورد نظر متکلمین باشد یا نباشد. پس رهایی فلسفه دین از پیشفرضهای کلامی خود یک عامل تولید نوعی چالش است که موجب میشود خیلی به آن اقبال نشود.
مانع سوم، نگرانی عالمان دین در جامعه از گسترش بیدینی به خاطر توسعه فلسفه دین است چون رویکرد فلسفه دین انتقادی است و قصدش دفاع نیست، بلکه کارش سنجشگری نظام باورهای دینی است که ممکن است منجر به اثبات درستی باورهای دینی شود و یا این باورها را باطل کند. بنابراین کسی که بدون آگاهی کافی وارد مطالعه شود، ممکن است نظام اعتقادی خود را از دست بدهد و یک نگرانی وجود دارد که گسترش فلسفه دین نتایج منفی در مورد نظام دینداری مردم دارد و روی خوشی نسبت به فلسفه دین نشان نمیدهند.
مانع چهارم این است که عمده مردم دینداری تقلیدی دارند؛ یعنی علاقهای به دینداری محققانه ندارند و عامل زمان و مکان و فرهنگ است که تعیین میکند ما در چه سنت دینی به دنیا میآییم. مردم خیلی علاقهای ندارند تا در مورد نظام باورهای دینی چون و چرا کند و دوست دارند این امور را به علما واگذار کنند، اما مشکل این است که با گسترش فلسفه دین با توجه به اینکه مردم به رویکرد تقلیدی عادت کردند، نظام باورهای دینی آنها سست میشود و این یک نگرانی در ذهن عالمان دین است که مردم آگاهی کافی را در مواجهه با پرسشهایی که فلسفه دین مطرح میکند، ندارند.
مانع پنجم میتواند پیشفرضهای کلامی باشد که در هر سنت دینی هست. ما اعتقاد داریم که ما دین کامل هستیم و همه چیزی که نیاز داریم در سنت و قرآن ما بیان شده است و نوعی نگاه انحصارگرایانه نسبت به سنت دینی خود داریم و کسی که مسیحی است نیز ممکن است این نگاه را به سنت دینی خود داشته باشد. این پیشفرض کلامی که میگویند همه چیزی که از معرفت دینی لازم است در سنت دینی ما وجود دارد و ما فقط به سنت دینی خود نیازمند هستیم، دو مشکل ایجاد میکند؛ یکی اینکه از مزایای استفاده از سنتهای دینی دیگر غافل میشویم و علاقهای نداریم که از یک عینک دیگری برای نگاه به دین استفاده کنیم و دیگر اینکه، هر فکر غیر از سنت خود را شبهه میدانیم. شبهه یک پرسش واقعی نیست، بلکه یک پرسش متعمدانه است که با فنون خاصی مطرح شده تا ما را در نگاه به دین دچار مشکل کند. پس مجموعه این پیشفرضها که در یک سنت دینی وجود دارد نیز میتواند مانع از اقبال و استقبال از فلسفه دین شود.
غلبه تاریخی رویکرد فقهی نیز مانع دیگر است. از میان علوم اسلامی مانند تفسیر، کلام، فلسفه عرفان و ... فقه از دیگر علوم حضوری قویتر در زندگی دینداران داشته است که البته با وجه مثبت و منفی آن کاری نداریم، اما فقه از حیث حضور در زندگی مومنین غلبه داشته است و این شاید اشکالی نداشته باشد، اما مسئله این است که فقه با بعد اجتماعی و عبادی و آیینی دین سروکار دارد و خیلی با بعد اعتقادی دین سروکار ندارد و چون فقه با دینداران سر و کار دارد که امور را به فقها واگذار میکنند، فقه به علم مقلدپرور تبدیل شده است و فقط اجتهاد فقها معنا دارد؛ یعنی توسعه رویکرد فقهی به دین منجر به گسترش رویکرد تقلیدی در دین شده است که باعث شده هم این فکر رشد کند که کل دین فقه است و اینجا است که از رویکرد فلسفی و رویکرد کلامی نسبت به دین بیشتر غلفت شده است.
مانع دیگر نیز ثقیل بودن مفاهیم فلسفه دین است که درک این مفاهیم نیاز به ورزیدگی ذهنی خاصی دارد و اگر افرادی که وارد این حوزه میشوند، این ورزیدگی را نداشته باشند، شاید در فهم مسائل فلسفه دین دچار مشکل شوند.
استنباط من این است که ضمن تصدیق اینکه فلسفه دین برخی از این چالشها را در پی دارد، اما مهمترین مشکلی که در مقام مواجهه نظری و در مقام مواجهه عملی از سوی عالمان دین و تصمیمگیران و تصمیمسازان وجود داشته خلط بین فلسفه دین و کلام جدید بوده است و مشکل جامعه ما این بوده که متاسفانه فلسفه دین را از کلام جدا نکردند؛ چه در مقام شناخت چالشها و چه در مقام اصلاح آن. اما فلسفه دین به لحاظ مبانی و مسائل و رویکرد و غایت، داستانش با کلام متفاوت است.
انتهای پیام